eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
847 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 ∞﷽∞ •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• "دخترک عسلی" متحیر نگاهش کردم. _اینارو نمی‌دونستم من. همشون راسته؟ یک‌جوری نگاهم کرد که جوابم را گرفتم. ناگهان تصویر چشم‌هایش عوض شد. شده بود به دلگیری، تابلویی از غروب دریا... حسرت زده لب‌هایش را جنباند. _قدر عشق و محبت علی رو بدون. پنج ساله دارم برای یه نگاه محبت‌آمیز دیگه ازش؛ دست و پا می‌زنم! خوشحالم برادرم کنارت می‌خنده، خوشحالم کنارت آرومه! فقط از این می‌سوزم که به عنوان یه دختر همهٔ اینا رو داشتم و بهشون پشت‌پا زدم. دستش را نرم گرفتم. _ولی علی هنوزم دوستت دارم. تو تنها خواهرشی... لبخند پر دردی زد. _اگه برای دلخوشی من گفتی ممنون! ولی واقعیت چیزی عکس اینه‌‌‌... اگرم هنوز علی دوستم داشته باشه با کاری که من کردم چیزی مثل قبل برنمی‌گرده. سرم را تکان دادم. _درسته چیزی مثل قبل نمیشه؛ چون نه تو سوگند قبلی هستی نه علی. باید با همین علی و سوگندی که الان هستید دوباره بهم جوش بخورید. خسته خندید. _این روحیه و امیدت رو دوست دارم. چند لحظه‌ای سکوت شد. چراغ گوشی‌ام روشن و خاموش شد. وسوسه شده بودم که پیام را باز کنم. این حس به من غلبه کرد. پیام را باز کرده و وارد کانال شدم که ای‌کاش نمی‌شدم...! فیلم دانلود شد و صحنه‌ بالا آمد... کربلای مجسم بود! یکی با قساوت تمام روی سینهٔ بر.هنهٔ پسر جوانی می‌پرید! یکی دیگر پای آن را گرفته و می‌کشید... این قوم وحوش ایرانی بودند؟! حس کردم، تیری در قلبم فرو رفت. نفسم بالا نمی‌آمد. قفسهٔ سینه‌ام می‌سوخت. حس از اندام‌های بدنم رفته و گوشی از دستم افتاد. انگشتانم روی سمت چپ س.ینه‌ام چنگ خورد. همان‌ جایی که قلب رو به احتضارم نشسته بود... لب‌هایم بهم می‌خورد و چشم‌هایم از درد روی هم افتاده بود. به رو تختی چنگ زدم... صدای پرسشی سوگند آمد. _حلما... من را سمت خورد چرخاند و با پلکم نیم‌باز شد. سوگند وحشت زده هین کشید و به صورتش زد. سمت در بلند داد زد: _علی!!!!! صدای دویدن پاهای کسی و بعد چهرهٔ آشفتهٔ مردم... •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• ✍🏻 ❌کپی ممنوع❌ 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃🌻