#وقت_اختصاصی_برای_خدا
🌷گفتم: با فرمانده تان کار دارم. گفت: الان ساعت یازده است، ملاقاتی قبول نمی کند. رفتم پشت در اتاقش در زدم، گفت: کیه؟ گفتم: مصطفی، من هستم. گفت: بیا تو. سرش را از سجده بلند کرد.
🌷....چشمهای سرخ، خیس اشک و رنگش پریده بود. نگران شدم، گفتم: چه شده مصطفی؟ خبری شده؟ کسی طوری اش شده؟ دو زانو نشست. سرش را انداخت پایین. زُل زد به مُهرش. دانه های تسبیح را یکی یکی از لای انگشتهایش رد می کرد. گفت:....
🌷....گفت: ساعت یازده تا دوازده هر روز را فقط برای خدا گذاشتم. برمی گردم کارهایم را نگاه می کنم. از خودم می پرسم کارهایی که کردم، برای خدا بود یا برای دل خودم؟
🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهید حجت السلام مصطفی ردانی پور
❌ مسئولين شما چى؟
❌❌ براى خدا يا براى دل خودتون....؟!!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
4_5902078491192459333.mp3
26.26M
"بله برون"
حاج حسین یکتا
آخ دلم هوای جنوب وشهدا روکرده بری طلاییه😍خاکی بشی
سلام بدی انگار آسمان نزدیکه توکانال کمیل❤️انگار خدا اونجاست
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
@salambarebrahimm
▪️خدا حافظ ای کوه درد مدینه
شهادت امام صادق (ع)
🎤 محمود کریمی
#باورکن_شهید_دوستت_دارد
همین که بر #مزارشان ایستاده ای
یعنی تو را به حضور طلبیده اند
همین که اشک هایت روان میشود
یعنی #نگاهت میکنند
همین که دست میگذاری بر مزارشان
یعنی دستت را #گرفته_اند
همین که سبک میشوی از ناگفته های غمبارت
یعنی وجودت را خوانده اند
همین که قول #مردانه میدهی
یعنی تو را به همرزمی قبول کرده اند
باور کن ،شهید #دوستت_دارد
که میان این شلوغی های دنیا هنوز گوشه ی خلوتی برای دیدار #نگاه_معنویشان داری....
#اللهم_ارزقنا_توفیق_شهادت_فی_سبیلک
#قسمت_اول (٢ / ١)
#حر_زمان
#آن_مرد_كرد....
🌷یک شب که در مقر بودیم یکی از بچه ها با عجله خودش را به ما رساند و گفت: یک نفر از بالا صدا می زند که من می خواهم بیایم پیش شما، حاج همت کیست؟ سریع بلند شدیم و خودمان را به محل رساندیم تا ببینیم قضیه از چه قرار است. گفتیم که شاید کلکی در کار است و آنها می خواهند کمین بزنند.
🌷وقتی به محل رسیدیم فریاد زدیم: اگر می خواهی بیایی، نترس! بیا جلو! گفت: من حاج همت را می خواهم. گفتیم: بیا تا ببریمت پیش حاج همت. با ترس و دلهره و احتیاط جلو آمد. وقتی نزدیک رسید و دید که همه پاسدار هستیم، جا خورد. فکر کرد که دیگر کارش تمام است. ولی وقتی برخورد خوب بچه ها را دید کمی آرام گرفت. او را پیش همت بردیم. پرسید: حاج همت شما هستید؟
🌷همت گفت: بله خودم هستم. آن مرد کُرد پرید جلو و دست همت را گرفت که ببوسد. همت دستش را کشید و اجازه نداد. آن مرد دوباره در کمال ناباوری پرسید: شما ارتشی هستید یا سپاهی؟ همت گفت: ما پاسداریم. او گفت: من آمده ام پیش شما پناهنده شوم قبلاً اشتباه می کردم. رفته بودم طرف ضد انقلابها و با آنها بودم، ولی حالا پشیمانم.
🌷همت گفت: قبلاً از ما قهر کرده بودی، حالا هم که آمدی خوش آمدی. ما با تو کاری نداریم و به تو امان نامه می دهیم. و بعد همت او را در آغوش کشید و بوسید و گفت: فعلاً شما پیش سایر برادرهایمان استراحت کن تا بعد با هم صحبت کنیم. آن مرد مسلح....
#ادامه_دارد....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#فرمانده_سرزمين_قلب_ها....
🌷زمانيکه بروجردى شهيد شد، در غرب کشور بودم. با پيگيريهايى که کردم، متوجه شدم که عده اى از برادران سپاه مخالف هستند که جنازه اش را بياورند در کرمانشاه و تشييع کنند. آنان مى گفتند شايد آن طور که شايسته بروجردى است، تشييع جنازه نشود.
🌷قرار بود جنازه را ساعت چهار بياورند و آن را از ميدان آزادى تا مصلاى نماز جمعه تشييع کنيم. فاصله کمى بود و مى خواستيم زياد طول نکشد. دو ساعت تأخير کردند و ساعت شش، جنازه را آوردند. دلمان مى خواست که حتماً در کرمانشاه تشييع شود، ولى چون از وضعيت شهر کرمانشاه اطلاع نداشتيم، فکر کرديم شايد مردم چندان در مراسم تشييع حضور نداشته باشند.
🌷رفتيم فرودگاه و جسد را تحويل گرفتيم و گفتيم به سرعت برويم ميدان آزادى. وقتى رسيديم، از تعجب خشکم زد. جمعيت آنقدر زياد بود که باورمان نمى شد؛ ميدان، لبريز از جمعيت بود. جمعيت، تابوت را گرفتند و تا مسجد آيت الله بروجردى که نزديک ميدان فردوسى است، تشييع کردند.
🌷از اين طرف شهر تا آن طرف شهر مردم جنازه را تشييع مى کردند. اول نظرمان اين بود که جنازه را بچه هاى سپاه از ميدان آزادى تا مصلاى نماز جمعه ببرند ولى مردم آن را تا مسجد آيت الله بروجردى بردند.
🌷وقتى که پيکر بروجردى در ميان انبوه جمعيت حرکت مى کرد، به ياد حديثى از پيغمبر اکرم (ص) افتادم که مى فرمايند: «يکى از علامتهاى مؤمن اين است که خداوند تبارک و تعالى مردم را وا مى دارد که در تشييع جنازه اش شرکت کنند.»
🌷....محمد(ص)، پيامبر ايمان و رحمت در دل مردم شهر خصوصاً مردم كُرد بود.
راوی: بهمن کارگر
🌹 خاطره اى به ياد فرمانده شهيد محمد بروجردى ملقب به مسيح كردستان
📚 كتاب "فرمانده سرزمین قلب ها"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
4_5996768896432997508.mp3
2.62M
@salambarebrahimm
ماجرای زیبای خادم منزل #امام_صادق(ع)
استاد علیرضا پناهیان
#خوابى_كه_دو_ساعت_بعد_تعبير_شد!
🌷شهيد حمزه خسروى، فرمانده يكى از گروهان هاى لشكر المهدى (عج) بود. روزى پس از نماز صبح، رو به يكى از برادران روحانى كرد و پرسيد: حاج آقا! اگر كسى خواب امام على عليه السلام را ببيند، چه تعبيرى دارد؟
🌷....روحانى در پاسخ گفت: بايد ديد چه خوابى ديده و ماجرا چگونه بوده. شهيد خسروى ديگر چيزى نگفت. اما دو ساعت بعد وقتى در يكى از محورهاى عملياتى با فرق شكافته به ديدار مولايش شتافت؛ خوابش تعبير شد....!!
❌ چه فرق هايى شكافته شدند تا مسئولين در امنيت و آرامش به مردم خدمت كنند.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#كه_شد...
🌷 بعد از سلام و احوال پرسی، گفت: حاج آقا شما که روحانی هستی، من یه سئوال دارم ازتون. گفتم: در خدمتم؟ گفت: من چون مرتب جبهه بودم اندازه دو تا ماه رمضان روزه بدهکارم، اگر زد و خدا توفیق داد که تو همین عملیات شهید شدم، تکلیف این روزه ها چی میشه؟
🌷....در همان چند دقیقه حسابی شیفته اش شده بودم. بلا فاصله گفتم: اگر خدای نکرده شما شهید شدی، این دو ماه روزه ات به گردن من.
🌷مدت ها قسمت نشد ببینمش. قولی که بهش داده بودم به کلی یادم رفته بود. قبل از عملیات بدر، برایم پیغام فرستاد که: الوعده وفا. بی اختیار نگران شدم، نگران اینکه نکند در این عملیات شهید شود، که شد...
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات