امروز پنج شنبه است ...🌷
یادی کنیم از گذشتگان
یاد کنیم شهدا را
شهدای مدافع حرم...
شهدای هشت سال دفاع مقدس...
شهدای انقلاب اسلامي...
شهدای عرصه ی هسته ای و شهدای مرزبان و تمامی عزیزانی که در راه خدا و حفظ ارزشهای اسلام و برای دفاع از عقاید ناب اسلامی و کشور اسلامی ایران از جان شیرین خود گذشتند...
یادی کنیم از امام راحل و بزرگان و مراجع تقلید...
و همه ی درگذشتگان...
📎روح همگی شاد با نثار فاتحه و صلوات
اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَات
کانال کمیل
#در_مسیر_ستاره 🌷شهید ابراهیم هادی🌷 💠این تذهبون در دوران دفاع مقدس با همسرم راهی جبهه شدیم . شوهرم
#در_مسیر_ستاره
🌷شهید ابراهیم هادی🌷
💠 مزار یادبود
بعد از ابراهیم حال و روز خودم را نمی فهمیدم . ابراهیم همه زندگی من بود .
خیلی به او دلبسته بودیم . او نه تنها یک برادر ، که مربی ما نیز بود .
بارها با من در مورد حجاب صحبت می کرد و می گفت : چادر یادگار حضرت زهرا (س) است ، ایمان یک زن ، وقتی کامل می شود که حجاب را کامل رعایت کند و ...
وقتی می خواستیم از خانه بیرون برویم یا به مهمانی دعوت داشتیم ، به ما در مورد نحوه برخورد با نامحرم توصیه می کرد و ...
اما هیچگاه امر و نهی نمی کرد ! ابراهیم اصول تربیتی را در نصیحت کردن رعایت می نمود . در مورد نماز بارها دیده بودم که با شوخی و خنده ، ما را برای نماز صبح صدا می زد و می گفت :« نماز ، فقط اول وقت و جماعت .»
همیشه به دوستانش در مورد اذان گفتن نصیحت می کرد . می گفت : هرجا هستید تا صدای اذان را شنیدید ، حتی اگر سوار موتور هستید توقف کنید و با صدای بلند ، پروردگار را صدا کنید و اذان بگوئید .
زمانی که ابراهیم مجروح بود و به خانه آمد از یک طرف ناراحت بودیم و از یک خوشحال !
ناراحت برای زخمی شدن و خوشحال که بیشتر می توانستیم او را ببینیم .
خوب به یاد دارم که دوستانش به دیدنش آمدند . ابراهیم هم شروع به خواندن اشعاری کرد که فکر کنم خودش سروده بود :
🌸 اگر عالم همه با ما ستیزند
اگر با تیغ ، خونم را بریزند
🌸 اگر شویند با خون پیکرم را
اگر گیرند از پیکر سرم را
🌸 اگر با آتش و خون خو بگیرم
ز خط سرخ رهبر بر نگردم
بارها شنیده بودم که ابراهیم ، از این حرف که برخی می گفتند : فقط می رویم جبهه برای شهید شدن و ... اصلا خوشش نمی آمد !
به دوستانش می گفت : همیشه بگید ما تا لحظه آخر ، تا جائی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم ٬ اگر خدا خواست و نمره ما بیست شد آن وقت شهید شویم .
ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم .
می گفت : باید اینقدر با این بدن کار کنیم ، اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش صلاح دید ، پای کارنامه ما را امضا کند و شهید شویم .
اما ممکن هم هست که لیاقت شهید شدن ٬ با رفتار یا کردار بد از ما گرفته شود .
✳️✳️✳️
سال ها از شهادت ابراهیم گذشت . هیچکس نمی توانست تصور کند که فقدان او چه بر سر خانواده ی ما آورد . مادر ما از فقدان ابراهیم از پا افتاد و ...
تا اینکه در سال ۱۳۹۰ شنیدم که قرار است سنگ یادبودی برای ابراهیم ، روی قبر یکی از شهدای گمنام در بهشت زهرا (س) ساخته شود .
ابراهیم عاشق گمنامی بود . حالا هم مزار یادبود او روی قبر یکی از شهدای گمنام ساخته می شد .
در واقع یکی از شهدای گمنام به واسطه ابراهیم تکریم می شد .این ماجرا گذشت تا اینکه به کنار مزار یادبود او رفتم .
روزی که برای اولین بار در مقابل سنگ مزار ابراهیم قرار گرفتم ، یکباره بدنم لرزید ! رنگم پرید و با تعجب به اطراف نگاه کردم !
چند نفر از بستگان ما هم همین حال را داشتند ! ما به یاد یک ماجرا افتادیم که سی سال قبل در همین نقطه اتفاق افتاده بود !
