✍رفتنی هستیم ....
👌گاهی لازمه از صفحه آخر شناسنامه مون یه کپی بگیریم بزنیم به دیوار،
🗣🔔 تا یادمون بمونه:
👈❌مرگ برای دیگران نیست❌👉
ما هم یه روزی میمیریم...
🕋كلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ(آیه 57 سوره عنکبوت)
✨هر نفسی طعم مرگ را خواهد چشید
❌اما مرگ، پايان كار نيست👇
💯باید بریم و برای همه کارهایی که کردیم جوابگو باشیم😰
🕋 ثمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ
✨سپس به سوى ما باز گردانده مىشويد.
👇👇👇
✔️بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود😔
✔️ما خدا را با خود، سر دعوا بردیم و قسم ها خوردیم😔
✔️ما به همه بد کردیم 😔
✔️ما به همه بد گفتیم😔
✔️ما حقیقت ها را زیر پا، له کردیم😔
✔️و چقدر حَظ بردیم که زرنگی کردیم😔
🔚 از شما می پرسم ما که را گول زدیم⁉️
#مرگ
یاد مرگ.mp3
2.47M
🎙 خاصیت دنیا و غفلت از #مرگ!!
🎤 حجت الاسلام #دارستانی
🔋 حجم: ۲.۳۵ mb
⏱ زمان: ۱۳ دقیقه
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید مدافع حرم جواد محمدی :
اون دنیا یقه #بی_حجاب_ها رو میگیرم
🕊 #شهادت نوع #مرگ رو عوض میکنه ، وقت مرگ رو عوض نمیکنه...
▪️ @SALAMbarEbrahimm ▪️
گنهکارا وقتی به دم #مرگ میرسن
میگن
خدا، ما رو برگردون!
قالَ رَبِّ ارجِعُونِ...!
ما هنوزم نفس میکشیم
این یعنی #خدا بهمون فـرصت داده !
#ممنون_که_حواست_هست
هروقت فکر گناه به سرت زد ، هروقت خواستی کار خیر رو به تاخیر بندازی ، هروقت داشتی از نماز اول وقت غافل میشدی..
✨دو چیز رو فراموش نکن یاد #خدا و #مرگ...
#عالم_محضر_خداست
#شاید_وقتت_تموم_شده_باشه_و_فرصت_توبه_پیدانکنی...
حمد رو گفتیم
سوره رو نمیگیم چون تو سوره هرکی هرچی دوست داره
میتونه بخونه، اما حمد ثابت هستش.
◀رکوع:
ما در رکوع خم میشیم دیگه؟
آدمای دنیایی ،آدمای خاکی جلوی یه آدم بزرگ،
جلوی یه رئیس دیدید چجوری خم و راست میشن
و میگن نوکریم؟!
در رکوع نماز خدا یه چیزی بهمون میگه:
تنها قدرت این جهان منم
در این عالم سرت رو جلوی احدی خم نکن!
◀سجده:
بدن در سجده در جمع ترین حالت قرار میگیره.
حضرت علی (ع) فرمودند:
سجده نزدیک ترین حالت انسان به خداست.
بدن انسان در سجده فرم جنینی میگره
جنین چجوریه؟!
بی اراده،
محو در اراده ی #مادر
از مادر #تغذیه میکنه
تغذیه #معنایی و #جسمانی
در حالت سجده ما میگیم:
خدایا ببین بندت چقدر ضعیفه
افتاده به خاک
من میخوام که ازت تغذیه کنم
میخوام که تو جمع ام کنی...❤
◀چرا سر رو مهر؟ چرا مهر خاکی؟!
از حضرت فاطمه (س) پرسیدند که چرا مهر،چرا خاکی؟
حضرت فاطمه فرمودند:
یکی از دلایلی که خداوند نماز رو واجب کرد این بود که تکبر رو از انسان ها بگیره
#تکبر
#غرور
◀کجای نماز تکبر رو از آدم میگیره؟
حضرت علی(ع) فرمودند: سجده
وقتی سر روی مهر خاکی میذاری
داری میگی:
خدایا من از خاکم
هیچی نیستم
خاک چیه مگه؟ ارزشی نداره
علی(ع) فرمودند:
سر روی مهر خاکی یعنی من هیچی نیستم
علی (ع) فرمودند:
◀وقتی از سجده سر برمیداری
یعنی خدایا تو به این خاک #جان دادی
مارو از خاک بیرون کشیدی
آوردی تو این عالم برای #زندگی
◀وقتی دوباره سر رو مهر خاکی میذاریم
یعنی خدایا من میدونم و گواهی میدم که یه روزی برمیگردم
به همین خاک
خدایا میدونم هممون قراره بمیریم
پس شهوت پرستی برا چی؟
جنگیدن برا مال دنیا برا چی؟
علی(ع) فرمود:
◀وقتی دوباره سر از مهر خاکی برمیداری
یعنی خدایا، من میدونم که با مرگم کار تموم نمیشه
من که میدونم دوباره یه روز منو از خاک میکشی بیرون و درستم میکنی و قیامت و حساب و کتاب و سوال و جواب
من که میدونم با مرگ کار تموم نمیشه!
◀دوست عزیز، اگه خدایی نکرده یکی از آشناهات فوت کنن و بری بهشت زهرا، غسل و کفن و اینا رو ببینی
میدونی تا دو سه هفته چه آدم ماهی میشی؟
تا میایی غیبت کنی یاد #مرگ میفتی
اما بعد دو سه هفته بازم...
خدای مهربون به ما لطف کرده
و در هر رکعت نماز #یاد_مرگ رو بهمون تذکر میده
◀همین خاک که هیچی نیست
در تمام دنیا خاک میدونید سمبل چیه؟
سمبل رشد، استعداد،شکوفایی
دانه تو همین خاک قد میکشه
روح من و شما مثل دانه ایه هستش که
در جسم خاکی ما قرار میگیره
و این جسم خاکی این استعداد رو داره که
به این روح علو درجات بده
روح تو این جسم خاکی
#اوج_میگیره
🍃باسلام و تشکر از عزیزانی که جواب دادن و همچنین تشکر از عزیزانی که مطالب کانال رو دنبال میکنن❤️
✨این بحث رو با روایتی از امیرالمومنین مولا علی (ع) به نتیجه میرسونیم🌷
✨یَخْشَى الْمَوْتَ وَلاَ یُبَادِرُ الْفَوْت
💠(از کسانى مباش که) از #مرگ مى ترسد ولى #فرصت_ها را از دست مى دهد
#نهج_البلاغه
▫️کسی نیست بگه ازمرگ هیچ ترسی ندارم یااینکه آمادگی کامل رو برای رفتن دارم!
🍃اما هممون خوب میدونیم که یک روزی #باید بریم..
💔حالا که فهمیدی 24 ساعت بیشتر زنده نیستی چقدر #مهربون شده بودی...
چقدر حسِ #معنوی پیداکرده بودی
چقدر به خاطر غفلت هات طلب #آمرزش و درخواست #جبران داشتی...
رفیق..
تو #هنوز_زنده_ای
هنوز #فرصت_جبران داری ، هنوز دیر نشده
تمام این کارهایی که قرار بود تو این 24 ساعتِ آخرعمرت انجام بدی #الان انجام بده😊
ممکنه خیلی خیلی زود دیر بشه..😔
👈چک سفید امضا بهمون ندادن ، نمیدونم اصلا این پیامم به دستتون میرسه یا قبل از ارسالش ممکنه یه اتفاق ناگهانی منو از دنیا جدا کنه!!
مرگ گاهی اوقات همینقدر ناگهانی میاد سراغت...
✨اما یادت باشه این تو هستی که چگونه رفتن رو انتخاب میکنی...
مرگ در #جاهلیت یا در #مجاهدت🍃
جهاد فقط تو مبارزه بادشمن بیرونی نیست ، همینکه #نفست رو شکست بدی خودش جهاد اکبره ، اما امان ازغفلت😔
برای شهید شدن باید دوقدم برداری ، اولی رو بذار رونفست ، دومی رو بذار تو راه #شهدا❤️
اگه شهید باشی مطمئن باش به درجه شهادت میرسی و اصلا نمیمیری😉
برگردیم سَرِ خونه اول
#مرگ شاه و گدا نمیشناسه ، انسان باش و خاطره ساز
بذار به نیکی یادت کنن و حتی اگه جسمت رفت یادت از دل ها نره❤️
تامیتونی خودت رو به #خدا نزدیک کن تا از دنیا رفتنت شروعی دوباره باشه برات 😉
✨ #به_امام_زمانت_وصل_شو...
🍃 از زندگی عبرت بگیر قبل اینکه خودت درس و عبرت دیگران بشی😊
التماس دعا ، یاعلی
حمد رو گفتیم
سوره رو نمیگیم چون تو سوره هرکی هرچی دوست داره
میتونه بخونه، اما حمد ثابت هستش.
◀رکوع:
ما در رکوع خم میشیم دیگه؟
آدمای دنیایی ،آدمای خاکی جلوی یه آدم بزرگ،
جلوی یه رئیس دیدید چجوری خم و راست میشن
و میگن نوکریم؟!
در رکوع نماز خدا یه چیزی بهمون میگه:
تنها قدرت این جهان منم
در این عالم سرت رو جلوی احدی خم نکن!
◀سجده:
بدن در سجده در جمع ترین حالت قرار میگیره.
حضرت علی (ع) فرمودند:
سجده نزدیک ترین حالت انسان به خداست.
بدن انسان در سجده فرم جنینی میگره
جنین چجوریه؟!
بی اراده،
محو در اراده ی #مادر
از مادر #تغذیه میکنه
تغذیه #معنایی و #جسمانی
در حالت سجده ما میگیم:
خدایا ببین بندت چقدر ضعیفه
افتاده به خاک
من میخوام که ازت تغذیه کنم
میخوام که تو جمع ام کنی...❤
◀چرا سر رو مهر؟ چرا مهر خاکی؟!
از حضرت فاطمه (س) پرسیدند که چرا مهر،چرا خاکی؟
حضرت فاطمه فرمودند:
یکی از دلایلی که خداوند نماز رو واجب کرد این بود که تکبر رو از انسان ها بگیره
#تکبر
#غرور
◀کجای نماز تکبر رو از آدم میگیره؟
حضرت علی(ع) فرمودند: سجده
وقتی سر روی مهر خاکی میذاری
داری میگی:
خدایا من از خاکم
هیچی نیستم
خاک چیه مگه؟ ارزشی نداره
علی(ع) فرمودند:
سر روی مهر خاکی یعنی من هیچی نیستم
علی (ع) فرمودند:
◀وقتی از سجده سر برمیداری
یعنی خدایا تو به این خاک #جان دادی
مارو از خاک بیرون کشیدی
آوردی تو این عالم برای #زندگی
◀وقتی دوباره سر رو مهر خاکی میذاریم
یعنی خدایا من میدونم و گواهی میدم که یه روزی برمیگردم
به همین خاک
خدایا میدونم هممون قراره بمیریم
پس شهوت پرستی برا چی؟
جنگیدن برا مال دنیا برا چی؟
علی(ع) فرمود:
◀وقتی دوباره سر از مهر خاکی برمیداری
یعنی خدایا، من میدونم که با مرگم کار تموم نمیشه
من که میدونم دوباره یه روز منو از خاک میکشی بیرون و درستم میکنی و قیامت و حساب و کتاب و سوال و جواب
من که میدونم با مرگ کار تموم نمیشه!
◀دوست عزیز، اگه خدایی نکرده یکی از آشناهات فوت کنن و بری بهشت زهرا، غسل و کفن و اینا رو ببینی
میدونی تا دو سه هفته چه آدم ماهی میشی؟
تا میایی غیبت کنی یاد #مرگ میفتی
اما بعد دو سه هفته بازم...
خدای مهربون به ما لطف کرده
و در هر رکعت نماز #یاد_مرگ رو بهمون تذکر میده
◀همین خاک که هیچی نیست
در تمام دنیا خاک میدونید سمبل چیه؟
سمبل رشد، استعداد،شکوفایی
دانه تو همین خاک قد میکشه
روح من و شما مثل دانه ایه هستش که
در جسم خاکی ما قرار میگیره
و این جسم خاکی این استعداد رو داره که
به این روح علو درجات بده
روح تو این جسم خاکی
#اوج_میگیره
✍امام علی (ع) میفرمایند:
اي مردم! از خدایی بترسيد كه اگر سخنی گوييد می شنود، و اگر پنهان داريد می داند، و برای #مرگ آماده باشيد، كه اگر از آن فرار كنيد شما را می يابد، و اگر بر جای خود بمانيد شما را می گيرد، و اگر فراموشش كنيد شما را از ياد نبرد.
📚نهج البلاغه ، حکمت ۲۰۳
از امام حسن (ع) سوال کردن چرا ما از #مرگ خوشمون نمیاد؟!
اقا فرمودن:
لانکم عمرتم الدنیا و اخربتم الاخره
برا اینکه دنیاتونو آباد کردین ولی اخرتتونو خراب...!
خب معلومه آدم از جای خوب بخواد بره جای خراب خوشش نمیاد...
شما خودت دوست داری؟!
هیچ کس دوست نداره از آبادی به بیابون بره!
البته این برای اونیه که تمام همتشو تمام هم و غمشو گذاشته پای دنیا....
معلومه #مرگ براش سخته...
تاحالا بهش فکر کردی!؟
اگه به فکرش بودی دیگه سمت گناه نمیرفتی😔
رفیق #مرگ خبر نمیکنه ها.!!
نمیدونم چرا یاد اون بنده خدایی افتادم که بعد مهمونی مختلط سرمست دنیا شده بود
و به خیال خودش داشت میرفت دور،دور😒
آخرین دورش رو بانامحرمِ تو ماشینش زد 😓
وقتی که جنازه هاشون رو داشتن از لای آهنآلات ماشینش در میآوردن رفیقش میگفت بهش گفتم تو کی میخوای آدم بشی
میگه برگشت بهم گفت بیخیال بابا ، حالا کلی وقت واسه توبه کردن دارم ، تاجوونیم بذار خوش باشیم
حالا میبینم ذلت دنیا و آخرت قسمتش شده و حتی فرصت پشیمونی هم پیدا نکرد...
✨رفیق خیلی زود دیر میشه
نمیگم گناهت مثل اون سنگینه اما گناهان کوچیک زمینه رو برای گناهان بزرگ آماده میکنن
توجیه گناهان کوچیک و کوچک شمردنِ گناه خودش بزرگترین گناهه
نکنه روزی بیاد که توهم فرصت توبه کردن پیدا نکنی...🍂
زمینه گناه برات فراهم شد دوچیز رو فراموش نکن
۱_ #خدا
۲_ #مرگ
عــلامه طباطبایی (ره) :
جــدی تــرین مسئــله در زندگی ما #مرگ است ، در حالی که در زنـدگی مــا به عنوان کم اهمیــت ترین موضوع نــگاه می شــود.
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_نهم
💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینهام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگهای بدنم از هم پاره شد.
در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریههای کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس میکردم که نفسم هم بالا نمیآمد.
💠 عباس و عمو مدام با هم صحبت میکردند، اما طوری که ما زنها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی #مرگ میداد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.»
💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته میفهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟»
همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمیدونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمیآمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه میرسم #تلعفر، ان شاءالله فردا برمیگردم.»
💠 اما من نمیدانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را بهخوبی حس کرده و دستش به صورتم نمیرسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!»
خاطرش بهقدری عزیز بود که از وحشت حمله #داعش و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس #تهدید وحشیانهاش لحظهای راحتم نمیگذاشت.
💠 تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند.
اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً میمانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به #آمرلی بیاورد.
💠 ساعتی تا سحر نمانده و حیدر بهجای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالیکه داعش هر لحظه به تلعفر نزدیکتر میشد و حیدر از دستان من دورتر!
عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :«نمیخواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت میکرد و از پاسخهای عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد.
💠 تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :«میترسم دیگه نتونه برگرده!»
وقتی قلب عمو اینطور میترسید، دل #عاشق من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم.
💠 نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش میکرد، پرسه میزد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش میگشتم تا صدایش را شنیدم :«جانم؟» و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست :«حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمیگردی؟»
نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد :«شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.» و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر میشنیدم که با گریه التماسش کردم :«حیدر تو رو خدا برگرد!»
💠 فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی #عاشقانه تشر زد :«گریه نکن نرجس! من نمیدونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟»
و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیباییام را شکست که با بیقراری #شکایت کردم :«داعش داره میاد سمت آمرلی! میترسم تا میای من زنده نباشم!»
💠 از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بیخبر از تپشهای قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم :«اگه من #اسیر داعشیها بشم خودمو میکُشم حیدر!»
بهنظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمیزد و تنها نبض نفسهایش را میشنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه میزدم تا صدایم را بشنود :«حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم میخواد یه بار دیگه ببینمت!»
💠 قلبم ناله میزد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمیآمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد.
در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمیخواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا میکردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمیآمد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سیزدهم
💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) خوانده بودم، قالب تهی میکردم و تنها پناه امام مهربانم (علیهالسلام) جانم را به کالبدم برگرداند.
هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، #تهدید ترسناکی بود و تا لحظهای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را میدیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم.
💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس میکردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمیتوانم از جا بلند شوم.
زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمیدانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد.
💠 تنها چیزی که میدیدم ورود وحشیانه #داعشیها به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی میخواست از ما #دفاع کند. زنعمو و دخترعموها پایین پلههای ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دستشان برنمیآمد که فقط جیغ میکشیدند.
از شدت وحشت احساس میکردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمیتوانستم جیغ بزنم و با قدمهایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب میرفتم.
💠 چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو میکوبید تا نقش زمین شد و دیگر دستشان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود.
دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمیچرخید تا التماسشان کنم دست از سر برادرم بردارند.
💠 گاهی اوقات #مرگ تنها راه نجات است و آنچه من میدیدم چارهای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزدهام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلولهای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آنها و ما زنها نبود.
زنعمو تلاش میکرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه میزدند و #رحمی به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت میکشید تا از آغوش زنعمو جدایشان کند.
💠 زنعمو دخترها را رها نمیکرد و دنبالشان روی زمین کشیده میشد که نالههای او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم.
همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب میکشیدم و با نفسهای بریدهام جان میکَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را میدیدم که به سمتم میآمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود.
💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفسهای #جهنمیاش را حس کردم و میخواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد.
نور چراغ قوهاش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!»
💠 چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو میخوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست.
دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که نالهام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این #بعثی شدهام.
💠 لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم.
همانطور مرا دنبال خودش میکشید و من از درد ضجه میزدم تا لحظهای که روی پلههای ایوان با صورت زمین خوردم.
💠 اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمیکردم که تازه پیکر بیسر عباس را میان دریای #خون دیدم و نمیدانستم سرش را کجا بردهاند؟
یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده میشد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه #کربلا شده است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو💔
قرعه امروز به نام من و فردا دگری
می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تو🏴
مال دنیا نشود سد ره #مرگ کسی
گیرم که کل جهان باشد از آن من و تو...💔
هر مرد شتربان اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش میازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست...!
حضرت علی علیه السلام فرمود:
وقتی دوباره سر از مهر خاکی برمیداری، یعنی خدایا، من میدونم که با مرگم کار تموم نمیشه
من که میدونم دوباره یه روز منو از خاک میکشی بیرون و درستم میکنی و قیامت و حساب و کتاب و سوال و جوابه
من که میدونم با مرگ کار تموم نمیشه!
دوست عزیز، اگه خدایی نکرده یکی از آشناهات فوت کنن و بری بهشت زهرا، غسل و کفن و اینا رو ببینی
میدونی تا دو سه هفته چه آدم ماهی میشی؟!
تا میایی غیبت کنی یاد #مرگ میفتی، اما بعد دو سه هفته بازم...
خدای مهربون به ما لطف کرده و در هر رکعت نماز #یاد_مرگ رو بهمون تذکر میده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میشه از #مرگ فرار کرد؟! در ترکیه یا جبهه؟!
یک دقیقه با قرآن
#حجتالاسلام_راجی
هدایت شده از همسفرتاخدا
تاحالا به این فکر کردید وقتی کسی میمیره اطرافیانش تنها یک نفر رو از دست دادن
اما خود اون هم خانواده اش هم دوستانش و همه عزیزانش رو در یک لحظه از دست داده..! 💔
#مرگ ما حتمی و قطعیه روز و زمانش رو هیچ کدوممون نمیدونیم ، شاید یک ساعت دیگه شایدم سال ها بعد..
دیر شدنی هست اما دور شدنی نیست و هرلحظه بهش #نزدیکتر میشیم
من که هرلحظه به مرگ نزدیکتر میشم برای آخرتم چیکار کردم!؟
برای #تنهایی های خودم زیر خاک کسی رو دارم؟
این دنیا همه چیزش تموم شدنیه حتی زن و بچه هاتم یه روز تنهات میذارن
شاید واسه به عزت رسیدن یا حتی ذلتت تاثیر مثبت و منفی بذارن اما تهش تو میمونی و اعمالت
به فکر اعمالت ، اخلاقت و روز مرگی هات باش رفیق...
از مزرعه آخرت(دنیا) درست استفاده کن ، درست زندگی کن..🍃
#تلنگر
... و هنگامی که به #جهنم رفت ،
#دوستانش را آنجا ندید‼️
گفت: دوستانم کجا هستند؟!
پس به او گفتند:
همه دوستانت به خاطر #مرگ تو #توبه کردند.
✍ #امام_علی؏:
شما همه شكارِ آمادهٔ مرگ مى باشيد
اگر توقّف كنيد شما را مى گيرد،
و اگر فرار كنيد به شما مى رسد.
📔 #نهجالبلاغه_نامه27
مرگ از سايه شما به شما نزديكتر است
خطبه ۱۵۶.mp3
19.28M
#نهج_البلاغه_بخوانیم🌱
🌱@Salambarebrahimm🕊
در پیدایش فتنه ها...!
#مرگ...
راه نجات!؟عمل کردن به قرآن❤️
تاحالا به این فکر کردید وقتی کسی میمیره اطرافیانش تنها یک نفر رو از دست دادن
اما خود اون هم خانواده اش هم دوستانش و همه عزیزانش رو در یک لحظه از دست داده..! 💔
#مرگ ما حتمی و قطعیه روز و زمانش رو هیچ کدوممون نمیدونیم ، شاید یک ساعت دیگه شایدم سال ها بعد..
دیر شدنی هست اما دور شدنی نیست و هرلحظه بهش #نزدیکتر میشیم
من که هرلحظه به مرگ نزدیکتر میشم برای آخرتم چیکار کردم!؟
برای #تنهایی های خودم زیر خاک کسی رو دارم؟
این دنیا همه چیزش تموم شدنیه حتی زن و بچه هاتم یه روز تنهات میذارن
شاید واسه به عزت رسیدن یا حتی ذلتت تاثیر مثبت و منفی بذارن اما تهش تو میمونی و اعمالت
به فکر اعمالت ، اخلاقت و روز مرگی هات باش رفیق...
از مزرعه آخرت(دنیا) درست استفاده کن ، درست زندگی کن..🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد #مرگ از دل های شما رفته و...