eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
112 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
«شهید »که بود؟ او در تابستان١٣۴۵در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود. از همان زمان کودکی به و بسیار حساس بود و در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان می‌داد. در تاریخ 27 بهمن ماه سال 64 و در سن 19 سالگی طی عملیات والفجر8 به آرزوی دیرینه‌اش رسید. احمدعلی یکی از شاگردان خاص آیت الله حق شناس بود. هم اکنون در قطعه۲۴بهشت زهرا آرمیده است.
🌹قسمت ششم تقدیم شما👇 از دستش ندین🌹
هدایت شده از 
نمایشنامه شهید چیت سازیان6.mp3
6.81M
👆 🎙 صوتی شهید به روایت همسرشهید 💞قسمت ششم خبر خوش برای علی آقا @SALAMbarEbrahimm 🌹جالبه گوش کنید
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 💐✍به روایت همسر‌ قسمت: 8 همه آنچه که در زندگی من اهمیت پیدا می کرد وابسته به رضایت و خوشحالی مهدی بود. یعنی برای من همه چیز با او تعریف می شد. در خیابان که کنارش راه می رفتم برایم لذت داشت. گاهی که ظرفی از دستش می افتاد و می شکست می گفتم تو همانجا بمان من جمع می کنم. می گفت: چرا منو دعوا نمی کنی؟ اگر مادرم هم بود مرا دعوا می کرد. می گفتم اینکه مادر فرزندش را دعوا کنه طبیعیه ولی من خانم شما هستم. ★★★★★★★★★★ وقتی می رفت منزل پدر مادرش و می دیدم چقدر آنها برایش محترم هستند خوشحال می شدم می گفتم وقتی به آنها اهمیت بدهد من هم برایش مهم هستم. ★★★★★★★★★★ واقعا عاشق مهدی بودم و عاشقانه دوستش دارم. برای اثبات عشقم همین بس که با همه علاقه و وابستگی به او اجازه دادم برود. و رفت. ★★★★★★★★★★ آقا مهدی در مورد شهادت زیاد صحبت می کرد. کلا در این فضاها بود. شاید باور نکنید اما حیران و سرگردان بود روی زمین. نمی توانست یکجا باشد. همش دنبال هدفی بود. سر گشتگی در وجودش کاملا حس می شد، سر گشتگی ای در کنار آرامش. نمی توانم حالاتش را توصیف کنم اما شاید بهتر است بگویم حالاتش جمع اضداد بود. ادامه دارد 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
هدایت شده از کانال کمیل
Karbalaaaaaaaa(1).mp3
3.84M
هوای حسین، هوای حرم هوای شب جمعه زد به سرم... مهدی رسولی فوق العاده زیبا @salambarebrahimm
امشب، شب اول ماه ، شب لَیلَةُ المَبیت است. 💠 رهبرانقلاب: در روز اول  هجرت  واقع شده است؛ 🔻 از مکه به مدینه که مبدأ تاریخ هجری مسلمانان است. این ماه هم ربیع‌المولود است، هم ربیع‌الهجره است. ۸۶/۱۲/۲۲
آن کس که تورا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند...
📸 والله اگر شهید نمیشد حیف بود نگاهش کنید؛ روی زمین نیست اصلا... #شهید_مهدی_لطفی @SALAMbarEbrahimm
" در محضــر شهیــــد " ... 🌺هیچ وقت دین خدا رو ، دستور خدا رو ، وظایف شرعیتون رو باهیچ چیزی معامله نکنید.
رفاقت با شهدا دو طرفه ست... عاشق شهدا باشی و شبیه شهدا زندگی‌کنی آخرش عاقبت به خیر میشی... #مثل_شهدا 😉 @SALAMbarEbrahimm
🌹بسم رب الشهدا والصدیقین با عرض سلام و ادب خدمت تک تک شما عزیزان 🌹 💢دوستان ما تصمیم گرفتیم مسابقه ای ترتیب بدیم که نیاز به همکاری شما بزرگواران داره یه عکس شهدایی انتخاب میکنید و یک متن زیبا که از خودتون باشه بهش اضافه میکنید🌹 💢ما راضی نیستیم بخاطر این مسابقه برخی دوستان مزاحم کانال و گروهای دیگه بشن و بازدید جمع کنن ❌ 🌹نفر اول رو تیم پشتیبانی کانال کمیل که حدود 6 نفریم مشخص میکنه ، به رسم یادبود هدیه ای ناقابل برای شخص اول در نظر گرفته شده❤️ 🌹عزیزان برای ارسال دلنوشته ازالان تا روز یکشنبه ساعت 22 وقت دارید به خودتون سخت نگیرید و بذارید دلتون تایپ کنه🌹 @shahidgomnam26 👆منتظر دریافت دلنوشته های شما عزیزان هستیم🌹
🔔 💠پیش خودت فکر کن❗️ ⚠️اگر این ماه آخرین ماه زندگیت باشه دوست داری تو پرونده اعمالت چه تغییراتی انجام بشه⁉️ ✅مرگ خبر نمی کنه مراقب اعمالمون باشیم.
