#شهید_ابراهیم_هادی 🌹
🍃از علمائی که #ابراهیم به او ارادت خاصی داشت مرحوم حاج آقا هرندی بود.
این عالم بزرگوار غیر از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشی بود.
🍃با #ابراهیم به مغازه حاج آقا رفتیم. به حاجی گفت:
دو تا پارچه پیراهنی مثل دفعه قبل می خوام.
حاجی با تعجب نگاهی کرد و گفت:
پسرم، تو تازه از من پارچه گرفتی.
#ابراهیم چیزی نگفت. ولی من قضیه را می دانستم و گفتم:
🍃حاج آقا، این آقا ابراهیم پیراهن های قبلی را #انفاق کرده!
بعضی از بچه های زورخانه هستند که #لباس_آستین_کوتاه می پوشند یا وضع مالیشان خوب نیست.
#ابراهیم برای همین پیراهن ها را به آن ها می بخشد!
#سیره_ابراهیم
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
#سیره_شهید 🌺ابراهیم همیشه قبل از مسابقات دو رڪعت #نمـــاز میخواند ازش پرسیدم چه نمازی میخــوانــۍ
🌷 #ابراهیم میگفت:
اگهجایےبمانےڪهدست #احدے بهت نرسه، ڪسے تو رو نشناسه،خودت باشےو آقا،
#مولا هم بیاد #سرتو روے دامن بگیره،
این #خوشگلترین شهادتِه ...
💔 #شهیدگمنام_ابراهیم_هادے
💠 #خاطـــرات_شهــدا
#شهید_ابراهیـــم_هادۍ🕊
👈 نارنجک
🌷قبل از #عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسه ای در محل #گروه_اندرزگو برگزار شده بود.
🌷 بجز من و #ابراهیم، سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه حضور داشتند. تعدادی از بچه ها هم در داخل حیاط مشغول #آموزش_نظامی بودند.
🌷 اواسط جلسه بود. همه مشغول صحبت بودند. يك دفعه از پنجره اتاق یک #نارنجک به داخل پرت شد....!
🌷دقیقاً وسط اتاق افتاد. از #ترس، رنگم پرید. همینطور که كنار اتاق نشسته بودم سرم را در بین دستانم قرار دادم و به سمت دیوار #چمباتمه زدم! برای لحظاتی نفس در سینه ام #حبس شد. بقیه هم مانند من، هر یک به گوشه ای خزیده بودند.
🌷لحظات به سختی مى گذشت، اما صدای #انفجار نیامد. خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لا به لای دستانم نگاه کردم. از صحنه ای که می دیدم خیلی #تعجب کردم. آرام دستانم را از روی سرم برداشتم. سرم را بالا آوردم. با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود، گفتم: آقا #ابرام!! بقیه هم یک یک از گوشه و کنار اتاق سرهایشان را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه می کردند.
🌷صحنه بسیار #عجیبی بود. در حالی که همه ما به گوشه و کنار اتاق خزیده بودیم، ابراهیم روی #نارنجک خوابیده بود. در همین حین مسئول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرت خواهی گفت: خیلی شرمنده ام، این نارنجک #آموزشی بود. #اشتباهی افتاد داخل اتاق.
🌷....ابراهیم از روی نارنجک بلند شد. در حالی که تا آن موقع که سال اول جنگ بود چنین اتفاقی برای هیچ یک از بچه ها نیفتاده بود! بعد از آن، ماجرای نارنجک، #زبان به زبان بین بچه ها می چرخید.
📚 کتاب سلام برابراهیم
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذکر_صلوات🌸
@SALAMbarEbrahimm
❤ #یار_امام_زمان_اینجوریه 👇
مسابقات قهرمانی باشگاه ها در سال ۱۳۵۵ بود. مقام اول مسابقات، هم جایزه نقدی میگرفت، هم به تیم ملی دعوت میشد. #شهید_ابراهیم_هادی در اوج آمادگی بود و با یک حریف ضعیف به فینال رسید.
مربیان میدانستند که #ابراهیم_هادی قهرمان میشود.
روی تشک رفتند، هنوز داور نیامده بود، ابراهیم جلو رفت و با لبخند به حریفش سلام کرد و دست داد.
حریف او چیزی گفت که متوجه نشدم، اما #ابراهیم سرش را به علامت تایید تکان داد.
نفهمیدم چه شد اما ابراهیم کشتی را خیلی بد شروع کرد!
همش با خونسردی دفاع میکرد و حریفش که در ابتدا ترسیده بود، جرأت پیدا کرد و مرتب حمله میکرد تا اینکه ابراهیم با سه اخطار، بازنده مسابقه اعلام شد!
حریفش از خوشحالی گریه میکرد. آنقدر از دست ابراهیم عصبانی بودم که به در و دیوار مشت میزدم و دعوایش میکردم!
او خیلی آرام و با لبخند همیشگی گفت: اینقد حرص نخور!
بعد سریع رفت.
دیدم حریفش به سمتم آمد و گفت:
آقا عجب رفیق بامرامی دارید! من قبل مسابقه به آقا #ابرام گفتم هوای ما رو داشته باش، مادر پیرم تسبیح به دست و برادرام بالای سالن نشستند! کاری کن که خیلی ضایع نبازم!
رفیقتون سنگ تموم گذاشت!
با گریه ادامه داد: من تازه ازدواج کردم، به جایزه نقدی مسابقه هم خیلی احتیاج داشتم.
خدایا کمک کن #مثل_ابراهیم_باشیم 💚
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج 💞
@SALAMbarEbrahimm
#خاطـــرات_شهــدا
#شهید_ابراهیـــم_هادۍ🕊
💠 نارنجک
🌷قبل از #عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسه ای در محل #گروه_اندرزگو برگزار شده بود.
🌷 بجز من و #ابراهیم، سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه حضور داشتند. تعدادی از بچه ها هم در داخل حیاط مشغول #آموزش_نظامی بودند.
🌷 اواسط جلسه بود. همه مشغول صحبت بودند. يك دفعه از پنجره اتاق یک #نارنجک به داخل پرت شد....!
🌷دقیقاً وسط اتاق افتاد. از #ترس، رنگم پرید. همینطور که كنار اتاق نشسته بودم سرم را در بین دستانم قرار دادم و به سمت دیوار #چمباتمه زدم! برای لحظاتی نفس در سینه ام #حبس شد. بقیه هم مانند من، هر یک به گوشه ای خزیده بودند.
🌷لحظات به سختی مى گذشت، اما صدای #انفجار نیامد. خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لا به لای دستانم نگاه کردم. از صحنه ای که می دیدم خیلی #تعجب کردم. آرام دستانم را از روی سرم برداشتم. سرم را بالا آوردم. با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود، گفتم: آقا #ابرام!! بقیه هم یک یک از گوشه و کنار اتاق سرهایشان را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه می کردند.
🌷صحنه بسیار #عجیبی بود. در حالی که همه ما به گوشه و کنار اتاق خزیده بودیم، ابراهیم روی #نارنجک خوابیده بود. در همین حین مسئول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرت خواهی گفت: خیلی شرمنده ام، این نارنجک #آموزشی بود. #اشتباهی افتاد داخل اتاق.
🌷....ابراهیم از روی نارنجک بلند شد. در حالی که تا آن موقع که سال اول جنگ بود چنین اتفاقی برای هیچ یک از بچه ها نیفتاده بود! بعد از آن، ماجرای نارنجک، #زبان به زبان بین بچه ها می چرخید.
📚 کتاب سلام بر ابراهیم
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#سلام_برابراهیم
وقتی ما میخواستیم شوخی کنیم
یک نفر را دست مینداختیم
و همه میخندیدیم.
اما #ابراهیم شوخی میکرد 😊
همه را به خنده وا میداشت
اما کسی را مسخره نمیکرد✅.
او به یاد داد که #باهم_بخندیم
نه اینکه به هم بخندیم
نقل : سردار روحی
📚سلام برابراهیم2
#سلام_بر_ابراهیم🌹
#اخلاق
یکی از رزمندگان دلاور ک در محله ما حضور داشت و #ابراهیم هم خیلی به او علاقه داشت سردار شهید عبدالله مسکر بود
وتنها تصاویری ک #ابراهیم با لباس سپاه انداخته ودر روی جلد کتاب دیده میشود لباسی است ک #ابراهیم به عنوان تبرک از شهید عبدالله مسگر گرفته وپوشیده بود...
یک روز در محل کار بودم ک #ابراهیم تماس گرفت وگفت امشب مراسم شهید عبدالله مسگر برگذار میشه تشریف میاری ؟
گفتم انشاءالله میام
گفت ضمنا بعد مراسم باهات کار دارم
بعد مراسم #ابراهیم مرا صدا زد آمدیم تو کوچه یکی دو نفر از بچه های محل وهمکاران فرهنگی #ابراهیم داخل کوچه بودند #ابراهیم من را به دوستانش معرفی کرد وگفت برای این دوستان ما شبهاتی پیش آمده اینها به خاطر جوّ بدی در مدرسه در موردشخص آیت الله بهشتی وجود دارد سوالاتی دارند من گفتم شما که اطلاعات بیشتری دارید در این موضوع صحبت کنی
من مشغول صحبت شدم🤔
تا ساعتها برای آنها دلیل ومدرک ارائه کردم تا شبهات آنها برطرف شد
وقتی خواستم به خانه بروم خوشحال😊 بودم
از اینکه توانستم مشکل فکری برخی از جوانان مذهبی را رفع کنم اما #ابراهیم بیشتر از من خوشحال بود 😄
او همینطور از من تشکر میکرد ومیگفت نمیدانی چه کمک بزرگی به من کردی
چند روز بعد #ابراهیم به من گفت وقتش رو داری به یکی از مغازه های خیابان ناصر خسرو برویم گفتم باشه بریم
سوار موتور شدیم ورفتیم جلوی یکی از مغازه های ناصر خسرو ایستادیم #ابراهیم داخل یک مغازه رفت وخودش شروع به صحبت کرد من بیرون ایستاده بودم ومیدیدم #ابراهیم مودبانه با مغازه دار صحبت میکند🤔
وبعد #ابراهیم با مشایعت مغازه دار بیرون آمد آنها خدا حافظی کردند و#ابراهیم خوشحال سوار موتور🏍 شد
طی مسیر از #ابراهیم سوال کردم اینجا چه کار داشتی ؟
یه بنده خدا دیروز آمده بود توی محل میگفت من شاگرد یه مغازه توی ناصر خسرو بودم صاحبکار من مرا اخراج کرده😕 وحق وحقوق من رو نمیده من هم آدرس مغازه را گرفتم گفتم با صاحبکار شما صحبت میکنم انشاءالله مشکل شما حل میشه...
گفتم #ابراهیم جون توهم بیکاری ها ول کن بابا..
#ابراهیم ادامه داد آدم هرکاری از دستش بر میاد باید برای بندگان خدا انجام بده🤗
من همین الان با صاحبکارش صحبت کردم سعی کردم با اخلاق خوش با او برخورد کنم الحمد لله خدا کمک کرد ومشکل این آقا هم حل شد
وچه زیبا فرمودند امام کاظم علیه السلام
همانا مهر قبول اعمال شما بر آوردن نیاز برادرانتان ونیکی کردن آنها در حد توانتان است
والا اگر چنین کنید
هیچ عملی از شما پذیرفته نمیشود...
@SALAMbarEbrahimm
در مدرسه ی ایثار هم معلم نمونه ای👌
املای اخـلاص میگویی و جمله ات میرسد بـه
💢"مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار میکنیم، #جـز_خدا"
و باز ما می رسیم به، نقطه سر خط ...
#ابراهیـم ... !
یادمــان بده خط بعدی را #بدون_غلط املایی بنویسیم✍ .
#شهید_ابراهیم_هادی
@SALAMbarEbrahimm
🔸 #شکستن_نفس و #دوری_از_گناه
🔷 اما آنچه که ابراهیم را #الگوئی برای تمام دوستانش نمود.
دوری ازگناه بود. او به هیچ وجه گرد #گناه نمیچرخید ⬇️
🔷در باشگاه کشتی بودیم چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان هم وارد شد تا وارد شد گفت
ابرام جون تیپ وهیکلت خیلی جالب شده توی راه که می اومدی دوتا دختر خیلی ازت تعریف میکردند
شلوار وپیراهن شیک که پوشیدی کیف ورزشی هم دستت گرفتی کاملا مشخصه ورزشکاری
#ابراهیم خیلی ناراحت😔 شد
و حسابی رفت تو فکر
اما جلسه بعد که برای تمرین رفتم
تا ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت
پیراهن بلند وشلوار گشاد پوشیده بود
وبه جای ساک ورزشی لباسهاشو توی یه پلاستیک گذاشته بود
بهش گفتم ما باشگاه میایم هیکلمون درست بشه
لباس تنگ میپوشیم که تیپ و هیکلمونو نشون بده
اما تو الان برعکس.....
آخه این چه لباسیه تو پوشیدی .
🔶 🔶 🔶 🔶
اما او به این حرفها اصلا اهمیت نداد وبه دوستانش همیشه توصیه میکرد ⬇️
#اگرورزش_برای_خداباشه_میشه_عبادت
واگر نه برای خودنمائی یا هر چیز دیگه ای باشه #ضررمیکنید🌷
@SALAMbarEbrahimm
چقدراسم زیبای توبرازنده ی توست
ابراهیم بودی ونفست رادرآتش سوزاندی
و برای دل درمانده ازگناه من
هدایت کننده شدی..
به راستی که هادی دل من تویی
#ابراهیم..❤
#پرستوی_خوشنام_کانال_کمیل
#سلام_برابراهیم
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
وقتی نگــاهت پر از دنیا شد 🌱
#ابــراهیم را که مرور میکنی بهم میریزی در خودت ...
و #یوســف را که مرور میکنی معنای کلمــات را گم میکنی ...🕊
و حالا من مانده ام و یک کوله بــــار
واژه ی درهم و برهم
« در نگاه دنیـایی ام
میخواهم آباد کنم آخرتم را »
از عنایت یوســف...
از دعای ابراهیم ...
🌷« شهید یوسف فدایی نژاد،
شهید ابراهیم هادی» 🌷
🌷یادشون با #صلوات
اللهُمّٙ صٙلِّ عٙلیٰ مُحٙمّٙــد وٙ آلِ مُحٙمّٙد وٙ عٙجِّل فٙرٙجٙهُم
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
#ابراهیم یعنی فکه، یعنی کانال، یعنی #کمیل، یعنی رمل
رمل یعنی یک قدم جلو، سه قدم عقب !
یعنی غربت یعنی #کربلا
ابراهیم یعنی ...
🍃 #متحیرم چه نامم تو را...
#سلام_بر_ابراهیم❤️
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
یــا رَفِیــقَ مَــنْ لارَفِیـــقَ لَہ
خون زيادے از پای من رفتہ بود. بی حس شده بودم. عراقے ها اما مطمئن بودند كہ زنده نيستم حالت عجيبے داشتم. #زير_لب فقط مےگفتم:
يا صـاحـب الـزمـان ادرڪنی
هوا تاريڪ شده بود.
#جوانے خوش سيما و نورانے بالای سرم آمد. چشمانم را بہ سختے باز ڪردم.
مرا بہ آرامے بلند ڪرد. از ميدان مين خارج شد. در گوشہ ای امن مرا روے زمين گذاشت. آهستہ و آرام.
من دردے حس نمےڪردم!
آن #آقا ڪلے با من صحبت ڪرد. بعد فرمودند: ڪسی مےآيد و شما را نجات مي دهد. #او_دوست_ماست!
لحظاتے بعد #ابـراهيـم آمد. با همان صلابت هميشگے مرا بہ دوش گرفت و حرڪت ڪرد آن #جمال_نورانی، ابـراهيــم را دوست خود معرفے ڪرد خوشا بہ حالش...
📚 سلام بر ابراهیم
🍃 #هادی_دلها❤️
🌷یادش با ذکر #صلوات
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
کانال کمیل
یــا رَفِیــقَ مَــنْ لارَفِیـــقَ لَہ خون زيادے از پای من رفتہ بود. بی ح
🍃اوایل انقلاب بود. ابراهیم در کمیته مشغول فعالیت بود. حیطه فعالیت کمیته ها بسیار گسترده بود. مردم در بیشتر مشکلات به کمیته ها مراجعه می کردند.
🌷من به کمیته ای که ابراهیم در آنجا مشغول بود رفتم. چند اتاق کنار هم بود در هر اتاق یک میز قرار داشت و یکی از نیروهای کمیته پشت میز جوابگوی مردم بود.
_وارد اتاق #ابراهیم شدم برخلاف دیگر اتاق ها میز کار پشت سرش بود و صندلی جلوی میز قرار داشت!! صندلی مراجعین هم جلوی صندلی ابراهیم بود.
پرسیدم: اینجا چرا فرق داره⁉️
🍃گفت: پشت میز که نشستم احساس غرور بهم دست داد. گفتم اینطوری از مردم دور می شم برای همین صندلی خودم را آوردم این طرف تا به مردم نزدیک باشم.❤️
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🍃یاری"خداوند"
توی بیمارستان بود . خبرنگار آمد بالای سر #ابراهیم و پرسید : شما عملیات اخیر را چطور دیدی ؟ #ابراهیم گفت : ما هرچه دیدیم عنایت "خدا " بود . ما کاری نکردیم . ما فقط راهپیمایی کردیم و از "خدا " کمک خواستیم . دشمن ، چنان از عظمت رزمندگان ما ترسیده بود که پا به فرار گذاشت . ما این آیه را با تمام وجود لمس کردیم :
🍂 ﷽ 🍂
" اِن تَنصُرُوا اللَّه یَنصُرکُم و یُثَبِت اَقدامَکُم "
" اگر ( دین ) "خدا" را یاری کنید ، "او" هم شما را یاری می کند و گامهایتان را استوار میکند ."
🍃 محمد - 7🍃
📚 #خدای_خوب_ابراهیم
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
#سلام_برابراهیم 🕊
✨باران شدیدی در تهـران باریده بود
خیابان۱۷ شهریور را آب گرفته بود
چند پیرمرد می خواستند به سمت
دیگرخیابان بروند مانده بودند چه
کنند..!
🍃 همان موقع #ابراهـــیم از راه
رسید پاچه شلوار را بالا زد با کول
کردن پیرمـردها آن ها را به طـرف
دیگر خــــیابان بُرد ابراهیم از این
کارها زیاد انجام میداد هـدفی جز
شکستن #نفــــس خودش نداشت
مخـــــصوصا زمانی که خـیلی بین
بچـــــهها مطـــرح بود!✨
#هادی_دلها ❤️
🌷یادش باذکر #صلوات
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی #مشاور سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 🌹
🍂نوروز سال قبل در سفر عتبات بودم. روزی که به #کربلا رسیدم، به نیابت از #ابراهیم زیارت و دعا کردم. همان شب در عالم رویا مشاهده کردم که در #بینالحرمین جمعیت زیادی نشستهاند. مانند جلسات هیئت!!
🍂من هم وارد شدم و گوشهای نشستم. یکباره دیدم که #ابراهیم، با همان چهره ملکوتی روبروی من نشسته. خواستم به طرفش بروم اما #خجالت کشیدم.
🍂از آقایی که چای پخش میکرد پرسیدم: ایشون #ابراهیم_هادی است؟گفت:بله. گفتم: اینجا در عراق چه میکندبه آرامی گفت: ایشان #مشاور حاج قاسم سلیمانی است...
🍂و ما مشاهده کردیم که درست در همان ایام، رزمندگان عراقی شهر #تکریت که دژ محکم داعش محسوب میشد را به راحتی و با کمترین👌 تلفات آزاد کردند. آن هم با #توسل به مادر سادات حضرت زهرا (س)♥️
📚کتاب سلام بر ابراهیم۲
#شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها❤️ #سرداردلها❤️
چه رازیست در #اخلاص...🕊
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
کانال کمیل
#شرکتکنندهشماره5⃣ بسم الله الرحمن الرحیم ✍شهیدجاویدالاثر ابراهیم هادی یک بنده ی مخلص خدابود که
#شرکتکنندهشماره6⃣
بسم رب الشهدا...
✍بزرگمردی به نام #شهید_ابراهیم_هادی
بیست وپنج سال در دنیا باهر نفس وبا هرلحظه از عمربابرکتش باعث هدایت بودوبعد ازآسمانی شدنش نیز هادی دلها ماند...
هرچه بیشتر ازاوبدانی بیشتر مشتاق مرامش میشوی...!
جاذبه ی وجودیش هر دلی را می رباید!
رفاقتش بی بدیل ومنشش بس بزرگوارانه...
پهلوانی بوددلاور،
معلمی بود،دلسوز وباتدبیر،
وفرماندهی بود،مقتدر...
دلداده امام زمان بود،
دلداده حضرت زهرا(س)بود...
و او باعمل پای دلدادگی اش ماند...
زندگیش مصداق آیات قرآن بود،
از بخشش وسخاوتش،از خیرخواهی مثمر ثمر بودنش،از جهادش با مال وجان و بسیاری ویژگی دیگر...
#رضایت_خداو #نگاه_خدا تمام عشقش بود!
گمنامی معشوقی بود که ابراهیم به دنبال آن می دوید. او فهمید که دنیا جای ماندن نیست و چیزی باقی میماند که برای خدا باشد.
همه چیزش برای خدا بود،گمنامی را انتخاب کرد وخدایش هم اورا چنان خورشیدی درخشان متجلی کرد...!
۲۲بهمن سال ۱۳۶۱،در فکه،کانال کمیل، #ابراهیم برای همیشه گمنام ماند...
ابراهیم هنوزهم هست وهنوز هم هدایت گری میکند،وامروز مسئله این است که من وتو تا چه اندازه #رفیق و#همراه هستیم؟...!
👤آسمان
#شهید_ابراهیم_هادی🌹
#ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت.
بارها به من می گفت:
"طوری #زندگی و #رفاقت کن که احترامت را داشته باشند.
می گفت:
"این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره.
بابا #دنیا ارزش این همه اهمیت دادن نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره."
#سیره_ابراهیم 🍃🕊
اوايل بهمن بود. با هماهنگي انجام شده، مسئوليت يکي از تيمهاي حفاظت حضرت "امام(ره)" به ما سپرده شد. گروه ما در روز دوازده بهمن در انتهاي خيابان آزادي (منتهي به فرودگاه) به صورت مسلحانه مستقر شد.صحنه ورود خودرو "حضرت امام(ره)" را فراموش نميکنم. #ابراهيم پروانه وار به دور شمع وجودي "حضرت امام(ره)" ميچرخيد. بلافاصلــه پس از عبور اتومبيل #امام، بچه ها را جمع کرديم. همراه #ابراهيم به سمت "بهشت زهرا(سلاماللهعلیها)" رفتيم.
#سلامبرابراهیم
کانال کمیل
الهی! به سویِ تو روی آوردهام و گل سرخ به شوق امید کرم تو در دل پروردهام الهی عاشقان به سویِ تو آ
♡ابراهـــیم هـادی♡
🍃حتی از اسمش هم درسها می توانی بگیری .مانند #ابراهیم، بت شکن و مانند هادی، هدایت کننده
🍃سرگذشت زندگیاش را ورق بزنی پر است از شکستِ بت های نفسانی، جسمانی و روحانی.
هدایت کننده و پر از نور هدایت، از بچه های محل تا سربازان حزب بعث.
🍃ابراهیم هادی شهیـــــدی است که زمانی سراغمان می آید که راه گم کرده ایم و آنقدر غـرق شده ایم که باید دستمان گرفته شود😔
🍃به قول #مصـحف_شـریف چشم او هرگز طغیان نکرد؛ برای همین با اولین نگاه به چهره اش تا مغز استخوان انسان نفوذ می کند.
🍃آدمی است که زندگی اش، لحظه شهادتش و بعد از رفتنش هرگز، کمک کردن را یادش نرفته و نمی رود🌹
🍃 کانال کمیل را به اسم تو شناخته ایم و بغض کرده ایم برای #روضه_های_گودال
گشته ایم همه برگشتند جز تو. درکانال فقط تو مانده ای😭
🍃دست هایم را که روی خاک #کمـیل گذاشتم گرمای وجودت را در خودم عجیب احساس کردم من باتو بیعت کردم، اگر بیعتم شکست تو به بزرگواری خودت #ببخش.
🍃حال ما ایستاده ایم تا آخرین نفس.
حال که همه کبوترهایمان پرکشیده اند. حال که همه دونده هایمان دویده و رسیده اند.
🕊 #شهید_ابراهیم_هادی🍃
📅 تولد : ۱ اردیبهشت ۱۳۳۶
📅 شهادت : ۲۲ بهمن ۱۳۶۱.فکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ابراهیم..
خودت هادی راهمون شو و راه پرواز رو نشونمون بده...💔
کانال کمیل
برای رفع گرفتاریها تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را با دقت بگویید... #رفیق_شهیدم #شهید_ابراهیم
#ابراهیم می گفت:
مطمئن باش هیچ چیزی مثل برخورد خوب روی آدم ها تاثیر ندارد.
#شهید_ابراهیم_هادی🕊🌹
#ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت بارها به من می گفت:
طوری #زندگی و #رفاقت کن که احترامت را داشته باشند.
می گفت:
این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره.
بابا #دنیا ارزش این همه اهمیت دادن نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره.
#سیره_ابراهیم 🍃🕊