eitaa logo
سلام بر آل یاسین
22.8هزار دنبال‌کننده
836 عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : به همراه آرام و منیژه اومدیم بیرون و نشستیم دور یکی از میزها منیژه یک شربت از سینیِ دستِ خانومی که پذیرایی میکرد برداشت - بیا مریم بخور یکمی بهتر شی - دستت درد نکنه یک مقدار از شربت خوردم و یکم حالم خوب شد مشخص بود که هر دوشون منتظر تلنگری بودن که بزنن زیر خنده برای همین گفتم : تعارف نکنید اگه خنده تون گرفته بخندید - منیژه به خنده گفت : مریم اصلا یک درصدم فکر نمیکردم اینقدر تمیز بشوری بزاریش کنار ، ینی اصلا با شخصیتی که تو این چند وقت ازت شناختیم سازگار نبود - آرام : به جان خودم این آخرش نزدیک بود منفجر شم - خیلی رو اعصابم بود ، میدونم واقعا در شان من نبود اینطور حرف زدن ، ولی وقتی توهین میشنوی باید جواب طرفو بدی ، بشینی بگی در شان من نیست و جوابشو ندی ، طرف دور بر میداره ، میگه اینکه صداش در نمیاد بزار هر بلایی خواستیم سرش در بیاریم - منیژه : خوب کاری کردی ، واقعا کیف کردم - مریم چیکار کرده که جاری جونش کیف کرده ؟ رضوان بود که تازه رسیده بود زینب به همه سلام کردو خودشو تو بغلم جا داد و روی موهاشو بوسیدم - من : خوش گذشت با آبجی اینا عزیزم ؟ زینب برای من شروع به تعریف کردو منیژه هم برای رضوان و وقتی حرفای منیژه تموم شد ، رضوان گفت : نمیدونم چرا اینطور میکنه ، احساس میکنم نمیخواد قبول کنه - من : مگه دست خودشه ، ی کاری میکنم که قبول کنه و سه تاشون با این حرفم زدن زیر خنده یکمی که گذشت ، رفتیم اتاق عقدو هدیه هامونو دادیم و وقتی برگشتیم اونقدر گفتنو خندیدیم که تقریبا یادم رفت اول مراسم چی بهم گذشته . کم کم سالن شلوغ شد و هر لحظه هوا خفه تر از قبل با اینکه دور بودیم از محل رفت و آمدها ولی بوی عطرهای تند و زننده شون اذیتم میکرد و دیگه وقتی که صدامون کردند بریم سر میز شام با دیدنِ دیسِ پلو و ماهیچه دیگه نتونستم تحمل کنم و دویدم سمت دست شویی وارد که شدم با اون حال بدم بازم چشمم به فرزانه افتاد ، پنجره ی دستشویی رو باز کرده بودو داشت سیگار می‌کشید درِ یکی از دستشویی ها رو باز کردمو رفتم تو و خدا میدونه که چقدر تلاش کردم صدای عق زدنم بیرون نره چند دقیقه بعد با حال خیلی افتضاح اومدم بیرون و آبی به صورتم پاشیم هنوز گوشه ی دستشویی ایستاده بودو نگام میکرد - کاه از خودت نبود ، کاه دون که از خودته ، مجبور بودی این همه بِلُنبونی که الان همه رو برگردونی ؟ نخورده ای مگه دوباره صورتمو آب زدم اونقدر حالم بد بود که نمی‌تونستم جوابشو بدم - راضیه : مریم کجا رفتی تو ؟ گریه کردی ؟ 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110