فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽👆روایت دیدنی از #شهیدی که
هر روز امام زمان رو میدید
و گفتگو می کرد😔
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
4_432001524462257537.mp3
1.77M
ای شهادت...
دلم به دست تو اسیره ، بی کربلا داره میمیره
منو ببر که خیلی دیره...
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
کانال کمیل
#عاشقانه_شهدا ❤️ 📸 تصویری از مدافع حرم شهید حاج حسین همدانی 🌸 امام صادق ع : هر ڪس بیشتر دوستدار م
#سیره_شهدا🌹
همہ میخندیدند و میگفتند :
اینجا هتل همدانی است ، یعنی اینقدر با همہ
خودمانی ، صمیمی ، راحت بودند و هر ڪسی
هر ڪار و مشڪلی داشت ،
اولین جایی ڪه میآمد ، منزل ما بود و
ایشان هم با رویی خوش برخورد میڪرد .
با آن همہ خستگی ڪه از سر ڪار میآمد ،
اگر میهمان در خانہ بود ،
یڪ وقت تا ساعت یڪ یا دو مینشست .
گرم و صمیمی بود و هر چہ در خانہ بود ،
با جان و دل در اختیار همہ میگذاشت .
اینطور نبود ڪه خودش را برای ڪسی بگیرد
و یا در جمعی از خود حرفی بزند .
#سردار_شهید_حاج_حسین_همدانی
#سالروز_ولادت 🌸
#عاشقانہ_شــهدا ❤️
#خاطرات_شهدا 🌷
💠هرروز عاشق تر از دیروز
🔸میگفت: زهرا، باید #وابستگیمون کمتر کنیم💕 انگار میدونست که قراره چه اتفاقی بیفته. گفتم: این که خیلی خوبه😍 ۲ سال و ۸ ماه از زندگی مشترکمون💍 میگذره. این همه به هم وابستهایم💞 و روز به روز هم بیشتر #عاشق_هم میشیم.
🔹گفت: آره،خیلی خوبه ولی اتفاقه دیگه...! گفتم. آهاااان؛ اگه #من_بمیرم واسه خودت میترسی⁉️ گفت: نه #زهرا زبونتو گاز بگیر. اصلاً منظورم این نبود🚫
🔸حساسیت بالایی بهش داشتم. بعد #شهادتش یکی از دوستاش بهم گفت: "حلالم کنید"😔 پرسیدم: چرا⁉️گفت: با چند تا از رفقا👥 #شوخی میکردیم. یکی از بچهها آب پاشید رو #امین.
🔹امین هم چای☕️ دستش بود. ریخت روش #ناخودآگاه زدم تو صورت امین😔 چون ناخنم بلند بود، #صورتش زخمی شد💔 امین گفت: حالا جواب #زنمو چی بدم❓گفتیم:یعنی تو اینقده #زن_ذلیلی
🔸گفته بود: نه❌…ولی همسرم💞 خیلی روم #حساسه. مجبورم بهش بگم شاخه درخت🌲 خورده تو صورتم. وگرنه پدرتونو در میاره😅
🔹از #مأموریت برگشته بود. از شوق دیدنش میخندیدم😍 با دیدن #صورتش خنده از لبام رفت. گفتم: بریم پماد بخریم براش. میدونست خیلی حساسم مقاومت نکرد🚫 با خنده گفت: منم که اصلاً خسته نیستتتم😉
🔸گفتم: میدونم خستهای، خسته نباشی.