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ داشتـم تو جـادہ می‌رفتـم دیـدم یہ بسیجے ڪنـار جـادہ دارہ پیـادہ میـرہ زدم ڪنار سـوار شد. سلام و علیـڪ ڪردیـم و راہ افتادیـم. داشتـم با دنـدہ سہ می‌رفتـم و سـرعت ۸۰ تـا. بهم گفت: اخـوے شنیـدے فرمانـدہ لشڪرت گفتـہ ماشینـا حق ندارن از ۸۰ تا بیشتـر بـرن ؟! یہ نـگاہ بهش ڪردم و زدم دنـدہ چهــار ! گفتم اینـم بہ عشق فرمانـدہ لشڪـر ! سرعتُ بیشتـر ڪـردم تو راہ ڪہ میرفتیـم دیـدم خیلے تحویلش می‌گیـرن می‌خواست پیـادہ بشـہ بهش گفتـم اخـوے خیلے بـرات درنوشابـہ باز می‌ڪنـن، لااقل یہ اسم و آدرس بهم بـدہ شایـد بدردت خـوردم ؟! یہ لبخنـدے زد و گفت: همون ڪہ بہ عشقش زدے دنـدہ چهـار ! 😅😅 🌷 فرمانده لشکر عاشورا @SALAMbarEbrahimm
صدای اذان رو کہ شنید ، از خوردن دست ڪشید گفت : مے روم نماز اصرارکردیم کہ غدات سرد میشه ، تمامش کن بعد برو! گفت: غذای روحم سرد میشہ. 🌷شهید محمود شهبازی🌷
💢دیدی وقتی دچار سرماخوردگی هستی نه عطر گلها رو می فهمی و نه مزه غذاهای خوشمزه... ویروس گناه هم باعث میشه ما عطر عبادت رو نفهمیم و مزه لذیذ ترین خوراک روح که نمازه رو نچشیم❌ 🌹 ...
امان از این لحظات! که جمعی "می‌روند"، و جمعی هم "می‌مانند".. و امان، از آن لحظۀ بازگشت.... جمعی "می‌آیند"... جمع دیگر را " #می‌آورند"! جمعی هم "می‌مانند" که "می‌مانند"....
مستاجر بود... برای تامین زندگی زیر بار خیلی از شغل ها که موجب گرفته شدن حریتش میشد نرفت! وقتی هم دستش خالی بود به میدان کارگران شهر میرفت و بعنوان کارگر بنایی سرکار میرفت! گاهی لباس روحانیت به تن داشت و دست‌هایش اثر کچ کاری!! جمله در مراسم وداع با پیکر شهید علی تمام زاده تعبیر زیبایی بود: "گردی از دنیا بر دامن این شهید ننشسته بود" ؛ ۹۴/۸/۱۶سوریه
....! 🌷 حجله رضا (شهید پورخسروانی) را گذاشته بودیم جلو خانه. حسن رد می شد، تا چشمش به حجله و عکس رضا افتاد، پایش سست شد و کنار حجله نشست. سرش را کنار حجله گذاشته بود، به لبه آن مشت می زد و اشک می ریخت. می گفت: اقا رضا، بهت قول می دم عوض بشم.... 🌷یاد اخرین اعزام رضا افتادم. حسن و چند تا جوان دیگه، بیکار سر کوچه ایستاده بودن، رضا دستشونو گرفت و برد مسجد حاج غنی. چی گفت و چی شنید خدا می دونه.... حسن تا صبح پای حجله نشسته بود و اشک می ریخت. صبح گفت: قول مى دم، چهلم رضا را با مراسم من یکی بگیرید! 🌷.....چهلم رضا نشده بود که خبر شهادت حسن در محل پیچید. 🌹 شهیدان حسن نامجو و رضا پور خسروانى
  پسر اول گفت: مادر جون برم جبهه؟ گفت: برو عزيزم رفت و والفجر مقدماتی شهيد شد  پسر دوم گفت: مادر! داداش كه رفت، من هم برم؟ گفت: برو عزيزم رفت و عمليات خيبر شهيد شد  همسرش گفت: حاج خانم بچه‌ها رفتند، ما هم بريم تفنگ بچه‌ها روی زمين نمونه، رفت و والفجر ۸ شهيد شد  مادر به خدا گفت: همه دنيام رو قبول كردی، خودم رو هم قبول كن رفت و در حج خونين شهيد شد...  🌹خانواده بهشتی @SALAMbarEbrahimm
🌹شهید سید مرتضی آوینی🌹 مجاهدان راه خدا با یاری او و جلوداری حُجتش امام زمان‌(عج) پیش می‌روند "دشمن در پناه آهن و آتش است"، غافل ازینكه ما در پناه حیدر و حسینیم. @salambarebrahimm
شرکت کننده شماره 1⃣ سلام داداش.... یادته اومدم فکه! اولین بار...یادته چه کاری کردم؟ یادته کتاب سلام بر ابراهیم رو بهم دادن؟ و من غفلت زده باید تازه بفهمم ک همش کار خودت بوده. از زمستون پارساله صدات میکنم کاری برام کنی و نشد... ک البته تو خیلی ناز داشتی و من نمیدونستم. چقد عاشق داری! همیناست ک نازت زیاده. پیاده روی اربعین ک بودیم نزدیک حرم قمر بنی بنی هاشم حتی محل تفتیش دیدم عکست رو زدن! رو بیشتر کوله ها عکست بود. آخ داداش... چقد خاستم حداقل یه بار بیام بهشت زهرا؛ تا اینکه روزی قسمت شد که تصمیم گرفتم و حتی وارد عمل شدم چیزی بشم ک تو دوس داری. بعدش اتفاقی با این کانال آشنا شدم!! ک البته خادم محترم کانال نوشته بودن؛ اومدن ب این کانال اتفاقی نیست... داداش میدونم بدم؛ میدونم دلت رو سوزوندم. اما داداش.... تو همونی که حتی دلت برا اسیر عراقی سوخت و منم مطئنم حواست ب من هست. نذر لبخندت عوض خواهم شد....
🚗دریکی از سفرهای به جنوب کشور و بازدید از مناطق جنگی بعداز ورود ماشین به جاده‌ای خاکی حضرت آقا به راننده فرمودند؛ که من به رانندگی علاقه دارم❤️و دوست دارم رانندگی کنم اجازه بدهید من پشت رول بشینم و آقا مشغول رانندگی شدند😄 ! بعداز چند دقیقه ای به یک ایست بازرسی رسیدند و آقا توقف کردند تا زنجیر را بندازند سربازی که آنجا بود و ظاهرآ تازه کار هم بود آمد جلو و عرض ادب واحترامی🙇🏻 خدمت آقا کرد و گفت اجازه بدهید هماهنگی کنم و رفت و به دژبان گفت: قربان آدم مهمی تشریف آوردند❗️ دژبان گفت: کیه؟ سرباز دستپاچه گفت: نمیدونم کیه🤔؟ ولی میدونم که خیلی خیلی مهمه !😐 دژبان گفت: اگه نمیشناسیش از کجا میدونی که خیلی مهمه ؟ سرباز گفت: نمیدونم کیه ولی هرکی هست آیت الله خامنه ای 😐😂😂 🌺مقام معظم رهبری از این خاطره به عنوان یکی از بهترین خاطراتش یاد میکند🌺 😅 ❤️ @SALAMbarEbrahimm
... 🌷در اهواز مسئول انتقال شهدا بودم. یک روز پیرمردی مراجعه کرد و گفت: فرزندم شهید شده و در اینجاست. با تعجب سراغ لیست شهدا رفتم. اما هر چه گشتیم، مشخصات پسر او نبود. پیرمرد اصرار می کرد که آمده تا پسرش را با خودش ببرد! من هر چه می گفتم که چنین مشخصاتی در میان شهدا نداریم بی فایده بود. 🌷پیرمرد مرتب اصرار می کرد. یادم افتاد چند شهید گمنام در مقر داریم. ناخودآگاه پیرمرد را به کنار شهدای گمنام بردم. شش شهید را ديد اما واکنشی نشان نداد. اما با دیدن شهید هفتم جلو آمد فریاد زد: الله اکبر...این فرزند من است. بعد هم او را در آغوش کشید پسرش را صدا می کرد. اما این شهید هیچ علایم و مشخصه ای نداشت ! نه پلاک، نه کارت و نه... پیرمرد گفت:عزیزان، این پسر من است می خواهم او را با خودم به شهرمان ببرم. 🌷از خدا خواستم خودش ما را كمك کند. با دقت یک بار دیگر نگاه کردم. در میان بقایای پیکر شهید تکه های لباس و يك کمربند بود. کمربند پر از گل بود. ناامید نشدم. باید نشانه ای پیدا مى كردم. روی لباس هیچ نشانه ای نبود به سراغ کمربند رفتم. آن را برداشتم و شستم. چیز خاصی روی آن نبود. بیشتر دقت کردم ناگهان آثار چند حرف انگلیسی نمایان شد. چهار بار حرف m كنار هم نوشته شده بود. این یعنی اسم شهید که پدرش ساعتی پیش برای ما گفته بود: میر محمد مصطفی موسوی. 🌷پدرش این نشانه را هم گفته بود. اين که پسرش اسم خود را اینگونه می نوشته با لطف خدا و تلاش بسیار فهمیدیم، این حروف را خود شهید نوشته. و ما خوشحال از اینکه این شهید گمنام به آغوش خانواده اش باز گشته پیکر شهید را با گلاب شستیم و در پارچه سفیدی قرار دادیم و روز بعد هم به سوی مشهد فرستادیم. اما این پدر از كجا می دانست که فرزندش پیش ماست؟!!!
+ امشب دلم حال و هوایی داره؛ عجیب!!!! • چطور؟ + دلم تنگ یه گنبد طلایی شده😔
001 shor reza ali.mp3
6.09M
بچه بودم یه عکسی رو دیدم که خیلی دلرباس مرید فراوون داره و شفاخونه عاشقاس... #سیدجوادذاکر @SALAMbarEbrahimm