eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
851 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : با خنده اومدند جلوی آینه تا آرایش غلیظشونو غلیظ‌تر کنن که نگاهش به راضیه افتاد - عه راضیه تویی ... سلام راضیه خیلی خشک و جدی سلام کرد - فکر نمی‌کردم اجازه داشته باشی پاتو تو عروسیِ این وریا بزاری ؟؟!! - راضیه: از کی باید اجازه می‌گرفتم از تو ؟ دوباره نیششو باز کرد - از من که نه ... از اون خان سالارتون که مثل بابابزرگای عهد دقیانوس رفته یه دختر بقچه پیچو گرفته ! فکر نمیکردم به این زودی بخوام باهاش رو در رو بشم اما گنده تر از دهنش حرف می‌زد ، دقیقا همین الان جاش بود که جوابشو بدم برگشتم به سمتشو گفتم : آخه می‌دونی اون خان سالار حالش به هم می‌خوره از اونایی که حراج عمومی هستنو هرکی از راه می‌رسه یه ناخنک بهش می‌زنه و مثل دستمال کاغذی پرتش می‌کنه اونور ؛ رفته اون بقچه پیچو گرفته که خصوصی فقط مال خودش باشه نه دست هزارم - آرام و منیژه و راضیه با دهن باز نگام کردن - فرزانه : تو دیگه کی هستی که واسه من کاسه داغ‌تر از آش شدی ، مثل قاشق نشسته خودتو انداختی وسط زر می‌زنی - زر زدن که هنر شماست نه ما ، بنده همون بقچه پیچه هستم - اووووو ... پس همون دختر لاله هستی که تا چشمش بهم خورد مثل بید می‌لرزید - عهههه ... شناختی ؟؟؟ دقیقا خود خودشم ؛ همونم که حسرت به دل موندی واسه ی اینکه یک لحظه جاش باشی - عارم میشه بخوام جای یک دهاتیه تازه به دوران رسیده باشم ، من همیشه جای خودمم چند نفر که تازه تو اتاق پرو اومده بودن با تعجب بهمون نگاه میکردن - راضیه : بسه دیگه فرزانه زشته مهمونا دارن جمع میشن تو اتاق ؛ دایی این همه خرج نکرده که تو بیای اینجوری آبروشو ببری - فرزانه : من آبروشو می‌برم یا این سگ هار ... حداقل دو تا چیز می‌مالیدید به صورتش ، رومون بشه بگیم اینم قاطی فامیلمون شده - دو قدم رفتم جلو که آرام جلومو گرفت - مریم جان خواهش می‌کنم به خاطر ما دیگه ادامه نده خواستم جوابشو بدم که منیژه دستشو گذاشت جلوی دهنم - مریم زشته به خدا بیا بریم بیرون دستشو از روی دهنم برداشتمو لبخندی گوشه ی لبم کاشتم - نمالیدم چون مثل تو عقده ی دیده شدن نداشتم - راضیه : تو رو خدا مریم این که حالیش نیست ، تو برو بیرون - مشکلی نیست میرم بیرون راضیه ، تا این دختره که از اون بابابزرگِ عهد دقیانوس دو سال بزرگتره وایسه جلوی آینه یه تغار بَتونه بماله به اون صورتش بلکه بتونه دو تا از اون چروک‌های صورتشو قایم کنه آخه کم شدنی هم نیست که ماشالله اونقدر زیاده دیگه دود از سرش بلند شد با اون چشمای قرمزش اومد سمتمو با صدای بلند گفت : دختره ی بی .... که راضیه جلوی دهنشو گرفت و همراهش و چند تا خانم دیگه بردنش عقب مریم 😠😠 فرزانه 😡🤯😡 مهمونا 🤭🤭😧😧 ما : مریم .. مریم ... هِی هِی 👏👏👏 😁😁😁😁 امیرحسینو که دیگه نگم 🙈 🤣🤪🤣 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110