تقصیر خودته که #مراقب خودت نبودی. بااااید بریم #پماد بخریم. هر شب🌙 خودم پماد به صورتش میزدم و هر روز و شاید #هرلحظه جای خراشیدگی💔 رو چک میکردم و میگفتم: پس چرا #خوب_نشد⁉️😔
راوےهمسر شهید
#شهید_امین_کریمی
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
4_5938220039692878215.mp3
7.1M
🌷خوش به حال اون که با شهید رفاقت بکنه
🌸مداحی بی نظیر سیدرضا نریمانی در مورد دوستی باشهدا
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
#ڪانال_ڪمیل ⬆️
انگشت وسط دست راستش، بر اثر اصابت ترکش قطع شده بود..😢
بچه ها اگه ازش می پرسیدند: «انگشتت چی شد❓»
یه نگاهی به انگشتش مینداخت☝️و با لبخند می گفت: «رفته بهشت، منتظره تا من بهش ملحق شم.»😌
#سردار_شهیدحسن_قورچی_بیگی
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
کانال کمیل
#پیشنهاددانلود -زینب ؟ -ها؟ -زینــب؟ ها نه بله! -ها؟ بازی #شهید_محمدتقی_سالخورده و فرزند دلبندش
پدر! اگر تو نبودی، وطن #بهار نداشت
نهال #غیرت ما بوی برگ و بار نداشت
اگر تو سینه ی خودرا #سپر نمیکردی
هجوم دشمنی آشفته جان، #مهار نداشت
تو #مرد بودی و دیدی که آن پدیده ی شوم
ز #ناگوارترین ها فرو گذار نداشت
#زینب_جان_دردانه
#شهید_محمدتقی_سالخورده😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐اللهم عجل لولیک الفرج
🎥 زمزمهی دعای فرج توسط #شهید مدافع حرم #مصطفی_صدرزاده با رزمندگان سلحشور لشکر فلطمیون
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
#کلام_شهید
📃فـرازی از #وصیتنامه
💢 #تقـوا_تقـوا_تقوای خدا را پیشه ڪنید
💢ای شماهایی ڪه بـا #بـدحجـابي قلـب این امـت و قلـب صـاحب شـریعت و قلـب پیـامبر اڪـرم (ص) را به درد مے آورید؛
لحظـه ای #فڪـر ڪنیـد و خود را از میان این گرداب #نجـات دهید...
#شهید_کاظم_روسفید
🌷یادش با #صلوات
4_5780410627566600813.mp3
13.22M
@salambarebrahimm
حاج #محمود_کریمی
شهید گمنام ، خوشنام تویی گمنام منم
کسی که لب زد بر جام تویی ناکام منم ،گمنام منم ...
#مرد_است_اين_مادر....
🌷در سال ۱۳۶۱ حدود ۱۰ روز مانده به عملیات والفجر مقدماتی، مسئول تسلیحات لشکر ۷ ولیعصر (عج) برادر نعمت الله کلول به درجه رفیع شهادت رسیده بود. چون من با خانواده شهید هم محله بودم قرار شد که خبر شهادتش را من به خانواده شهید بدهم.
🌷....فردا صبح به اتفاق یکی از برادران جهت شناسایی جسد مطهر این عزیز به بیمارستان افشار دزفول رفتیم و به مسئول سردخانه گفتم: آمده ایم تا جسد متبرک شهید کلول را شناسایی کنیم. مسئول سردخانه گفت: کدام کلول؟ ما اینجا دو شهید به نام کلول داریم یکی نعمت الله کلول که پاسدار بود و دیگری محمدرضا که سردار وظیفه بوده است.
🌷وقتی آنها را مشاهده کردیم هر دو برادر مثل اینکه در بستر در کنار هم خوابیده اند. حقیقتاً نمی توانم حالت خودم را توصیف کنم. به اجبار به منزل ایشان رفتم خدمت پدر و مادر بزرگوار این دو شهید رسیدم و پس از مقدمه چینی فراوان گفتم: می خواهم مطلبی را عرض کنم. مادر این دو شهید گفتند: بفرمایید.
🌷گفتم: حقیقت این است که نعمت الله شهید شده است. مادرش تنها یک کلمه گفت: شكر.
ادامه دادم مطلب به همین جا ختم نمی شود. محمدرضا هم شهید شده است. پس از اینکه مادر گرانقدر این دو شهید به حرف هایم گوش داد با همان لهجه ی دزفولی گفت: خدا داد، خدا هم برد.
📚 كتاب "همسفران"
❌ خوشا به حال سرزمينم كه پُر است از مادرانى از نژاد مردان.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#عکس_ارسالی_شما🌹
🌸🍃زیارت به نیابت از رفیق آسمانی ام #ابراهیم_هادی❤️
🌷خوشا آنکس که مهدی(عج)یار اوشد
رفیق مشفق و غمخوار او شد
🌹 اگر صد ها گره افتد به کارش
بدست او فرج در کار او شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید امیر سیاوشی
#تازه_داماد
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
هدایت شده از سلام برابراهیم
عبد%20الباسط%20عبد%20الصمد%20_%2.mp3
14.43M
شبتون آروم با نوای #قرآن که آرامش بخش دلهاست ❤️
#رضایی_بزنم_یا_مزنی؟؟؟
🌷جلسه فرماندهی در یکی از مقرها تشکیل می شد؛ دستور رسید، هیچ کس بدون کارت شناسایی وارد نشود. من به اتفاق یکی از بچه هایی که بچه یزد بود نگهبانی دم در را به عهده گرفتیم. کنترل کارت ها به عهده من بود. فرماندهان یکی یکی با نشان دادن کارت شناسایی وارد محوطه می شدند و از آنجا به محلی که جلسه برگزار می شد، می رفتند.
