eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 🌹شهید محمود کاوه🌹 💠 سردار شهید محمود کاوه در اول خرداد ماه ۱۳۴۰ در یکی از محلات شهر مشهد ( خیابان ضد ) در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود . تحصیلات ابتدایی را که به پایان رساند ، با راهنمایی و هدایت پدر سرگرم فراگیری علوم دینی گردید . در جلسه ای که محمود همراه پدرش ، خدمت مقام معظم رهبری حضرت آیت اله خامنه ای که آن زمان امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی ( ع ) بودند ،می رسند . ایشان می فرمایند :« اگر محمود دروس کلاسیک را به اتمام برساند و سپس به دروس حوزوی بپردازد بهتر است .» با این توصیه ، محمود در مدرسه راهنمایی علامه قزوینی ، ثبت نام و به ادامه تحصیل مشغول می شود . همزمان با شرکت در جلسات مذهبی و روشنگرانه شهیدان هاشمی نژاد و کامیاب ، تفکر مبارزاتی و ضد حکومتی او تشکیل می گیرد و با تکثیر و پخش نوار و اعلامیه های حضرت امام ، به دیگر انقلابیون می پیوندد . با شروع تظاهرات خیابانی در سال ۱۳۵۷ در راهپیمایی ها فعالانه شرکت کرده و تا مرز شهادت پیش می رود . 📚 برگرفته از کتاب کاوه معجزه انقلاب @salambarebrahimm
کانال کمیل
🌷 #افلاکیان_خاکی 🌷 🌹شهید محمود کاوه🌹 💠 سردار شهید محمود کاوه در اول خرداد ماه ۱۳۴۰ در یکی از محلا
🌷 🌷 🌹شهید محمود کاوه🌹 ...با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ترک تحصیل نموده و به عضویت این نهاد مقدس در می آید و پس از چندی جهت گذراندن دوره ی آموزش به عنوان مربی تاکتیک در پادگان امام رضا (ع)مشغول آموزش پاسداران و بسیجیان خراسان می گردد. 🔸همزمان با عزیمت امام راحل عظیم الشان به جماران ،به عنوان سرپرست یک گروه بیست نفره و جهت حفاظت از بیت امام عزیز به تهران اعزام می شود. 🔸باشروع جنگ تحمیلی ،جماران را به مقصد جبهه های جنوب ترک گفت و با اوج گرفتن درگیریهای ضد انقلاب در کردستان وارد عرصه ی نبرد با ضد انقلاب داخلی شد .درهمان ابتدای ورود به شهر سقز ،مسئولیت خطیر گروه اسکورت و معاونت سپاه را برعهده گرفت و با اتخاذ تاکتیکهای هجومی و چریکی به عنوان اولین فرد در کردستان عملیات ضد کمپین را علیه ضد انقلاب طراحی و اجرا نمود ودر مدتی اندک ،وضعیت نبرد در شهر سقز و حومه ی آن را به نفع نیروهای خودی تغییر داد.فرماندهی عملیات سپاه سقز ،سنگر و جایگاه حساسی بود که استعداد ذاتی او را به منصه ظهور رسانید و با اجرای عملیاتهای چریکی ،دشمنی را که شهر سیطره یافته بود ،آواره کوه ها نمود. 🔸با تشکیل تیپ ویژه شهدا توسط سرداران شهیدمحمد بروجردی،وناصر کاظمی، محمود به عنوان مسئول عملیات تیپ معرفی می گردد .وی در جبهه نبرد با ضد انقلاب ضربات مهلکی را بر پیکر آنها وارد ساخت.تا جاییکه ضد انقلاب در اوج قدرت نظامی اش درسالهای 61-62ناتوان از ایستادگی درمقابل کاوه است ودهمین سالهاست که مبالغ هنگفتی را به عنوان جایزه برای به شهادت رساندن محمود کاوه تعیین می نماید... ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب کاوه معجزه انقلاب @salambarebrahimm
کانال کمیل
🌷 #افلاکیان_خاکی🌷 🌹شهید محمود کاوه🌹 ...با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ترک تحصیل نموده و به ع
