❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
🔹﷽🔹
#ࢪَنْجِ_عشـــق💞
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت1103
_ باشه عزیزم ممنون که گفتی
خواهش میکنم کاری دیگه با من نداری
_ نه سلام برسون آوا کوچولوی خوشگلتم ببوس
گوشی رو که قطع کردم ترنم گفت بپر پایین اینجا داروخونه است داروهاتو بگیر
_ دستت درد نکنه دیگه من از همین جا میرم خونه تو برو
_ حالا دو تا چهارراهو موندم خب با هم میریم دیگه
_ ترافیکه دیرت میشه ، من میخوام یکمی پیاده روی کنم ، سلام منو هم به مامانت برسون
_ باشه میرسونم برو دیگه
_ بریا
خندید و گفت : میگم ... چقدر خوبه که برات اصلاً مهم نیست شرّو ورایی که پشت سرت میگن
_ مهم که هست اما انگار این حرفا فعلا جزئی از زندگیم شده چارهای جز تحمل ندارم ، خداحافظی
_ خداحافظ خانوم وکیل پر دردسر
داروهامو خریدم و رفتم خونه
سه قلوها با دیدنم دویدن به سمتم و امیرهادی گفت : مامان پس فردا روز آخره جشن داریم تو هم باید بیای
_ واییییی نه ... تموم شد ؟؟؟
نمیشه بیشتر نگهتون دارند ؟
_ امیرمهدی : آخ جون دیگه یک عالمه میخوابیم صبحا
_ تنبل خان شما که حتما باید صبح زود بلند شی و ورزش کنی
_ زهرا : مامان امروز امیر مهدی یه کیک گنده خورد به منم نداد
همینطور که مانتومو در میآوردم به امیر مهدی چشم غرهای رفتم و گفتم : شما چند بار قول میدی میزنی زیرش
_ من نمیخواستم بزنم زیرش ، دوستم بهم داد منم میخواستم ناراحت نشه خوردم
_ تا حالا دو بار تو این ماه رعایت نکردی اگر دفعه ی سوم رعایت نکنی دیگه جایزه این ماهو نداری و دیگه خودت میدونی
_ نه دیگه قول میدم
_ ببینیم و تعریف کنیم ، بقیه کجان ؟
_ سلام مامان پس چرا خودت خرید کردی من و امیرعلی با هم میرفتیم
_ سلام مامان جان از مغازه سر کوچه خریدم چیزی نبود ، وسایلو بردی به زینبم بگو بیاد اینجا کارتون دارم
_ اگر در مورد آبجی راضیه و رضوانه ست من حوصله شونو دیگه ندارم
🔹
🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه
🔹
⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست.
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401