eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.1هزار دنبال‌کننده
874 عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : بیگم بدبخت که دوباره خوابیده بود و از همه جا بی‌خبر نزدیک بود سکته کنه از جیغای ما این دفعه خانمه داد کشید : الان که تو ماشینید برای چی جیغ می‌زنید منو بگو که با شماها جوگیر شدم و پریدم تو ماشین ، چوب دارید ؟ - بیتا : می‌خوای چه کار کنی ؟ - ی عمره که من با اینا زندگی می‌کنم این سگا همیشه از من ترسیدن ، نه من از اینا ، به من میگن شیدا - لیلا : نه نه ، ی وقت نرید پایینا تیکه پارتون می‌کنن - برو بابا عروس و نوم دارن میمیرن بتمرگم اینجا چه کنم - زن مشتعلی : برو منم پشتت میام پایین ، اینا فهمیدن ما ترسیدیم اینجور واق واق می‌کنن اومد درو باز کنه که قفل فرمونو دادم دستش - بگیر خانوم ، جای چوب همین که درو باز کرد ی سگ کلشو کرد تو و بلند بلند پارس کرد و ما هم دوباره جیغ بنفش ولی چنان تودهنی با قفل فرمون خورد که فرارو برقرار ترجیح داد و بعد خانمه که فهمیده بودیم اسمش شیداست سریع پیاده شد و پشتشم زن مشتعلی رفت پایین و گذاشتن دنبال اون یکی سگه بعد از چند دقیقه برگشتن و شیدا خانم گفت : - بیاید پایین ، بیاید ببینید میتونید لاستیکو عوض کنید با ترس و لرز اومدیم پایینو جکو برداشتم - لیلا ، زاپاس کو ؟ - نمی‌دونم - یعنی چی لیلا نمی‌دونی !!! - بیتا : واااااااااای تو رو خدا نگید که ول کردید لاستیکو تو سراشیبی جاده - خسته نشستم کف جاده و این دفعه شیدا خانم جیغ و داد نکرد و گفت : یا الله یا امام حسین خودت کمکمون کن من شرمنده ی روی پسرم نشم ، تو رو خدا بلند شید بریم پیداش کنیم تو دلم از حضرت زهرا ( ع ) کمک خواستم و گفتم : خانوم جان شما برای ما وساطت کن بتونیم کمک کنیم اون مادر و بچش سالم بمونن - زن مشتعلی : ما میریم جلوتر شما هم این اطرافو بگردید - لیلا : نه اصلا درست نیست تو این نصف شبی از هم جدا شیم ، همه با هم می‌ریم جلو ، چون جاده سراشیبیه صد در صد جلوتره راه افتادیم یکم که جلو رفتیم گفتم : - بچه ها جاده پیچیده دیگه فکر نمیکنم لاستیکه هم اونقدر فهمیده باشه که با پیچ جاده اونم بپیچه ، احتمالا افتاده پایین لیلا و بیتا خندشون گرفت - صبر کنید تا نور بندازیم ببینیم این پایینا نیست وهمگی نور موبایلامونو به سمت شیبی که رودخونه ی کوچیکی پاینش در جریان بود انداختیم یکم که گذشت لیلا گفت : بچه ها اون نیست ؟ همگی نور انداختیم به اون سمت ، از خوشحالی چیزی نمونده بود بال در بیاریم - من : خودشه ، کی میره پایین بیاره ؟ - لیلا : منو که اصلا حرفشو نزنید همینجوری دارم پس میفتم از ترس - بیتا : مریم به خدا منم برم پایین همونجا سکته رو زدم افتادم رو دستتون 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110