🌷 🌷 🌹شهید محمود کاوه🌹 ...و بدین سان نام کاوه که نوجوانی بیش نیست، بر سر زبانها می افتد و این حتی خودیها را به تعجب و شگفتی وا می دارد. آزادسازی شهر بوکان و سپس جاده مهم و حیاتی پیرانشهر _ سردشت، از جمله عملیات های گسترده ای است که با فرماندهی و جانفشانی او انجام می گیرد. با شهادت شهیدان کاظمی ، گنجی زاده و بروجردی ، سکان فرماندهی تیپ ویژه شهدا در سال 1362 به او سپرده می شود و در همین سال علاوه بر نبرد با ضد انقلاب، اقدام به انجام عملیاتهای برون مرزی والفجر2، 3 و 4 می نماید و مناطق مهمی از میهن اسلامی را آزاد می سازد. با حاکم شدن آرامش و امنیت بر کردستان، تمام تلاش خود را معطوف مبارزه با ارتش عراق می نماید و صحنه های غرور آفرین عملیاتهای بدر، قادر، والفجر 9 و کربلای 2 را می آفریند محمود در طول دوران دفاع مقدس بارها و بارها مجروح گردید اما سنگر دفاع از انقلاب را ترک نگفت. آخرین مجروحیت وی در تک حاج عمران و در طی یک نبرد تن به تن با دشمن بعثی بود که منجر به اصابت 12 ترکش نارنجک به سرش گردید. محمود کاوه تنها فرزند ذکور خانواده، در یازدهم شهریور ماه 1365 در سن 25 سالگی هنگامی که به منظور تصرف ارتفاعات مهم 2519، پیشاپیش رزمندگان اسلام در حرکت بود. در اثر اصابت ترکش خمپاره، به فیض عظیم شهادت نائل آمد و بدینسان قفس تنگ تن را شکست و به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت بود، رسید. از این سردار شهید، تنها یک فرزند به نام زهرا به یادگار مانده است. ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب کاوه معجزه انقلاب @salambarebrahimm
کانال کمیل
🌷 #افلاکیان_خاکی🌷 🌹شهید محمود کاوه🌹 ...و بدین سان نام کاوه که نوجوانی بیش نیست، بر سر زبانها می اف
🌷🌷 🌹شهید محمود کاوه🌹 💠 آزمون الهی پدر بزرگوار شهید دو سه ماهی از شروع جنگ می گذشت . قبل از آن هم اوضاع کردستان خیلی شلوغ و آشفته بود و با شروع جنگ ، این وضع بد از بدتر شد . ضد انقلاب افتاده بود به جان مردم مظلوم و بی پناه کرد . هر روز از آن جا خبرهای بدی می رسید . حتی می گفتند آن ها از شدت کینه ای که دارند پاسدارها را جلوی عروس هایشان سر می برند ! رو این حساب ، ترس عجیبی تو دل خیلی ها افتاده بود . تو یک چنین اوضاعی ، محمود یک گروه از پاسداران سپاه مشهد را آماده کرد تا برای جنگ با ضد انقلاب ببرد کردستان . شبی که فردایش قرار بود حرکت کند سمت منطقه ، تو خانه همه نشسته بودیم دور هم از سر شب حالتی داشت که احساس می کردم می خواهد چیزی به من بگوید . آن جا هم سر صحبت را باز کرد و گفت : « بابا ! خبر دارین که ضد انقلاب تو کردستان خیلی شلوغ کرده ؟» حدس زدم که دارد برای مطلبی مقدکه چینی می کند . باز هم از اوضاع کردستان شروع کرد و آخرش گفت : « اگه بخوام برم اونجا که شما اجازه میدین ؟» گفتم :« بله اجازه میدم ، چرا که نه! فرمان امامه، همه باید بریم دفاع کنیم . تازه خودم هم آماده ایم تا همراهت بیام .» انگار انتظار چنین حرفی را نداشت . پرسید : « میدونین که اونجا چه وضعیتی داره ؟ جنگ ، جنگ نامردیه ، دوست و دشمن قابل تشخیص نیست . احتمال برگشت خیلی ضعیفه .» چون او تمام وقتش تو پادگان آموزشی می گذشت و به ندرت خانه می آمد . فکر می کرد که من از اوضاع آنجا بی خبرم . با خنده گفتم : « بله همه این چیزها را که میگی من هم میدونم .» و برای اینکه خیالش را راحت کنم ، ادامه دادم : « از همان روز اولی که به دنیا آمدی با خدا عهد کردم که تو را وقف راه دین و حق بکنم . اصلا آرزوی من این بود که تو توی این راه باشی ، برو به امان خدا پسرم .» وقتی این حرف را گفتم ، گل از گلش شکفت و خندید . همانجا بلند شد و صورتم را بوسید . صبح فردا با یک گروه راهی سقز شد . بعدها به یکی از خواهرانش گفته بود :« آن شب آقا جان امتحان الهی اش را خوب پس داد . ادامه دارد 📚 برگرفته از کتاب کاوه معجزه انقلاب @salambarebrahimm
