لباسهای خیس به تنمون سنگینی می کرد ...
ستون گردان پایین ارتفاع زیر پای عراقی ها بود . همهمه ی بسیجی ها میان رعد و برق و شر شر باران گم شده بود ...
حالا گونی هایی رو که عراقی ها پله وار زیر کوه چیده بودند از گل و لای لیز شده بود و اسباب دردسر ... بچه ها از کت و کول هم بالا می رفتند که از شر باران خلاص بشند و خودشان را به داخل غار بزرگ زیر قله برسونند .
انگار یه گونی ،جنسش با بقیه فرق داشت . لیز و سُر نبود ...
بسیجی ها پا روش که می گذاشتند ، می پریدند اون ور آب و بعد داخل غار . اما گونی هر از گاهی تکون میخورد !!
شاید اون شب هیچ بسیجی ای نفهمید که علی آقا ، فرمانده شون پله شده بود برای بقیه ... یکی دو نفر هم که متوجه شدیم ، دم غار ، اشکهامون با بارون قاطی شده بود .
#کجایند_مردان_بی_ادعا...
#شهید_علی_چیت_سازیان🌸
دو رفیق
دو شهید
همه جا معروف شده بودن بہ باهم بودن؛ تو جبهه حتی اگه از هم جداشونم میکردن آخرش ناخواسته و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم....
خبر شهادت علی رو که آوردن، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت: بچم...
اول همه فکر میکردن علی رو هم مثل بچش میدونه به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه
بهش گفتن: مادر تو الان باید قوی باشی، تو هنوز زانوهات محکمه ، تو باید ننه علی رو دلداری بدی همونجوری که
های های اشک می ریخت؛ گفت: زانوهای محکمم کجا بود؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محاله از هم جدا بشن؛ عهد بستن آخه مادر عهد بستن که بدون هم پیش سیدالشهدا نرن
مأمور سپاهی که خبر آورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی نوشته شده بود خیره مونده بود نوشته بود:
شهید #سیدمحمد_رجبی
کانال کمیل
@salambarebrahimm ⬇️#حرص_پول ⬇️ این پول چیه که این همه براش حرص میزنیم؟ طرف هر چی پول در میاره و
@salambarebrahimm
⬇️#تو_بیشتر_میدونی_یا_خدا ؟ ⬇️
💠 یه عده هستن که جای خدا حرف میزنن! یه جوری حرف میزنن که یعنی ما از خدا هم بیشتر میدونیم!
روشون نمی شه بگن ما از خدا بیشتر میدونیم ولی یه جوری رفتار میکنن که یعنی ما دست کمی از خدا نداریم!
همش میخوان حرفای خدا رو رد کنن.
قرآن میگه:
🔻أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ
🔻شما بهتر میدانید یا خدا؟
📔بخشی از آیه ۱۴۰ بقره
#خودمونی_های_قرآنی
🌷شهید #سید_حسین_علمالهدی🌷
بنی صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در هویزه عقب نشینی كنند و به سوسنگرد بیایند. حسین میگفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا میتوانیم به عراق ضربه بزنیم. شخصاً با بنی صدر هم صحبت كرده بود. وقتی كه دید راه به جایی نمیبرد، نامه ای به آیت الله خامنه ای نوشت و گفت كه #تعداد_اسلحههای_ما_از_تعداد_نیروها_هم_كمتر_است،
#ولی_میمانیم.
🌷شهید مدافع حرم #محمود_رادمهر 🌷
می گفت مهم نیست که آدم مسئولیت داشته باشد یا نداشته باشد؛ مهم این است که اگر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیاید در جایگاه میدان صبحگاه بایستد و بخواهد نیروها را ورچین کند، آن قدر #توانمندی و #اخلاص داشته باشیم که امام ما را انتخاب کند. مگر امام زمان به جایگاه و مسئولیت آدم ها نگاه می کند؟!
#شهدا_رایادکنیم_باصلوات
📚شهید عزیز
🌷 شهید #علی_اکبر_پیرویان 🌷
یک روز از سرکار به خانه می آمدم با تعجب دیدم شلواری که برای علی اکبر خریدم پای یکی از دوستانش است.
وقتی به خانه آمدم به مادرش گفتم: مگر پسر من محتاج پول است که شلوارش را به محمد فروخته؟
وقتی علی اکبر آمد جریان را پرسیدم.
سرش را پایین انداخت و گفت:« راستش محمد خانواده فقیری دارد و یتیم است. #امسال_لباس_نو_نداشت برای همین #شلوارم_را_به_او_دادم
💠 کار تمیزِ فرهنگی را از این شهید بیاموزیم...
سیّد حسین برای تهیهی تدارکات و اسلحهی نیروها رفته بود اهواز. اسلحه و تدارکات رو که تهیه کرد، افتاد دنبالِ کتابفروشی. با اینکه کتابفروشیها تعطیل بود ، اما با تلاش زیاد نهجالبلاغه تهیه کرد و همراهِ اسلحه به تک تک بچهها یک نهجالبلاغه میداد. میگفت: همراه با آموزش نظامی ، باید با نهجالبلاغه هم آشنا بشین ...
سردار شهید سیّدحسین علمالهدی
📚 لحظه های آشنا
Alimi-ChavooshMoharram1397[02].mp3
3.77M
@salambarebrahimm
#کربلایی حمید علیمی
روز و شب از ھجرانت بی سروسامانم..
1_71106541.mp3
10.4M
@salambarebrahimm
قطعه یادت باشه
به یاد شهید #حمید_سیاهکالی_مرادی
قشنگی عاشقی به
تکیه کلام و حرفاشه...
هدایت شده از کانال کمیل
💠 پنجشنبه است
به یاد پدران ومادران سفرکرده
اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
شهدای عزیزمون، چشم انتظاران واسیران خاک ...
از آنها یادی کنیم با #صلوات وفاتحه
#ترس_از_خدا_يا_ترس_از_تير_و_تركش؟!
🌷زیر باران گلوله به نماز ایستاد. رکعت اول را با سرعت خواند، اما رکعت دوم را خیلی آهسته و با طمأنینه. نماز که تمام شد، پرسیدم: چرا رکعت دوم نمازت رو این قدر آروم خوندی؟ جواب نداد.
🌷....اصرار که کردم، گفت: چنان گلوله می اومد که رکعت اول رو با عجله خوندم، برای یک لحظه یادم اومد در حال صحبت کردن با خدا هستم، ولی از ترس تیر و ترکش فقط به جون خودم فکر می کنم. به همین دلیل استغفار کردم و رکعت دوم رو عادی خوندم.
🌹 به ياد شهيد احمد عبدالهى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
4_582493935813787724.mp3
2.82M
@salambarebrahimm
#روایت_شهدا
راوی: #حاج_آقای_ضابط
🌺شهدا در همین مناجات هاشون، همین نمازشباشون خدارو خواستن..
بشنوید خیلی دلنشینه...
#امام_جواد عليه السلام:
برترين عبادت،اخلاص است.
ميزان الحكمه ج7 ص23
🏴شهادت مظلومانه باب المراد جوادالائمه را به حضرت رضا علیه السلام وتمامی شیعیان ودوستداران آن حضرت تسلیت عرض می نمایم
8460851_173.mp3
3.33M
شهادتمیوهدل
امامرضاعلیهالسلام است🏴
عرضتسلیت محضرامامزمانعـجالله
واهلبیت و شما بزرگواران
محمدحسین پویانفر
#امام_جواد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشهای از غربت دردناک #امام_جواد (علی السلام) از زبان حجت الاسلام پناهیان
«شهید حسن امیری» معروف به عمو حسن جبههها یکی از پیرمردهای کمیاب سرزمین ماست که با شروع جنگ، عازم جبهه شد و در #شلمچه عملیات کربلای چهار به درجه رفیع شهادت نائل آمد...
ايستاده بود يک گوشه و می گفت:
اين ها رو بذاريد اينجا، کنسروها رو بذاريد توی قفسه، سيب و خيارها رو بذاريد اون کنار، هندوونه ها رو بذاريد جلو يخچال....
بارها را كه خالی می کرديم، گفتم:
عمو اينجا عجب چيزهای خوبی داريد ها، لااقل بيا و يكی دوتا از اين هندوونهها رو بده ما هم بخوريم
كف گير رو برداشت و زد پشت دستم، گفت:
"بيخود! اين ها مال عزيزهای منه كه اينجا روزه می گيرن..."
#یاد_شهدا_باصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی وقت ها که بغض ها بر دلت سنگینی می کند!
و دل محرمی را نمی یابی
شاید اگر چشمانت را ببندی و در کنج خاکریزی از خاکریز های
#شرهانی یا #شلمچه بیتوته کنی!
کمی آرام شوی...
#فرمانده_اى_كه_نوكر_بود....!
🌷آن وقتها حسن را به قیافه نمی شناختم اما این طرف و آن طرف چیزهایی درباره اش شنیده بودم. چند ساعتی بود که در محوطه دیدبانی بود و هی دستور می داد و سازماندهی مى كرد. من هم که اعصابم خیلی بجا نبود، از این همه جنب و جوش او به ستوه آمدم.
🌷....آخر سر کفری شدم و از آن بالا داد زدم سرش: ببینم تو اصلاً کی هستی که این قدر به پرو پای بچه ها مى پيچى و سین جیمشان مى كنى؟!! سرش را بلند کرد، نگاهی به من از دیدبانی انداخت، لبخندی زد و خیلی آرام جواب داد: من نوکر شما بسیجی ها هستم!
🌹به ياد فرمانده جوان، شهيد حسن باقرى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
در شش ماهگی پدر را از دست داد...
در شش سالگی مادرش را...
در دوران دبستان، مادربزرگ آخرین تکیهگاهش را...
در جوانی هم برادرش را در حادثه تصادف از دست داد...
همرزم یوسف میگوید: هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد.
با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد، برای چه کسی نامه مینویسد؟
آن هم هر روز....
یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟
دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد. نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت.
چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم.
کسی را ندارم که...
منبع: خبرگزاری ایسنا .
🌷خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک #صلوات🌷
#شهید #یوسف_قربانی
🌷شهید #شاهرخ_ضرغام 🌷
محرم و صفر مشروب نمیخورد.
هیئتی راه انداخته بود و میاندار بود.
به سادات و روحانیون بسیار احترام می گذاشت.
هیچ وقت #فقیری را دست خالی رد نمی کرد. زمستان در خیابان پیرمردی را دید که از سرما میلرزید، شاهرخ کاپشن گرانقیمتش را درآورد و همراه دسته ای اسکناس به پیرمرد داد. پیرمرد از خوشحالی فقط میگفت : #خدا_عاقبتت_را_به_خیر_کند_جوان.
شادی روحش #صلوات