eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
855 عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - امیرحسین : مریم جان چرا درکم نمیکنی ؟ اصلا متوجه هستی که من به خاطر زندگیمون چه دعوا و مرافه‌ای جلوی اون همه آدم داشتم با فرزانه و خالم ؟ - آره ... کاملاً متوجه شدم ، خیلی خوب فهمیدم که چطور بودید با هم و براش چه کارا می‌کردی و چرا نمیخواستی روبه رو شم باهاش چون نمیخواستی این چیزا رو متوجه بشم ، اصلاً تو ذهنم نمی‌گنجه که رابطه تون اینطور بوده و باز به من نگفتی ، این اصلاً چیز کمی نبوده که بخواد یادت بره تو منو با خودخواهی انداختی تو چاهی که هر لحظه باید وحشت داشته باشم از حضور ی آدم روانی ... بغضم شکست و ادامه دادم : بهم گفت اومده که بمونه که هوار شه رو سرم ؛ به اصطلاحش من اومدم بینتون و زندگیشو خراب کردم و اومده زندگیمو نیست و نابود کنه ... تو باید متوجه باشی نه من و مقصر همه ی اینا تویی ؛ تویی که پای منو به این زندگی باز کردی من اشتباه کردم حرف وحیدو گوش ندادم اشتباه کردم که با وجود اینکه فهمیدم فرزانه نامی تو زندگیت بوده ، بازم اونقدر دوستت داشتم که نتونستم دوریتو تحمل کنم ، اشتباه کردم که تو روی برادرم که همه این روزا رو می‌دید وایستادم و گفتم این زندگی رو می‌خوام ، اشتباه کردم که تصمیم گرفتم تموم آرزوهامو حرومه زندگیی کنم که مثل آتیش زیر خاکستر ، هر آن ممکنه گُر بگیره و نابود شه این زندگی هر لحظه‌اش داره برام تبدیل به وحشت میشه ، میفهمی اینا رو ؟ اشکامو پاک کردم - آره ... لازم بود بیام اصفهان ، خیلی خیلی لازم بود بیام تا چشمام باز بشه ، تا به اوج خریت خودم پی ببرم که چرا با وجود فرزانه و خاله جونت بازم اینقدر احمق بودم که گذاشتم وسط همه ی این بدبختی ها پای یه موجود بی‌گناه دیگه هم به این زندگی که از اولشم اشتباه بود باز بشه ماتش برده بود و بدون اینکه پلکی به هم بزنه فقط به روبروش نگاه می‌کرد هیچی نگفت ، فقط سکوت بود و سکوت همون بهتر ، چون اگه چیزی می‌گفت جوابشو هم می‌خورد و وضعیت خیلی بدتر می‌شد و رومون تو روی هم بازتر حرف‌های فرزانه حسابی ترسونده بودتم و وقتی یادم میومد که جلوی اون همه آدم از مهربونی و محبت‌هایی که امیرحسین بهش کرده بود چقدر با آب و تاب تعریف می‌کرد حالم بد می‌شد شکسته بودم ، جلوی همه بد جور خورد شده بودم ، باید می‌گفتم که اگه نمیگفتم این بغضی که از صبح تو گلوم مونده بود حتما خفه م می‌کرد ، باید نشونش می‌دادم که درونم چه طوفانی به پا شده خودش خواسته ، مگه نگفته بود تو لفافه باهاش حرف نزنم و حوصله حل معما نداره ؛ حالا معماشو حل شده تحویلش دادم که زحمتی برای حلش نکشه 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110