کانال کمیل
🌷#افلاکیان_خاکی🌷 🌹شهید محمود کاوه🌹 💠 آزمون الهی پدر بزرگوار شهید دو سه ماهی از شروع جنگ می گذشت
🌷🌷 🌹شهید محمود کاوه🌹 💠حتی در منطقه مادر بزرگوار شهید برای مراسم شب هفت «شهید قمی » از مشهد رفتیم ورامین ، یکی دو روز آنجا ماندیم . برگزاری مراسم و جلسات مختلف که تمام شد ، حجه الاسلام قمی - پدر شهید - و چند تا دیگر از بزرگان و مسئولین شهر تصمیم گرفتند بروند تیپ ویژه شهدا ٬ تا هم دیداری با رزمنده ها داشته باشند و هم محل شهادت علی را ببینند . آن ها از ما هم دعوت کردند که همراهشان برویم . برای من بهتر از این نمی شد ، هم تسلای دل خانواده شهید قمی می شدیم و هم اینکه فرصت خوبی بود تا پس از مدت ها دوری ، محمود را دوباره ببینیم . به حاج آقا گفتم : « حالا که این ها می خواهند بروند تیپ ، بهتره ما هم همراهشان برویم . دلم برای محمود تنگ شده .» حاج آقا بدون تامل گفت :« چی از این بهتر ، حتما میریم .» کمی بعد گفت : « ولی بد نیست که با خود محمود هم یک هماهنگی بکنیم و بهش بگیم که داریم می آییم اونجا .» پس همانجا بهش تلفن زد . محمود با خوشحالی گفت : « حتما بیایید . هم‌ما را خوشحال می کنید ،هم بچه های دیگر رو .» همان روز با خانواده شهید قمی و گروهی از مردم‌ پیشوا و ورامین حرکت کردیم سمت تیپ . صبح روز بعد رسیدیم پادگان شهید محمد بروجردی که پادگان ( تیپ ویژه شهدا ) بود و نزدیک مهاباد . جلوی پادگان عده زیادی از بچه های رزمنده جمع شده بودند برای استقبال از ما . با شور و شوق وصف ناپذیر ، بین آن ها دنبال محمود می گشتم . با اینکه رسم بود ، فرمانده جلوتر از همه باشد ، ولی با خودم گفتم شاید بین رزمنده ها مانده است اما هر چه بیشتر گشتم ، کمتر محمود را پیدا کردم . همان گروه تا جلو ساختمان فرماندهی همراهان آمدند . من هنوز انتظار داشتم محمود را ببینم . وقتی دیدم خبری نیست آنجا که سراغش را از آن ها گرفتم ، گفتند :« دیروز رفته عملیات » اتفاقا همان روز نزدیک غروب رسید . تمام سر تا پایش ،غرق خاک و گرد و غبار بود . از نگاهش معلوم می شد که حسابی خسته است . حدود نیم ساعت کنار ما و مهمان های دیگر نشست . بعد در کمال تعجب دیدم از جا بلند شد . عذرخواهی کرد و رفت تو ساختمان کناری . حدس زدم شاید چون خسته است رفته آسایشگاه استراحت کند . از یکی از دوستانش پرسیدم : « اون ساختمون مال چیه ؟» لبخندی زد‌و گفت :« بهش میگن اتاق نقشه » پرسیدم :« محمود برای چی رفت اونجا ؟» ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب کاوه معجزه انقلاب @salambarebrahimm
کانال کمیل
🌷#افلاکیان_خاکی🌷 🌹شهید محمود کاوه🌹 💠حتی در منطقه مادر بزرگوار شهید برای مراسم شب هفت «شهید قمی »
🌷 🌷 🌹شهید محمود کاوه🌹 ...گفت : « برای طراحی ادامه عملیات » سه چهار ساعتی گذشت ، نیامد ! رفتم‌ بیرون و از پشت شیشه نگاهش کردم با چند نفر دیگر نشسته بودند دور یک نقشه و گرم صحبت بودند . برگشتم تو اتاق لحظه شماری می کردم هرچه زودتر کارش تمام شود و بیاید پیش ما . آن شب عقربه های ساعت رسید به دوازده شب ، او نیامد . دو سه دفعه دیگر هم تا جلو آن ساختمان رفتم ولی آن ها هنوز سرگرم کارشان بودند . آخرش پدر محمود گفت :« برو بگیر بخواب ، ان شاا... فردا می بینیش .» خواستم اعتراض بکنم که او گفت :« خدا رو شکر می کنم که همچنین پسری نصیب من شده .» چون خیلی خسته بودم ،خوابیدم . صبح روز بعد محمود نیروی گردان ها را آماده کرد .