eitaa logo
سلام بر آل یاسین
22.9هزار دنبال‌کننده
838 عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 ∞﷽∞ •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• "دلبرِ علی" خُل شده بودم یا بیش از اندازه عاشق؛ نمی‌دانم. وسط حرف زدن‌های علی روی قلبش را بوسیدم. کفر نبود، بالای بلندی می‌رفتم و بلند فریاد می‌زدم: "من بندهٔ عشق علی‌ام" غرق شده بودم در آغوشش؛ در ضربانش؛ گرمای وجودش... زیر لب برای خدایم نجوا کردم: _ممنونم که در قصهٔ من، علی را همسفرم کردی! ممنونم که یه نفری که اسم مولام رو وام گرفته، با من همراه شده و من غرق در وجودش هستم! ممنونم مهربونم... آوای خوش مردانه‌اش در فاصلهٔ میانمان پیچید. _حلما خانم، عزیزم... بهتری؟ لب‌هایم را برچید و از او فاصله گرفتم. چشم‌هایم با تاریکی عادت کرده و صورت علی را محو می‌دیدم‌. موهای سیاهش پیچ خورده و روی پیشانی‌اش نشسته بود. چشمان خمار و خواب‌آلودش، بیشتر از پیش برایم دلبری می‌کرد. لب‌هایم را برچیدم و به علی خیره شدم. کودکانه سر تکان داده و گفتم: _اوهوم‌. خندید؛ خسته و دلربا. دست به پیشانی‌ام کشید. چتری‌های وروجکم را عقب راند. _پس خانم کوچولو بخوابیم دیگه؟! باز هم لب برچیده و اوهومی کردم. علی نزدیکم آمد. ناگهان پلک‌هایم بسته شده و پشت آنها، نبض گرفت... لب‌های داغ علی، روی چشم‌هایم نشسته و برایم ضربان می‌زد. فاصله گرفت. حس می‌کردم پلک‌هایم سنگین شده‌... زیر پلکم را دست کشید. خیسی به جا مانده از اشک را گرفت. _شیرینی‌های زندگی‌ من‌و دیگه با اشک شورشون نکن! این عسلی‌ها، قند و نبات زندگی‌ِ منن! لبخندم لو رفت. تبسم علی میان ته‌‌ریشش، حسابی حلما کشش کرده بود‌‌. صدای زنگ موبایل علی، میان عاشقانه‌ هایمان شکاف انداخت. خم شد و از روی پاتختی، گوشی‌اش را برداشت. •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• ✍🏻 ❌کپی ممنوع❌ 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃🌻