eitaa logo
سلام بر آل یاسین
22.9هزار دنبال‌کننده
843 عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : هر چی گوشی رو تو این فاصله چک کردم از ساعت ۱۱.۵ که با هم حرف زدیم آنلاین نشده بود بازم طبق معمول دلشوره گرفتم اما سعی کردم خودمو با بچه‌هام مشغول کنم و اهمیتی ندم نزدیکی‌های اذان رفتیم مسجد و بعد از نماز به نیت سلامتیشون زیارت عاشورا خوندم و همین که سرمو از سجده برداشتم دیدم خانومی داره امیر مهدی و امیر هادی رو دعوا می‌کنه اونام ترسیدنو اومدن تو بغلم نشستن بوسیدمشونو گفتم : مامان جون اینجا بشینید الان من میام ، اما ترسیدنو بهم چسبیدن نمی‌دونم چی باید گفت به اینطور آدما _ نترسید مامان جان چیزی نشده سرشونو کردن زیر چادرمو نزاشتن برم باهاش صحبت کنم ، ناراحت هادیو بغل کردمو دست مهدی رو گرفتم _ زینب ، زهرا بیاید بریم خونه به سمت جاکفشی راه افتادم که صدای همون خانمو شنیدم که به دوستش می‌گفت : چهار تا بچه داره دیگه مسجد اومدنت چیه ، نظم مسجدو به هم می‌زنی _ برگشتم به سمتشو گفتم مسجد اومدم چون نسل آینده ی بچه‌های مسجد اینان حقشونه که بیان و با این فضا مانوس بشن و کسی هم حق نداره دعواشون کنه _ بچه‌تو جمع کنی کسی دعواشون نمی‌کنه _ خانم محترم مسجدی که توش سر و صدای بچه ها نباشه مسجد نیست خونه سالمندانه ، خواهشا با این رفتارای قشنگ بچه‌ها رو زده نکنید و دیگه منتظر جوابشون نشدمو عصبی دست بچه ها رو گرفتم و برگشتیم خونه و تا شام خوردیمو کوچولو ها رو حمام بردم ساعت شده بود ۱۱ و تازه گریه های رو اعصاب زهرا شروع شده بود اصلا امروز همه چیز سر ناسازگاری داشت ، اون از مسجد اینم از زهرا امیرحسین که بود ساعت ۹ برای بچه ها در حال قصه گفتن بود و بعد میرفتیم بالا و سه قلوها رو با هم می‌خوابوندیم 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401