باز هم آمد پیش ما برای عذر خواهی و بعد هم همراه بقیه راهی شد . برای عملیات دو روز بعد وقتی برگشت ما سوار اتوبوس شده بودیم و داشتیم بر می گشتیم . محمود برای خداحافظی آمد تو ماشین باز از همه ، مخصوصا از من عذر خواهی کرد و حلالیت طلبید . وقتی اتوبوس راه افتاد ، من به این فکر می کردم که حتی در منطقه هم نمی شود او را سیر دید . ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب کاوه معجزه انقلاب @salambarebrahimm
کانال کمیل
🌷افلاکیان_خاکی🌷 🌹شهید محمود کاوه🌹 💠 خستگی ناپذیر ( فاطمه عمادالاسلامی - همسر شهید ) یکبار نشنید
🌹شهید محمود کاوه🌹 💠 ترور اسم محمود کم کم افتاد سر زبان‌ها . طوری که تمام مردم سقز او را می شناختند . در مدت کوتاهی با چند عملیات زنجیرهای ، ترس عجیبی تو دل ضد انقلاب انداخت . او گروهانی تشکیل داده بود به اسم ضربت . هر وقت ضدانقلاب حمله می کرد یا کمینی می گذاشت ، بلافاصله این گروهان وارد عمل می شد . این طور وقتها امکان نداشت دشمن موفق شود . به تدریج دست ضد انقلاب از شهر کوتاه شد . بعد از آن محمود دامنه عملیات سپاه را گسترش داد و کشاند به کوه های اطراف شهر . یک لحظه آنها را به حال خودشان وا نمی گذاشت . شده بود بلای جان ضد انقلاب ، همین وادارشان کرد تا به فکر ترور او بیفتند ، چند تیم هم اجیر کرده بودند . آن روز از عملیات اسکورت برگشته بودیم . گرسنه مان بود . از صبح چیزی نخورده بودیم ، تو سپاه هم غذایی نبود . رفتیم غذاخوری پرشنگ ، با سر و وضع خاکی و با همان اسلحه و تجهیزات و ماشین های از جنگ برگشته . سالن « غذاخوری پرشنگ » تنها غذاخوری بود که تا دیروقت غذا داشت . خیلی از مسافرینی که از سقز می گذشتند . غذایشان را در این رستوران می خوردند . غذای خوبی داشت و خدمتکارهایش هم مودب و تمیز بودند . درست مثل صاحب غذاخوری . محمود رفت تو و ماهم پشت سرش داخل شدیم . دور تا دور سالن میز چیده بودند . سمت چپ ، پشت به یخچال نشستیم . اینطوری هو ماشین هایمان را می دیدیم ، هم آمد و ‌شد افراد را زیر نظر داشتیم . تو حال خودم بودم که دیدم یک ماشین جلوی رستوران نگه داشت . سه چهار نفر پیاده شدند و آمدند تو . کمی آن طرف تر از ما نشستند دور یک میز . با بچه ها گرم صحبت بودیم و انتظار می کشیدیم هر چه زودتر غذا را بیاورند . احساس کردم محمود خودش با ما هست ولی حواسش جای دیگری است . زیر چشمی به چند نفر تازه وارد نگاه کردم . از طرز نگاهش فهمیدم که وضعیت غیر عادی است ، نمی توانستم درست و حسابی آن ها را زیر نظر داشته باشم . ممکن بود بفهمند که بهشان مشکوک شده ایم . در همین حال محمود و یکی از بچه ها بلند شدند و دویدند طرف میز آن ها . تا آمدم به‌خودم بجنبم ، دیدم با هم درگیر شدند . ما هم دست به کار شدیم و رفتیم کمکشان . مهلت ندادیم کوچک ترین حرکتی بکنند ، همه را گرفتیم و دستبند زدیم .لباس هایشان را دقیق گشتیم . چند تا کلت و چند تا هم نارنجک داشتند . صاحب رستوران هاج و واج نگاهمان می کرد . آن روز از خیر غذا خوردن گذشتیم . سریع آن ها را به مرکز سپاه آوردیم و سپردیمشان دست حفاظت اطلاعات . در بازجویی ها اعتراف کردند که می خواستند کاوه را ترور کنند . ادامه دارد... @salambarebrahimm 📚برگرفته از کتاب کاوه معجزه انقلاب