eitaa logo
سلام بر آل یاسین
22.8هزار دنبال‌کننده
839 عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : رفتم بیرون و بچه‌ها رو یکی یکی فرستادم حموم داشتم تو اتاق ساک لباساشونو جمع می‌کردم که امیرحسین اومد تو و گفت : مریم جان میثمِ خبرچین به دایی گفته که ما هم داریم میریم دایی هم زنگ زده میگه همه قراره فردای عروسی بریم ویلاشون دوست داری این دو روز تعطیلی رو بریم اونجا ؟ - راضی نبودی آقای دکتر چی شد یه دفعه ؟؟!! - اگه بریم ویلاشون که دیگه خبری از اونا نیست فقط ماییم و دایی و بچه‌هاشون - باشه بریم خیلی هم خوبه - ی ساک کوچولو از کمد دیواری برداشتمو پر کردم از لوازم نقاشی چون هر سه تاشون خیلی دوست داشتند ، امیر محمد که خیلی بیشتر... برای اینکه درسو براش لذت بخش کنم چند تا بوم کوچیک گرفته بودمو در کنار درساش طراحی با رنگ روغن رو بهش یاد داده بودم و انصافاً تابلوهای خیلی قشنگی نسبت به سنش کشیده بود ، برای همین دو تا بوم کوچیک و رنگ روغنم براش برداشتم و بعد آماده شدن بچه‌ها رو سپردم به امیرحسین و رفتم بالا نشستم پشت میز آرایش و فکر کردم با این وقت کم چطور موهامو درست کنم ، چون صد در صد اونجا دیر می‌رسیدیم و وقت رفتن به آرایشگاه نبود ؛ موهامو پشت سرم بستمو یه بافت خیلی شل زدم بعدشم به حالت گردو رو هم ، پایین سرم جمع کردم و با سنجاق فیکس کردم و از کنار شقیقه‌هام دو تا تیکه برداشتمو دور اتوی مو پیچیدم برای اینکه حالت دار بشه کارم که تموم شد بلند شدم و تو آینه از تموم زوایا موهامو نگاه کردم و عالی بود عاشق این مدلای ساده و اسپورت بودم - ایولللل ، بیستی مری بانو جان ، آرایشگر می‌شدی خیلی موفق بودیا ! - قطعاً همینطوره به پشت سرم نگاه کردم که دیدم تکیه داده به چهارچوب درو تماشام می‌کنه - شما از کی اینجایی ؟؟ - از وقتیکه داری با خودت حرف می‌زنی - کم نیاوردمو گفتم : آخه می‌دونی ... حقیقتو باید گفت - بله خب ... منم تاییدش کردم خندم گرفت - فکر کنم زیادی دارم برای خودم نوشابه باز میکنم جدی نگیر - اما من جدی گفتم وقتایی که تنهاییم و آرایش می‌کنی محشر میشی ... نمی‌دونم چه بلایی سر اون چشمات میاری که فقط دلم می‌خواد بشینمو تماشات کنم ، مخصوصاً اون سایه آبیه خیلی بهت میاد ، با اون رژ لبه که چند روز پیش زده بودی ، چه رنگی بود ؟ - والا نمیدونم ... با ترنم دیدیم قشنگه خریدیم - همون دیگه میری این چیزا رو میخری و میای برای من آرایش می‌کنی ، بعدش خبر نداری که چه بلایی سر این دل من میاری - واییییی ... فداتون شم امروز چقدر رمانتیک شدین جناب پارسا به جان خودم ادامه بدی دیگه از ذوق مرگی ولو شدم رو دستتا با لبخندی که کنار لبش جا خوش کرده بود اومد جلو و روبروم ایستاد - اجازه دارم یه خواهشی ازین خانوم بلا داشته باشم ؟؟؟ 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110