eitaa logo
سلام بر آل یاسین
22.9هزار دنبال‌کننده
838 عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 ∞﷽∞ •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• "دلبرِ عسلی" _بیا پایین. متعجب سر بلند کردم. _چرا خونهٔ شما؟ ابرو‌یش را بالا و پایین کرد. _بیا می‌فهمی. قبل از اینکه پیاده شود، دستش را گرفتم. _وایسا ببینم. مامان منتظرمه علی‌. خنده‌ای کرد و خانه را نشان داد. _آره منتظرته. اینجان همه‌... صورتم را جمع کردم. _چرا بهم نگفتی. _سوپرایز بود! بیا پایین دیگه سین جیم می‌کنی چرا. برایش شکلک درآوردم. خندید و متأسف در ماشین را بست. دنبالش راه افتادم، زنگ در را زد‌. _میگن مردا با ازدواج بزرگ میشن؛ من با ازدواج با تو به دنیای کودکیم برگشتم! تنه‌ای بهش زدم. _خیلی‌م دلت بخواد. به دور و اطراف نگاه کرد و ناگهان سرش را جلو آورد و..‌. حس کردم، گونه‌ام آتش گرفت. گر گرفتم و سرخ شدم! لبخند پر رنگ علی و چشمان چراغانی‌اش، مقابل نقش بست. _خیلی‌ هم دلم می‌خواد خانم خانما! ناگهان صدای سوگند از پشت آیفون آمد. _کوچه جای این کاراس علی‌آقا؟ سر علی سریع برگشت. چشمانش گرد شده بود و دهانش باز مانده بود. _تو وسط خلوت زن و شوهرا میای نباید یه خبر بدی؟! سوگند با خنده و پررویی گفت: _کاری که تو کوچه انجام بشه، میشه مل‌عام، نه خلوت! بیاین بالا خونه مون واسه عاشقانه‌های شما جا داره... اشکم در آمده بود. دستم را جلو بردم و از پشت دست علی نیشگونی محکمی گرفتم. _آخ، حلما گوشتم رو کندی! _هوی عروس‌خانم، حالا داداشمون یه کاری کرد، تلافی نکن! خودتم دلت غنج رفته‌ها! چشم‌هایم به قاعدهٔ توپ پینگ‌پنگ گرد شد و به آیفون خیره. با خندهٔ سوگند، گوشی سرجایش رفت. •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• ✍🏻 ❌کپی ممنوع❌ 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃🌻