کانال کمیل 🇮🇷
اهدنا الصراط المستقیم ◀چرا میگیم #ما را به راه راست هدایت کن؟ چرا نمیگیم منو؟ چرا میگیم ما؟ این یکی
حمد رو گفتیم
سوره رو نمیگیم چون تو سوره هرکی هرچی دوست داره
میتونه بخونه، اما حمد ثابت هستش.
◀رکوع:
ما در رکوع خم میشیم دیگه؟
آدمای دنیایی ،آدمای خاکی جلوی یه آدم بزرگ،
جلوی یه رئیس دیدید چجوری خم و راست میشن
و میگن نوکریم؟!
در رکوع نماز خدا یه چیزی بهمون میگه:
تنها قدرت این جهان منم
در این عالم سرت رو جلوی احدی خم نکن!
◀سجده:
بدن در سجده در جمع ترین حالت قرار میگیره.
حضرت علی (ع) فرمودند:
سجده نزدیک ترین حالت انسان به خداست.
بدن انسان در سجده فرم جنینی میگره
جنین چجوریه؟!
بی اراده،
محو در اراده ی #مادر
از مادر #تغذیه میکنه
تغذیه #معنایی و #جسمانی
در حالت سجده ما میگیم:
خدایا ببین بندت چقدر ضعیفه
افتاده به خاک
من میخوام که ازت تغذیه کنم
میخوام که تو جمع ام کنی...❤
◀چرا سر رو مهر؟ چرا مهر خاکی؟!
از حضرت فاطمه (س) پرسیدند که چرا مهر،چرا خاکی؟
حضرت فاطمه فرمودند:
یکی از دلایلی که خداوند نماز رو واجب کرد این بود که تکبر رو از انسان ها بگیره
#تکبر
#غرور
◀کجای نماز تکبر رو از آدم میگیره؟
حضرت علی(ع) فرمودند: سجده
وقتی سر روی مهر خاکی میذاری
داری میگی:
خدایا من از خاکم
هیچی نیستم
خاک چیه مگه؟ ارزشی نداره
علی(ع) فرمودند:
سر روی مهر خاکی یعنی من هیچی نیستم
علی (ع) فرمودند:
◀وقتی از سجده سر برمیداری
یعنی خدایا تو به این خاک #جان دادی
مارو از خاک بیرون کشیدی
آوردی تو این عالم برای #زندگی
◀وقتی دوباره سر رو مهر خاکی میذاریم
یعنی خدایا من میدونم و گواهی میدم که یه روزی برمیگردم
به همین خاک
خدایا میدونم هممون قراره بمیریم
پس شهوت پرستی برا چی؟
جنگیدن برا مال دنیا برا چی؟
علی(ع) فرمود:
◀وقتی دوباره سر از مهر خاکی برمیداری
یعنی خدایا، من میدونم که با مرگم کار تموم نمیشه
من که میدونم دوباره یه روز منو از خاک میکشی بیرون و درستم میکنی و قیامت و حساب و کتاب و سوال و جواب
من که میدونم با مرگ کار تموم نمیشه!
◀دوست عزیز، اگه خدایی نکرده یکی از آشناهات فوت کنن و بری بهشت زهرا، غسل و کفن و اینا رو ببینی
میدونی تا دو سه هفته چه آدم ماهی میشی؟
تا میایی غیبت کنی یاد #مرگ میفتی
اما بعد دو سه هفته بازم...
خدای مهربون به ما لطف کرده
و در هر رکعت نماز #یاد_مرگ رو بهمون تذکر میده
◀همین خاک که هیچی نیست
در تمام دنیا خاک میدونید سمبل چیه؟
سمبل رشد، استعداد،شکوفایی
دانه تو همین خاک قد میکشه
روح من و شما مثل دانه ایه هستش که
در جسم خاکی ما قرار میگیره
و این جسم خاکی این استعداد رو داره که
به این روح علو درجات بده
روح تو این جسم خاکی
#اوج_میگیره
#شهید_ابراهیم_هادی🌹
#ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت.
بارها به من می گفت:
"طوری #زندگی و #رفاقت کن که احترامت را داشته باشند.
می گفت:
"این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره.
بابا #دنیا ارزش این همه اهمیت دادن نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره."
#سیره_ابراهیم 🍃🕊
شیطان کیف میکنه وقتی بنده ای به بن بستی به اسم #ناامیدی و #بی_انگیزگی میرسه!
جالبه شیطان انسان ناامید رو دیگه ولش میکنه
چون میدونه کسی که امید به خداشو از دست داد دیگه توانی برای #بندگی نداره!
توانی برای #زندگی نداره!
حالی برای #سرزندگی نداره!
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💠 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
حضرت علی علیه السلام فرمودن:
وقتی از سجده سر برمیداری، یعنی خدایا تو به این خاک #جان دادی، ما رو از خاک بیرون کشیدی، آوردی تو این عالم برای #زندگی
وقتی دوباره سر رو مهر خاکی میذاریم، یعنی خدایا من میدونم و گواهی میدم که یه روزی برمیگردم، به همین خاک
خدایا میدونم هممون قراره بمیریم
پس شهوت پرستی برای چی؟!
جنگیدن برای مال دنیا برای چی؟!
میگن روز قیامت بعضی از مردم از خدا میخوان اونا رو به دنیا برگردونه تا اعمال بهتری انجام بدن...
اما جواب اینه که تو هر روز صبح به زندگی برگردونده میشدی، چه کردی؟!
فرصت ها رو نسوزونیم که #زندگی دکمه ی بازگشت نداره...
هر دختر و پسری یه روزی، ازدواج میکنه...
چه خوبه که تا قبلش پاک باشه...
چه خوبه که فقط برا یه نفر باشه...
چه خوبه آرامششو با یک نفر تقسیم کنه...
میدونی؟
از گناه و حروم حرف نمیزنما!
دارم از #زندگی حرف میزنم...😉
11.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیحجابم ، اکیپ مختلط دارم و... اما تهش که چی ؟
#زندگی و آرامش یعنی چی!؟
اینا به آدم #ارزش و #آرامش نمیده بلکه این دوتا رو ازت میگیره...
🕊@salambarEbrahimm🕊
#شهید_ابراهیم_هادی🕊🌹
#ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت بارها به من می گفت:
طوری #زندگی و #رفاقت کن که احترامت را داشته باشند.
می گفت:
این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره.
بابا #دنیا ارزش این همه اهمیت دادن نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره.
#سیره_ابراهیم 🍃🕊