🌷....نگاهم به در بود. یک ماشین جیپ جلوی در نگهبانی توقف کرد. قصد ورود به محوطه را داشت. جلو رفتم و گفتم: لطفاً کارت شناسایی. گفت: ندارم. گفتم: ندارید؟ گفت: نه ندارم. گفتم: پس با عرض معذرت اجازه ورود به جلسه رو هم ندارین!! دستش را روی شانه راننده زد و گفت: حرکت کن. جلویش ایستادم و گفتم: کجا؟ گفت: تو محوطه. گفتم: نمی شه!! گفت: بهت می گم برو كنار. گفتم: نه آقا نمی شه. گفت: چی چی رو نمی شه، دیرم شد.
🌷....محکم و استوار جلویش ایستادم و به دوستم گفتم: آماده باش هر وقت گفتم، شلیک کن. دوستم اسلحه رابه طرف ماشین گرفت و با لهجه زیبای یزدی دو سه بار گفت: رضایی بزنم یا مزنی؟ رضایی بزنم یا مزنی؟ وقتی راننده جدیت مان را دید گفت: حاجی، این آقای بسیجی، شوخی سرش نمی شه!
🌷....دست برد. داخل جیبش و کارتش را بیرون آورد و گفت: بفرمایید این هم کارت شناسایی! مشخصات کارت را با دقت خواندم؛ نوشته بود: "حاج حسین خرازی" گفتم: ب ب ببخشید آقا من فقط به وظیفه ام عمل کردم. حاجی خندید و گفت: آفرین بر شما رزمندگان، وظیفه شناس. بعد از آن هر وقت مرا می دید. می خندید و مى گفت: رضایی بزنم یا مزنی؟
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#خـــاطرات_شهدا
🔰زیر رگبار حملۀ دشمن بودیم 💣که محمدمهدی تیر خورد🔫 اما یک تیر برای آن هیکل درشت💪 و مردانه و عزم آهنین خاری بیش نبود ‼️
🔰که با همان حال از جایش بلند شد😇 تا دو تا از بچهها👥 را که جلوتر از ما روی زمین افتاده بودند، به عقب بیاورد.
🔰به بچهها که رسید 😇یکی را روی دوشش گذاشت و دیگری را در بغل گرفت و کشانکشان به عقب کشید.😰
🔰همان موقع تیر دیگری🔫 به محمدمهدی اصابت کرد.😔 باورم نمیشد گویی کوهی بود🗻 که کمر خم کرد. 😭
سروی بود🌲 که به پاییز نشست🍁.
✍راوی:همرزم شهید
#شهید_محمدمهدی_مرشدے🌷
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز به برکت مقاومت اسلامی توی منطقه اونقدر صهیونیستها پست و حقیر شدهاند که یک بانوی لبنانی در مرز ، سربازان صهیونیست رو که اون طرف ایستادهاند، این طوری مورد عنایت قرار میدهد
4_5814370117932287430.mp3
2.95M
@salambarebrahimm
✅چیکار کنم دیگه مشروب نخورم؟
🔹جواب شنیدنی و زیبای استاد به این جوان
🔹 #حاج_اقا_دانشمند
#الگو_برداری_از_شهدا
همیشه میگفت:
همه ما در جاده زندگی در حال
حرکت هستیم. این جاده تاریک است.
اطراف آن را هم دره های عمیق گرفته.
چراغی که راه را روشن می کند اعمال ماست.
گاهی مواقع این چراغ کم نور
میشود. یعنی اعمال ما مشکل دارد.
گاهی مواقع در مسیر ما طوفان برپا
میشود آنقدر شدید میشود که راه را نمیبینیم!
ممکن است از جاده خارج
شویم و در دره ها سقوط کنیم!
این طوفان ها تاثیرات محیط است!
بچه ها مواظب باشید.
اطراف شما چه خبر است؟!
با چه کسانی شما رفیق هستید!؟
#سید_علیرضا_مصطفوی
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