eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
845 عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : _ این دکترو آقا حامد میگفتند کارش خیلی خوبه ؛ الحمدلله تب‌های امیرهادی از دیشب قطع شده _ خدا رو شکر نگاهی تو اتاق گردوند و لب پایینشو به دندون گرفت _ چیزی می‌خوای به من بگی ؟ _ اممممم ... حقیقتش آره _ بگو میشنوم _ میخواستم بگم ... بگم ... اگر به من زنگ می‌زدی من ی فوق تخصص عفونی خیلی خوب سراغ داشتم نه اینکه سرخود به حامد زنگ بزنی ابروهام پرید بالا و مات زده به صورتش زل زدم _ خب ... اینجا بیمارستان تخصصی کودکان نیست هیچی نگفتم و فقط نگاهش کردم ، اول حس کردم منظور جمله ی آخرشو بد برداشت کردم اما با حرفای بعدیش متوجه شدم همون طوری فکر میکنه که منیژه فکر می‌کرد _ ینی ... منظورم اینه که ... اصلا این همه بیمارستان هست تو تهران ، چرا امیر هادیو آوردی تو بیمارستانی که حامد کار میکنه ؟ پوزخندی عصبی رو لبم نشست _ منو چی فرض کردی رضوان ؟ من یه تار موی امیرحسینو با تموم دنیا عوض نمی‌کنم ... باورم نمی‌شه تویی که اون همه به من نزدیک بودی و می‌دونی تو دل من چه خبره بشینی روبروم و همچین حرفی بزنی _ چه حرفی زدم مریم ؟ به جای اینکه پشت سرت چیزی بگم رک و راست اومدم به خودت گفتم ؛ دلم نمی‌خواد از این به بعد با شوهر من تماس داشته باشی و جایی پیدات بشه که اون هست بلند شدمو مشتمو کوبوندم روی میز پایین تخت امیر هادی و گفتم : احترام خودتو نگه دار رضوان ؛ حرفی نزن که بعدها فقط شرمندگیش برات بمونه من اگر بچه‌مو آوردم اینجا برای این بود که با امیرحسین قبلا بچه ها رو آورده بودیم اینجا و متخصص عفونیشون حرف نداشت و اونقدر حال بچه م بد بود که فکر کردم آقا حامد میتونه برام وقت اورژانسی بگیره ... برای ذهن مسمومت واقعا متاسفم 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401