eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
💢وصیت نامه تک تک آنهایی که مقابل صدام ایستادند را بخوانید، هیچکدام نمیگویند: با رمز یا کوروش برای حفظ وطن آریایی و دین اهورا مزدا #جان خودمان را فدا کردیم به جامعه آدرس غلط ندهیم @salambarebrahimm
﷽••🍁 پِـدر صورتِـ پسر را #بوسید و گفــت: 💔 تاڪے میخواے برے #جبھہ؟ -پسرخندید و گفت: #قول مـیدهم این دفعہ ے آخرم باشہ بابا 💕 پدر:قول دادے ها .. وپسر سَر قولش #جانـ داد! @SALAMbarEbrahimm
، راز عجیبےست ... یعنی سی و دو سال نا معلوم باشی... . گمنامی یعنی کمیل و حنظله.... . گمنامی یعنی ۳تا داداش مثل ها که هیچ کدوم جنازه شون برنگشت ... گمنامی یعنی روزنامه نویسی به شهدای مظلوم ما بگوید : « !!!» گمنامی یعنی بدن نیمه جان بچه های هویزه که زیر شنیِ تانکها له شوند و وحسرت یک را بر دل دشمن بگذارند ... گمنامی یعنی بدن های نازنینی که درکوه های منجمد شدند ... . گمنامی یعنی شبانه به فقرا نان و خرما بدهی و نفرین و ناسزا تحویلت دهند. گمنامی یعنی نه تنها که و را نیز فدای حضرت دوست نمایی... 🌷یادشان با ذکر 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
یک واژه و راهِ ... است ... و آنقدر دست یافتنی است که هرکس می تواند، آرزویش را داشته باشد و امیدش را هم به دل، که حتما به آن دست خواهد یافت ... و اما...هر آرزویی ... بهایی دارد ... بعضی ها با پول به آرزوهایشان می رسند و ما با ... و جان دادن، می‌خواهد خالص و مخلص شدن می‌خواهد ... سختی و درد کشیدن می خواهد! و همه ی اینها ... خلاصه می شود در شهیدانه زندگی کردن... شهیدانه زندگی کنیم تا شهید شویم... و شهدا این گونه زیستند...
کانال کمیل
اهدنا الصراط المستقیم ◀چرا میگیم #ما را به راه راست هدایت کن؟ چرا نمیگیم منو؟ چرا میگیم ما؟ این یکی
حمد رو گفتیم سوره رو نمیگیم چون تو سوره هرکی هرچی دوست داره میتونه بخونه، اما حمد ثابت هستش‌. ◀رکوع: ما در رکوع خم میشیم دیگه؟ آدمای دنیایی ،آدمای خاکی جلوی یه آدم بزرگ، جلوی یه رئیس دیدید چجوری خم و راست میشن و میگن نوکریم؟! در رکوع نماز خدا یه چیزی بهمون میگه: تنها قدرت این جهان منم در این عالم سرت رو جلوی احدی خم نکن! ◀سجده: بدن در سجده در جمع ترین حالت قرار میگیره. حضرت علی (ع) فرمودند: سجده نزدیک ترین حالت انسان به خداست. بدن انسان در سجده فرم جنینی میگره جنین چجوریه؟! بی اراده، محو در اراده ی از مادر میکنه تغذیه و در حالت سجده ما میگیم: خدایا ببین بندت چقدر ضعیفه افتاده به خاک من میخوام که ازت تغذیه کنم میخوام که تو جمع ام کنی...❤ ◀چرا سر رو مهر؟ چرا مهر خاکی؟! از حضرت فاطمه (س) پرسیدند که چرا مهر،چرا خاکی؟ حضرت فاطمه فرمودند: یکی از دلایلی که خداوند نماز رو واجب کرد این بود که تکبر رو از انسان ها بگیره ◀کجای نماز تکبر رو از آدم میگیره؟ حضرت علی(ع) فرمودند: سجده وقتی سر روی مهر خاکی میذاری داری میگی: خدایا من از خاکم هیچی نیستم خاک چیه مگه؟ ارزشی نداره علی(ع) فرمودند: سر روی مهر خاکی یعنی من هیچی نیستم علی (ع) فرمودند: ◀وقتی از سجده سر برمیداری یعنی خدایا تو به این خاک دادی مارو از خاک بیرون کشیدی آوردی تو این عالم برای ◀وقتی دوباره سر رو مهر خاکی میذاریم یعنی خدایا من میدونم و گواهی میدم که یه روزی برمیگردم به همین خاک خدایا میدونم هممون قراره بمیریم پس شهوت پرستی برا چی؟ جنگیدن برا مال دنیا برا چی؟ علی(ع) فرمود: ◀وقتی دوباره سر از مهر خاکی برمیداری یعنی خدایا، من میدونم که با مرگم کار تموم نمیشه من که میدونم دوباره یه روز منو از خاک میکشی بیرون و درستم میکنی و قیامت و حساب و کتاب و سوال و جواب من که میدونم با مرگ کار تموم نمیشه! ◀دوست عزیز، اگه خدایی نکرده یکی از آشناهات فوت کنن و بری بهشت زهرا، غسل و کفن و اینا رو ببینی میدونی تا دو سه هفته چه آدم ماهی میشی؟ تا میایی غیبت کنی یاد میفتی اما بعد دو سه هفته بازم... خدای مهربون به ما لطف کرده و در هر رکعت نماز رو بهمون تذکر میده ◀همین خاک که هیچی نیست در تمام دنیا خاک میدونید سمبل چیه؟ سمبل رشد، استعداد،شکوفایی دانه تو همین خاک قد میکشه روح من و شما مثل دانه ایه هستش که در جسم خاکی ما قرار میگیره و این جسم خاکی این استعداد رو داره که به این روح علو درجات بده روح تو این جسم خاکی
کانال کمیل
اهدنا الصراط المستقیم ◀چرا میگیم #ما را به راه راست هدایت کن؟ چرا نمیگیم منو؟ چرا میگیم ما؟ این یکی
حمد رو گفتیم سوره رو نمیگیم چون تو سوره هرکی هرچی دوست داره میتونه بخونه، اما حمد ثابت هستش‌. ◀رکوع: ما در رکوع خم میشیم دیگه؟ آدمای دنیایی ،آدمای خاکی جلوی یه آدم بزرگ، جلوی یه رئیس دیدید چجوری خم و راست میشن و میگن نوکریم؟! در رکوع نماز خدا یه چیزی بهمون میگه: تنها قدرت این جهان منم در این عالم سرت رو جلوی احدی خم نکن! ◀سجده: بدن در سجده در جمع ترین حالت قرار میگیره. حضرت علی (ع) فرمودند: سجده نزدیک ترین حالت انسان به خداست. بدن انسان در سجده فرم جنینی میگره جنین چجوریه؟! بی اراده، محو در اراده ی از مادر میکنه تغذیه و در حالت سجده ما میگیم: خدایا ببین بندت چقدر ضعیفه افتاده به خاک من میخوام که ازت تغذیه کنم میخوام که تو جمع ام کنی...❤ ◀چرا سر رو مهر؟ چرا مهر خاکی؟! از حضرت فاطمه (س) پرسیدند که چرا مهر،چرا خاکی؟ حضرت فاطمه فرمودند: یکی از دلایلی که خداوند نماز رو واجب کرد این بود که تکبر رو از انسان ها بگیره ◀کجای نماز تکبر رو از آدم میگیره؟ حضرت علی(ع) فرمودند: سجده وقتی سر روی مهر خاکی میذاری داری میگی: خدایا من از خاکم هیچی نیستم خاک چیه مگه؟ ارزشی نداره علی(ع) فرمودند: سر روی مهر خاکی یعنی من هیچی نیستم علی (ع) فرمودند: ◀وقتی از سجده سر برمیداری یعنی خدایا تو به این خاک دادی مارو از خاک بیرون کشیدی آوردی تو این عالم برای ◀وقتی دوباره سر رو مهر خاکی میذاریم یعنی خدایا من میدونم و گواهی میدم که یه روزی برمیگردم به همین خاک خدایا میدونم هممون قراره بمیریم پس شهوت پرستی برا چی؟ جنگیدن برا مال دنیا برا چی؟ علی(ع) فرمود: ◀وقتی دوباره سر از مهر خاکی برمیداری یعنی خدایا، من میدونم که با مرگم کار تموم نمیشه من که میدونم دوباره یه روز منو از خاک میکشی بیرون و درستم میکنی و قیامت و حساب و کتاب و سوال و جواب من که میدونم با مرگ کار تموم نمیشه! ◀دوست عزیز، اگه خدایی نکرده یکی از آشناهات فوت کنن و بری بهشت زهرا، غسل و کفن و اینا رو ببینی میدونی تا دو سه هفته چه آدم ماهی میشی؟ تا میایی غیبت کنی یاد میفتی اما بعد دو سه هفته بازم... خدای مهربون به ما لطف کرده و در هر رکعت نماز رو بهمون تذکر میده ◀همین خاک که هیچی نیست در تمام دنیا خاک میدونید سمبل چیه؟ سمبل رشد، استعداد،شکوفایی دانه تو همین خاک قد میکشه روح من و شما مثل دانه ایه هستش که در جسم خاکی ما قرار میگیره و این جسم خاکی این استعداد رو داره که به این روح علو درجات بده روح تو این جسم خاکی
کانال کمیل
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیستم 💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را می‌شنیدم و تلاش می‌کردم از ز
✍️ 💠 در را که پشت سرش بست صدای مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد. دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود. 💠 رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمی‌زند زیرا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود. چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرین‌تر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه می‌زد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمی‌گشت. 💠 سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانی‌ام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و می‌ترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم. پس از یک روز روزه‌داری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از برای حیدر ضعف می‌رفت. 💠 خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود. گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل می‌کردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش می‌چکید. 💠 چند روز از شروع می‌گذشت و در گیر و دار جنگ فرصت هم‌صحبتی‌مان کاملاً از دست رفته بود. عباس دلداری‌ام می‌داد در شرایط عملیات نمی‌تواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم. 💠 همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را می‌لرزاند. شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :«بله؟» اما نه تنها آنچه دلم می‌خواست نشد که دلم از جا کنده شد :«پسرعموت اینجاس، می‌خوای باهاش حرف بزنی؟» 💠 صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بی‌خبرم! انگار صدایم هم از در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت :«البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!» لحظه‌ای سکوت، صدای ضربه‌ای و ناله‌ای که از درد فریاد کشید. 💠 ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه به جان دلم افتاد :«شنیدی؟ در همین حد می‌تونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!» احساس نمی‌کردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و به‌جای نفس، خاکستر از گلویم بالا می‌آمد که به حالت خفگی افتادم. 💠 ناله حیدر همچنان شنیده می‌شد، عزیز دلم درد می‌کشید و کاری از دستم برنمی‌آمد که با هر نفس جانم به گلو می‌رسید و زبان عدنان مثل مار نیشم می‌زد :«پس چرا حرف نمی‌زنی؟ نترس! من فقط می‌خوام بابت اون روز تو باغ با این تسویه حساب کنم، ذره ذره زجرش میدم تا بمیره!» از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفس‌های بریده‌ای که در گوشی می‌پیچید و عدنان می‌شنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت می‌برم!» 💠 و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر منه و خونش حلال! می‌خوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود. جانی که به گلویم رسیده بود، برنمی‌گشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمی‌آمد. 💠 دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. پیشانی‌ام دوباره سر باز کرد و جریان گرم را روی صورتم حس کردم. از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا می‌زدم و دلم می‌خواست من جای او بدهم. 💠 همه به آشپزخانه ریخته و خیال می‌کردند سرم اینجا شکسته و نمی‌دانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه است که از جراحت جانم جاری شده است. عصر، حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته جانم شده بود. 💠 ضعف روزه‌داری، حجم خونی که از دست می‌دادم و عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت. گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زن‌عمو هر سمتی می‌رفتند تا برای خونریزی زخم پیشانی‌ام مرهمی پیدا کنند و من می‌دیدم درمانگاه شده است... ✍️نویسنده:
حضرت علی علیه السلام فرمودن: وقتی از سجده سر برمیداری، یعنی خدایا تو به این خاک دادی، ما رو از خاک بیرون کشیدی، آوردی تو این عالم برای وقتی دوباره سر رو مهر خاکی میذاریم، یعنی خدایا من میدونم و گواهی میدم که یه روزی برمیگردم، به همین خاک خدایا میدونم هممون قراره بمیریم پس شهوت پرستی برای چی؟! جنگیدن برای مال دنیا برای چی؟!