#اثر_خون....!
🌷 حجله رضا (شهید پورخسروانی) را گذاشته بودیم جلو خانه. حسن رد می شد، تا چشمش به حجله و عکس رضا افتاد، پایش سست شد و کنار حجله نشست. سرش را کنار حجله گذاشته بود، به لبه آن مشت می زد و اشک می ریخت. می گفت: اقا رضا، بهت قول می دم عوض بشم....
🌷یاد اخرین اعزام رضا افتادم. حسن و چند تا جوان دیگه، بیکار سر کوچه ایستاده بودن، رضا دستشونو گرفت و برد مسجد حاج غنی. چی گفت و چی شنید خدا می دونه.... حسن تا صبح پای حجله نشسته بود و اشک می ریخت. صبح گفت: قول مى دم، چهلم رضا را با مراسم من یکی بگیرید!
🌷.....چهلم رضا نشده بود که خبر شهادت حسن در محل پیچید.
🌹 شهیدان حسن نامجو و رضا پور خسروانى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات