eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
856 عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - لایحه مو چی ببین به فنا دادیش رفت ، باید بنویسی برام - مینویسم برات چشم ، صبر کن برم دستمال بیارم خیلی داغون شده دلم براش سوخت طفلک مانتوی خودشو یادش رفت اصلا - خانوم سماوات : خانومای محترم اینو دکتر دادن بدم بهتون - چی هست ؟ - نمیدونم - ترنم : بدش من - من : بی خود دستت کثیفه ، شما به کارت برس خودم بازش میکنم پاکتو که باز کردم ، دیدم یک چک بود از طرف شرکت سپهران !!!! چشمم به مبلغش که خورد سرم سوت کشید - این ... این ... مال ماست ؟؟؟ - خانوم سماوات: دکتر گفتند مال شماست ، ببخشید من برم بچه ها الان دکتر سرمد دوباره بهم گیر میده درو که بست ترنم گفت : چه مرگت شد مَری ، چشمات الان از حدقه میزنه بیرونا چکو از دستم کشید و مبلغو نگاه کرد - واااااوووو .... همینه ایولللللل مری به جان خودم از جوج بودن دراومدیم که بابا حق الوکاله این پرونده رو بهمون داده و یک دفعه پریدو از رو زمین بلندم کرد و خدا میدونه چقدر تو اون اتاق سه در چهار دیوونه بازی درآوردیم و جیغ و فریاد خوشحالیمونو تو خودمون خفه کردیم که صدامون بیرون نره اونقدر خوشحال بودیم که بی خیال گزارش و جریمه ی بعدش شدیمو از دفتر زدیم بیرون و رفتیم خوشگذرونی بالاخره خسته و کوفته از اون همه راه رفتنو خریدو کافه ساعت ۶ رسیدم خونه دیگه نا نداشتم ولی با این حال بچه ها رو برداشتم و همراه غذامون رفتیم خونه ی بابابزرگ تا پیرهنی که براش هدیه گرفته بودمو بدم و صورت شادشو ببینم شایدم بیشتر قصدم این بود که خبر موفقیتم هر چه زودتر به گوش وحید برسه ؛ دلم میخواست با زبون بی زبونی بهش بفهمونم که امیرحسین نه تنها مانعم نشد بلکه با تشويق ها و کمک های همیشگیش عامل اصلیه موفقیتم شد - بابابزرگ : خدا رو شکر که این روزا رو دیدم ، این خنده های از ته دلتو و این پرحرفیاتو ... شدی مثل روزایی که مادر خدا بیامرزت هنوز زنده بود - ممنون بابا جون - من مطمئن بودم امیرحسین برات بهترینه ... دیگه وقتی بخوام سرمو بزارم زمین خیالم راحته که پیش رضا (پدرم) رو سفیدم - بابابزرگ این حرفا چیه می‌زنید آخه ، حالا حالاها باید پیشم باشید من از خدا ی بابا طلب داشتم که خدا جبرانش کرد برام و ی بابابزرگ همه چی تموم بهم داد ، فکرم نمیکنم که دلش بیاد دوباره ی داغ دیگه بشینه رو قلبم خندیدو گفت : آخه دختر این راهیه که همه میرن منم استثنا نیستم بابا جان - من نمیدونم تا وقتی من زنده ام باید باشید ، خدا خودش میدونه که دیگه طاقتی برام نمونده - زینب : مامان - جانم عزیزم - گوشیت داره زنگ میخوره - بلند شدمو از کیفم گوشیو درآورد امیرحسین بود - سلام بر مریم بانوی خودم ببخش نشد از صبح تماس بگیرم ، بگو ببینم شیری یا روباه - سلام ... شیرِشیر - نوکرتم به مولا خانوم وکیل ، خدا رو شکر که اون همه استرس دیشبت نتیجش مثبت بود 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110