eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
851 عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
.🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : بی جون بهش نگاه کردم و لبخندی روی لبش نشست - الهی من قربونت برم مریم جونم که مامان شدی بازم حالم بد شد و دویدم سمت دستشویی ، خوشبختانه پذیرایی از دستشویی خیلی دور بود و همه حواسشون به دعوا بود تا پام رسید به دستشویی تموم محتویات معدمو ... اونقدر حالم بد بود که پاهام دیگه می‌لرزید و نای ایستادن نداشتم - رضوان : مریم درو باز کن ، به نظرم باید بریم حیاط چون چند دقیقه پیش که با منا تو آشپزخونه بودیم دیدم زیر غذاهاشونو روشن کردند تا گرم شه ، با این بوی غذایی که پیچیده تا نری تو حیاط وضعیتت همینه بهتر که شدم آبی به صورتم زدمو درو باز کردم و گفتم : نمی‌خوام از جلوی همه رد شم برم حیاط ، متوجه میشن - این اتاق بغلی به تراس راه داره از اونجا میریم احساس می‌کردم هر آن ممکنه سقوط کنم دستمو گرفت و با بد بختی خودمو کشوندم تا حیاط پامو که گذاشتم تو حیاط نفس عمیقی کشیدم تا بلکه بهتر شم ، حیاط خیلی بزرگی داشتند که دو طرفش پر از گل و درخت بود و با اینکه ۶ تا ماشین پارک بود ، باز هم بچه‌ها فضای خیلی بزرگی برای بازی داشتند یک قسمتش چمن کاری شده بود و ی آلاچیق قشنگ کنارش ساخته بودند دستمو گرفت و رفتیم تو آلاچیق ، دخترا فرش پهن کرده بودند و خاله بازی می‌کردند - رضوان : بچه‌ها اجازه هست منو خاله مریمم بیایم تو ؟ حلما (دختر رضوان) : آخ جون مامانم و زن دایی مریم اومدن مهمونی خوش به حالشون که تو بی خبری دارند بازی میکنند - امیرعلی : مامان امیرمحمد نمیاد چرا با بچه ها فوتبال بازی کنیم ؟ - میاد عزیزم خسته ست الان ، تو برو بازی کن اونم میاد - باشه ، پس من بازی می‌کنم نگام کن - باشه قربونت برم ، برو - رضوان : بهتر شدی مریم جون ؟ - آره بهترم ممنون اما نبودم ، تموم حواسم به داخل خونه بود که فرزانه داشت جلوی اون همه آدم ، در مورد گذشته‌شون و عشقی که امیرحسینِ من ، ی زمانی بهش داشت بی پرده و رک حرف می‌زد ؛ بغضی تو گلوم نشسته بود که داشت خفم می‌کرد شنیدن اینکه امیرحسین براش اون زمان چه کار می‌کرده جهنمی رو تو دلم بر پا کرده بود که مطمئناً حالا حالاها خاموش نمی‌شد هرچی بیشتر حرف‌هایی که بینشون رد و بدل شده بود ، تو ذهنم مرور می‌شد حالم هم بدتر از قبل میشد 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110