eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
848 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بنظرم دیدن این کلیپ یک رزقه👌این خانه حرم حضرت زهراست.😔 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد_شجاعی √ یه فرمول کلیدی از سبک زندگی حضرت_زینب سلام‌الله‌علیها، برای کسی که قصد داره برای امامش خاص باشه! س . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - خونه ی کی ؟ - خالم - امیرحسین ... - میدونم میخوای چی بگی ، خاله صفیه اصلا مثل خاله سوری نیست ، دیروز بنده خدا خیلی اصرار کرد ، دلم نیومد نه بگم‌ ، دو ساعتی میمونیمو بعد راه میفتیم به سمت ویلای دایی برسو از تو ساک برداشتو نشست پشتم تا موهامو برام شونه کنه با دلخوری خودمو کشیدم کنارو گفتم : خودم شونه میکنم دستت درد نکنه - خانومِ من اخماشو تو هم نکنه دیگه - من فکر کردم فقط تو همون تالار میبینمش و بعد تموم میشه الانم قرار نیست ببینیش فقط خودمونیم و دایی اینا - مطمئنی ؟ - آره عزیزِ دلِ من مطمئنم فقط به من بگو چرا جریان دیشبو نگفتی بهم ؟ - چون میدونستم به گوشت میرسه گفتم انرژیمو هدر ندم - باید بهم میگفتی که دیشب درست و حسابی با خاله و پسراش صحبت کنم - خودم جوابشو دادم دیگه ، برای چی هی کشش بدیم - بحث کش دادن نیست ، دلم نمی‌خواست به اینجا بکشه که باهاش هم کلام بشی ، اما حالا که شدی و این اتفاق افتاد همچین بدم نشد - آخه زندگیمه ... زندگیمونه !!! نه تنها زندگی ماست بلکه زندگی سه تا بچه ی دیگه هم هست - چهار تا !!! چرا نخودچیِ منو حساب نکردی ؟ خندم گرفت و ادامه دادم : دیگه بد تر با وجود نخودچی جناب عالی خیلی بیشتر باید مواظب باشیم . امیر وقتی یادم میفته خیلی راحت اومد و باعث شد عروسیمون به هم بخوره و اون همه خون دل بخوریم حالم بد میشه ؛ من خیلی ضعیف باهاش برخورد کردم ، با ضعفم باعث شدم بچه ها هم اون همه عذاب بکشن دیگه نمیزارم همچین اتفاقی بیفته ؛ تو هم نباید بزاری . با محبت نگام کردو موهامو پشت گوشم زد و با لبخند غمگینی گفت : فقط ی مورد بود که از دستم خارج شد ، اونم هنوز داریم چوبشو میخوریم ، دیگه نمیزارم همچین اتفاقی بیفته پاشو عزیزم ، پاشو بریم پایین بلند شدو بچه ها رو بیدار کردو وقتی رفتیم پایین بعد از سلام و صبح بخیر با کسایی که تو پذیرایی بودن نشستم روی مبل و بچه‌ها عین جوجه کنارم نشستن و زینبم اومد روی پام امیرحسین تا اومد روی مبل مقابلم بشینه و چشمش به ما افتاد مثل برق گرفته‌ها بلند شد و زینبو از روی پام برداشت - عه میخوام رو پای مامان بشینم قلقلکش داد و گفت : ینی وروجک روی پای بابایی بهت بد می‌گذره زینب در حالیکه غش غش میخندید جواب داد : اگه قلقلک بازی کنی نه 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : پذیرایی سکوت مطلق شد و همه مکالمات زینب و امیرحسینو گوش می‌کردند ، احتمالاً که نه ... صد در صد شنیدنِ لفظ مامان و بابا از دهن زینب براشون خیلی تازگی داشت دایی تو سکوت با لبخند محوی نگاشون می‌کرد و رضوان هم یه دفعه زد زیر گریه که آقا حامد دستشو گرفت و بردش تو اتاق آقا میثم اومد کنارم نشست و گفت : زن داداش شنیدم گرد و خاک کردی!! خندم گرفت - به گوش شمام رسیده ؟ - ی در صد فکر کنید میثم از اخبار داغ عقب بمونه ، کاش تو عروسی می‌فهمیدم و میومدم تو زنونه یه ذره به قیافه ی فرزانه می‌خندیدم - امیرحسین : واسه چی تشریف ببری تو زنونه میثم خان ؟ داشت با بچه بازی میکرد یا شیش دنگ حواسش این وری بود ؟؟؟!!! - چیزه ... داداش خبر نداری مگه ؟ - چی رو ؟ - اینکه اونقده خاک انداز خوبیم که نگو دستمو گرفتم جلوی دهنم که صدای خندم بلند نشه - میخواستم برم گرد و خاکای خانومتو جمع کنم بعد بشینم ی گوشه به این جر بحث لذت بخش نگاه کنم و بیام بدون کم و کاست بزارم کف دستت که پذیرایی با این حرفش رفت رو هوا - میثم : به جان خودم اینا هیچ کدومشون بلد نبودند ، دستِ زن داداشو گرفتن کشیدن بیرون ، من بودم چهار زانو میشستم کف زمین زن داداشو تشویق میکردم که کم نیاره ، واسه چی بردینش بیرون ؟ - راضیه : واااا چی میگی ، فرزانه داشت آبرو ریزی میکرد - امیرحسین : دایی نمیدونم برای چی با این مسئله کنار نمیاد - اشتباه از خواهر منه که کوتاه نمیاد ، فکر میکنه تنها راهی که میتونه دخترشو ایران نگه داره همینه ، زیر گوشش معلوم نیست چی میخونه که این فرزانه کلا با اون فرزانه ی مغرور اون سالها فرق کرده با گفتن این حرف دایی ته دلم بدجور خالی شد ، با نگرانی به امیرحسین نگاه کردم که گفت : خاله هم میفهمه ، به مرور زمان بهشون تفهیم میشه تو نگرانیم غرق بودم که زن دایی تعارف کرد: بفرمایید سر سفره بعد از صبحونه پیام پسرِ کوچیکِ دایی گفت ایها الناس ی ماشین خیلی خوب دارم ، هلو ... کسی نمیخواد بهش بفروشم - میثم : پیام جان هلو رو آدم میخوره نمی‌فروشه که - میثم به جان خودم خیلی ماشین توپیه دلم نمیاد به غریبه بدمش - مجتبی : واسه چی میخوای بفروشیش پس - آخه بابا گفته هر وقت خونه بخرم میره برام خواستگاری ، با اجازتون دارم خونه میخرم وامم دراومده - رضوان : به به مبارکه پیام جان ، کسی رو زیر نظر داری - آره چند ساله ، منتها این بابام می‌ترسید پسر بزرگش بترشه بمونه رو دستش میگفت اول اون بره ، بعد که دو سال پیش رفتن براش خواستگاری ، گفتم پس من چی ؟ گفتن باید خونه بخری ، حالا دارم میخرم ، به جان خودم بابا ، رفتم محضر خونه رو به نام زدم ، یک ساعت بعدش باید بریم خواستگاریش داره از کفم میپره 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. شبتون بخیر دوستان خوبم ، بابت امروز عذر خواهی میکنم دو پارت امروز تقدیم حضور پر محبت شما ❤️❤️❤️ عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
خواب‌دیدم‌... کھ‌فرج‌آمدھ‌‌دردولتِ‌عشق بازفرماندھ‌قدس‌است‌سلیمانیِ‌ما ..🕶😌 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
زن مروارید در صدف ۱.mp3
36.13M
🐚همایش زن مروارید در صدف 🔰قسمت اول 🔸 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
11.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| سعی نکن بچه‌هات و تربیت کنی! خودت و تربیت کنی کافیه! . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : همه با این حرفش زدیم زیر خنده - امیرحسین : دایی اگه دختر خوبیه برای چی پا پیش نمیزارید ؟ - دایی : تو خانومیه اون که حرفی نیست ، ولی سه سال پیش ، پیام نه کار می‌کرد نه اهل خونه و خانواده بود ، فقط پی رفیق بازیش بود می‌رفتم خواستگاری که به پدرش چی بگم ؟ بگم پسرمون علاف و رفیق بازه؟ فردا پس فردا تف و لعنت نمی‌شد پشت سرمون ؟ - پیام : بابا دیگه پسر خوبی شدم ، مثل تراکتور تو شرکت کار کردم و نقشه هایی تحویلت دادم که مهندسایی که ۱۰ ساله برات کار میکنند اینطوری نمی‌کشیدن - الان آره ولی قبل از این ۳ سال نمی‌شد روت حساب باز کرد - پیام : آی قربون دهنت ، حالا که روم حساب باز میکنی ، پس حله دیگه ... فردا با امیرحسین اینا بریم ! دوباره همه زدن زیر خنده مادرش گفت : اینقدر هول هولی نمیشه که ، بزار اول زنگ بزنیم قرار مدار بزاریم بعد - مادرِ من ، پسر عموش پاشنه در خونشونو از جا کنده پدر مادرشم راضی شدن ، میترسم حریفشون نشه ، بره دیگه رفته ها !!! همین الان بلند شو زنگ بزن بهشون ؛ به جان خودم بابا تا آخر این هفته خونه رو خریدم - دایی : خانوم پاشو تماس بگیر ولی قرارو بزار برای آخر این هفته بعد از اینکه مطمئن شدم خونه رو خریده بلافاصله پرید و باباشو ماچ کرد و گفت : ایول نوکرتم به مولا امیرحسین نمی‌خوایش ماشینمو؟ میثم و مجتبی و احسانو که میدونم پولاشونو ریختن توی پروژه ۴۰ واحدیه آقا حامدم که تازه ماشین خریده میمونی تو ، به جان خودم یه ساله خریدمش ، خیلی سالمه رفیق بازی هم باهاش نرفتم مثل بچه آدم همش خونه ، شرکت ، خونه ، شرکت ، و البته ی کوچولو قرار ... - دایی : عهههه پیام ... قرار با کی ؟؟؟ بعد سرشو انداخت پایین و عرق پیشونیشو مثلاً گرفت و با لحن خنده‌داری ادامه داد با اجازه بزرگترای مجلس ، روم به دیوار ، با عروسِ مامانم دایی بهش چشم غره ای رفت که سریع گفت : به جان شما بابا فقط برای اینکه از دستم لیز نخوره وگرنه همه میدونند که من اصلاً اهل این حرفا نیستم دوباره پذیرایی رفت رو هوا بلند شدو یک دستشو گذاشت روی سینش و خم شد و گفت : قربون شما ، قربون شما من متعلق به همه تونم - دایی : آره اصلا اهل این حرفا نیستی ! پسر ، شمایی که میخوای متاهل شی فقط باید به همسرت متعلق باشی - اوووووها ... امیرحسین بابا گفت همسرت ، ذوق مرگ شدم دستاشو به حالت لرزون گرفت جلوی امیر حسین - ببین این وضعیت دستای منه ، پاشو بریم ماشین عروسکمو بهت نشون بدم ، زود پولشو بده میخوام برم زن بستونم . 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. ماشینشو بخرید طفلی میخواد بره زن بستونه 😂 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ چند ذکر قرآنی بسیار عالی برای رفع گرفتاری و دلشوره و غم 🔸با بیان دلنشین استاد عالی ✅ ببینید و استفاده کنید. . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401