درست بعد از عملیات آزادی خرمشهر ، پسرعموی مادرم ، شهید حسن سراجیان به شهادت رسید .
آن زمان ابراهیم مجروح بود و با عصا راه می رفت . اما به خاطر شهادت ایشان به بهشت زهرا آمد .
وقتی حسن را دفن کردند ، ابراهیم جلو آمد و گفت : خوش به حالت حسن ، چه جای خوبی هستی ! قطعه ۲۶ و کنتر خیابان اصلی . هر کی از اینجا رد بشه یه فاتحه برات می خونه و تو رو یاد می کنه .
بعد ادامه داد : من هم باید بیام پیش تو ! دعا کن من هم بیام همینجا ، بعد هم با عصای خودش به زمین زد و چند قبر آن طرف تر از حسن را نشان داد !
چند سال بعد ، درست همان جائی که ابراهیم نشان داده بود ، یک شهید گمنام دفن شد .
و بعد به طرز عجیبی سنگ یادبود ابراهیم در همان مکان که خودش دوست داشت قرار گرفت !!
@salambarebrahimm
#پایان
کانال کمیل
#در_مسیر_ستاره 🌷شهید ابراهیم هادی🌷 💠 مزار یادبود بعد از ابراهیم حال و روز خودم را نمی فهمیدم .
به حول و قوه الهی و عنایت شهدای عزیز و یاری و مساعدت دوستان بی ادعا و گمناممون در کانال این بخش به پایان رسید
#شب_قدر
💢آن کسی که حاضر نیست از #خطای کوچک دیگران بگذرد، چگونه #انتظار دارد خدا از گناهان بزرگ او بگذرد!
#کسب_حلالیت
@salambarebrahimm
#سید_مرتضی_آوینی
اگر شب قدر شبی باشد که سرنوشت آدمی مشخص میشود، پس همه ی شب های جبهه شب قدر است...
🌺شب مردان حق این چنین می گذرد
که روزها آنچنان اند که دل شیر از هیبتشان به لرزه می افتد.
نپرس که چرا می گریند؟
در سفر زمینی پاها مجروح می شود
ودر سفر آسمان دل ها .
دلی که از یاد حسین نگرید که دل نیست
سنگ خاراست و چگونه نور در سنگ خارا راه یابد.
اگر شب قدر شبی باشد كه تقدیر عالم در آن تعیین ميگردد، همهی شبهای جبهه شب قدر است و از همینجاست كه تاریخ آیندهی كرهی زمین تقدیر ميشود؛ شبهایی كه ملائكهی خدا نازل ميگردند و ارواح مجاهدان راه خدا را از معارجی كه با نور فرش شده است به معراج ميبرند...
@salambarebrahimm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@salambarebrahimm
#امشب_غوغا_کنید!
🔻همیشه کنار گود بودی، ایندفعه وسط گودی!
👈 امشب غوغا کنید! سنگ تمام بگذارید، تا طبق علائم ظهور صیحه آسمانی رابشنوید!
در مهمترین شب سال، خاضعانه از همه شما عزیزان طلب حلالیت و التماس دعای خیر دارم
💠برای ظهور حجت الهی دعا کنید
💠 برای ازادی قدس شریف دعا کنید
💠برای همدیگر دعا کنید
جزء بیست و سوم(@Iran_Iran).mp3
4.03M
@salambarebrahimm
💠جزء بیست و سوم قرآن کریم
به روش تندخوانی (تحدیر)
با صدای استاد #معتز_آقايی
کانال کمیل
چہ حسِ زیبایی بود شب قدر در میان سنگـری که سقفش تا آسمان بود و یا خاکریزی که چند قدم بہ خدا نزدیک تر
یا رَبْ ، مقدر نما
در این #شب_قدر
یک جـرعه از اخـلاص
و آن حـالِ شهیـدان را ...
بحق شهدا #الهی_العفو 😔
#شهید_عباس_بابایی🌹
می گفت:
🍃"وقتی اذان صبح می شود، پس از اینکه وضو گرفتی، به طرف #قبله بایست و بگو:
ای خدا!
این دستت را روی سر من بگذار و تا صبح فردا برندار."
به شوخی دلیل این کار را از او پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت:
🍃"اگر دست خدا روی سرمان باشد، #شیطان هرگز نمی تواند ما را فریب دهد."
📚پرواز تا بینهایت
#التماس_دعای_فرج
1_11605689.mp3
4.05M
#نماز_با_حال
#حجت_الاسلام_محرابیان
🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌺
@SALAMbarEbrahimm
#پیشنهادویژه_دانلود
پیشانےبند بسته ،
پرچم دست گرفته بود و
بی سیم را هم روی کولش ،
خیلی با نمک شده بود ...
گفتم :
"خودت رو مثل علَم درست کردی؟
می دادی روی لباست را هم بنویسند...."
پشت لباسش را نشان داد نوشته بود:
« #جگرشیرنداریسفرعشقمرو »
گفتم :
"به هرحال ، اصرار نکن
بیسیم چی لازم دارم
ولی تو را نمی برم
چون هم سن ات کم است ،
هم برادرت شهید شده...!"
با ناراحتی دستش رو گذاشت روی کاپوت ماشین و گفت:
"باشه ، نمیام ...
ولی فردای قیامت شکایتت رو به فاطمة الزهرا « علیها السلام » می کنم ،
می تونی جواب بده...!"
گفتم : برو سوار شو...
دربحبوحه عملیات پرسیدم :
بی سیم چی کجاست ...؟
گفتند :
"نمی دانیم ، نیست"
به شوخی گفتم :
"نکنه گم شده ،
حالا باید کلی بگردیم تا پیدایش کنیم."
بعد عملیات نوبت جمع آوری شهدا شد...
یکی از شهدا ترکش سرش را برده بود...
وقتی برگرداندیمش
پشت لباسش نوشته بود :
« #جگرشیرنداریسفرعشقمرو»😔
#شهدا_شرمنده_ایم
@SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از کانال روســتـای دهبــنــه
1_12179279.mp3
6.18M
❤️ روز قدس گرامی باد
💠 نوحه بسیار زیبای واحد
🎤🎤 سید رضا نریمانی
❤️ ماحرفمان قدس لناست
@SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از همسفرتاخدا
#تفکر
اگر چیزی را با تمام وجود میخواهید، در راه بدست آوردنش تسلیم نشوید. شاید صبر کردن دشوار باشد اما حسرت خوردن از آن هم بدتر است...!
🌹🍃🌸🍃
🌸همسفرتاخدا 👇
http://eitaa.com/joinchat/38207491Cc6c96dd0d0
عقدماݧ 💍 خیلـے ساده بود و بـے تکلّف؛😌
همان طور که احمــد میخواست🙂 ...
خواستند خطبه عقد را بخوانند؛
دیدم کــت تنش نیست😳 !
+پـس کتت کو😳 ؟
_یکی از بچه ها مراسم عقدش بود؛
ولی کت دامادے نداشت!
کتم رو هدیہ🎁 دادم بهش...💚
#شهید_احمد_رحیمی🌺
@SALAMbarEbrahimm
#شهید_سید_مجتبی_علمدار🌹
ندیدم سید برای هوای نفسش کاری کند در ظاهر آدمی معمولی بود.
مثل بقیه زندگی می کرد اما هر قدمی که برمی داشت برای #رضای_خدا بود.
سعی می کرد به همه کارهایش جلوه ای خدایی بدهد. در همه کارهایش خداوند را #ناظر می دید.
خیلی این جمله امام راحل (ره) را دوست داشت. همیشه تکرار می کرد.
آنجا که فرمودند:
"عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید."
#سیره_شهدا
@SALAMbarEbrahimm
چشمم به راه آمدن يار مانده است
از نيمه شب گذشته و بيدار مانده است
گفتم که بار خويش سبک تر کنم نشد
وقتم تمام می شود و بار مانده است
در را نبند ،پشت در خانه ات هنوز
يک چند تا گدای گرفتار مانده است
با اينکه از قديم بدهکار ميشود
اينجا گدا هنوز طلبکار مانده است
چشمی به هم زدم رمضان هم تمام شد
رويم ز شرم جانب ديوار مانده است
گرچه وداع با رمضان می رسد به عيد
قلب شکسته باز عزادار مانده است
اری وداع لحظه ی تلخ جدايی است
حالا کجا رود دلم انگار مانده است
شايد رود مدينه همانجا که فاطمه
مابين درب خانه و ديوار مانده است
وقت عبور از در خانه نگاه کن
يک تکه پيرهن سر مسمار مانده است
بايد دل از مدينه رود سوی کربلا
وقت وداع آخر سردار مانده است
زينب کشيد ناله ی مهلآ اخا حسين
خم کن سرت که بوسه ی دشوار مانده است
دستی گذاشت روی دل زينبش حسين
ميگفت خواهرم غم بسيار مانده است
گريه نکن عزيز دلم صبر کن کمی
گريه ميان کوچه و بازار مانده است
حالا گذشته بيست شب از روز حادثه
يک کاروان اسير به انظار مانده است
بر دست های بسته ی زينب ز نيزه ها
چشم حسين و چشم علمدار مانده است
وای از دل سکينه و وای از دل رباب
بغضی شکسته در دل اشعارمانده است😔
سيد حجت بحرالعلوم طباطبائی
@SALAMbarEbrahimm