eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.1هزار دنبال‌کننده
869 عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
12.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃 دوازدهمین امام به اشکای تو سلام از غربت غدیر خم بگو از دیوار و در مدینه و از ضربه ی دوازدهم بگو 😭😭 ❤️🍃 السَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْن وعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْن و عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : - پیرمرده : خب پس میگید من بی‌پدر و مادر چه کار کنم ؟ و چند بار زد تو سر و صورتش مردم اومدن و دستاشو گرفتن و نذاشتن خودشو بزنه ، یکی از همسایه‌ها برای همه شربت گلاب و زعفرون درست کرده بودو اول مجدد به ریحانه داد - خانومه : اگه بمیره خودتونو می‌بخشید که نیومدید ؟؟؟ - لیلا : خانم ما اصلاً بلد نیستیم مثل شماییم ، تو این زمینه هیچی حالیمون نیست ، من فقط ی دوره هلال احمر رفتم و با این حرف لیلا پیرمرده که لبه حوض نشسته بود گفت : خب بلدید دیگه بیاید بریم لیلا دست گرفت به پیشونیشو با کلافگی گفت : پدر جان دوره ی هلال احمر زائوندنو که یادمون ندادند ، خدایی نکرده زیر دستمون تلف میشه ، به جای هدر دادن وقت برید دنبال دکتر زنه جیغ زد : پسرم رفته ، هیچ جا دکتر نبوده ، همینجوری شم داره وقت تلف میشه شما وجدان داری اگه وجدان داری بیاید بریم ، تا اولین بیمارستان کم کم چهار پنج ساعت راهه تو راه میمیره عروسم یکی از خانم‌های همسایه گفت : بیگم دوبار تو جوونیش بچه به دنیا آورده من میرم دنبالش - خانومه : شما هم بیاید تو رو به امام حسین بیاید ، بزارید خیال ما راحت باشه - من : خانوم قسم ندید -تو رو به رقیه ی امام حسین بیاید - لیلا : مشت علی شما این خانواده رو میشناسید ؟ - بله نوه ی حاج قدرت ، عروس برادرمه - لیلا : خیله خب میاییم بهت زده به لیلا نگاه کردم - لیلا : صبر کنید ، الان برمی‌گردم دنبالش رفتم تو خونه - دیوونه شدی ؟! اگه زیر دستت بمیره چی ؟ - اگه یک درصد امکان زنده بودنش با وجود ما باشه چی،خودتو می‌بخشی ؟ و شروع کرد از تو جعبه‌های دارویی که کنار آشپزخونه بود سرمو چند تا قرص و دارو برداشتن و بعد جعبه ی کمک‌های اولیه که محض احتیاط برامون گذاشته بودند رو برداشت و رفتیم بیرون بیگم هم اومد ، عینک ته استکانیشو بالا داد و گفت : چی شده مادر جان کی داره میزاد ؟؟ تو اون شلوغی خندم گرفت چه تیمی داریم میشیم ما !!! بِیگُم با این چشمای ضعیفش خودشم نمی‌تونه تشخیص بده می‌خواد چیکار کنه ؟ - لیلا : با چی اومدی پدر جان - با تراکتور عالی شد - آقای همسایه : وانت من هست - لیلا : خوبه بریم - من : چی چی بریم بریم مشت علی شما هم با خانومتون و پسرتون میاید ؟ ما نمی‌تونیم تنها بریم - آره آره حتماً - پسر کدخدا اومد جلو و گفت : فقط من ماشین ندارم - من : ماشین هست بریم و اونقدر عجله داشتیم که عقل نکردیم ی مرد تو ماشین ما بشینه مردا سوار وانت شدن و منم با بیگم و زن مشت علی و بیتا و لیلا و اون خانوم سوار ماشین امیرحسین شدم - امیرعلی با گریه گفت : خاله ما هم میایم - خاله جون ما زود برمی‌گردیم تو و امیر محمد بمونید اینجا و مواظب بقیه باشید 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. فقط خدا بخیر بگذرونه امشبو 🙊 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 🔸 موضوع مهم کربلا، امام حسین (ع) نیست! ※موضوع شخص توئی! @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : ریحانه جان درو قفل کن و مواظب خودتو بچه‌ها باش - باشه عزیزم خیالتون راحت باشه ، برید به امان خدا مواظب خودتون باشید راه افتادیم و زیر لب مدام آیت الکرسی می‌خوندیم ، جاده واقعاً ترسناک بود یک جاده ی باریک کوهستانی با زمین سنگلاخ و پر از پستی و بلندی که کنارشم دره بود با ترس گفتم : - این دره ارتفاعش زیاده ؟ - زن مشت علی : نه دخترم نترس فقط ی شیب تنده که پایینش یک رودخونه باریک هست - خانمه : تندتر برو دیر شد - خانوم شبه جاده‌ام پرپیچ و خمه دید خوبی هم ندارم ، داریم میریم دیگه - بیتا : پس چرا این آقا محسن گازشو گرفت و رفت باید صبر می‌کرد - خانومه : عیبی نداره من این جاده رو عین کف دستم می‌شناسم نیم ساعتی گذشت و ماشین افتاد تو ی چاله و هرچی گاز می‌دادم در نمیومد - همینو کم داشتیم خانمه زد زیر گریه و گفت : ای خدا این چه شبیه که ما توش گیر کردیم ، می‌میرن ، من می‌دونم عروس و نوم می‌میرن امشب بلند گفتم : عه خانوم همش چرا آیه یاس می‌خونی ، پیاده شید هل بدید همگی پیاده شدند ، بیگم از خواب پرید و گفت : رسیدیم مادر چه زود کلاً ما زیادی سرخوش نبودیم ؟؟؟ با کی داشتیم میرفتیم بالا سر زائو دستشو گرفتم و گفتم : نه بیگم جان نرسیدیم هنوز - چی چی میگی ؟ - ای بابا میگم نرسیدیم هنوز ، بشین همین جا هر چی هول می‌دادن مگه در میومدیم ، پیاده شدم و گفتم : بی فایدس ، خانوم تماس بگیرید ببینید کسی میاد کمکمون با گریه گفت : اینجا که آنتن نمیده - هیچی دیگه امشب داستانی داریم ما ، بچه‌ها بیاید سنگ پیدا کنیم بزاریم کنار چرخ شاید در بیاد از ی طرف ترس تاریکی و تنهایی ۶ تا زن این موقع شب تو این جاده ی خلوت و از ی طرف دیگه هم استرس دیر رسیدن سنگ گذاشتیم و بعد از کلی عقب جلو کردن و هول دادن با بدبختی در اومدیم - خدا رو شکر ، بیاید زود سوار شید - لیلا : مریم کارمون در اومده پنچر شدیم زنه نشست کف زمینو خاکای جاده رو ریخت تو سرشو جیغ زد ، بیتا هم گریش گرفت اونقدر اعصابم خورد شده بود که داد زدم : بسهههههه ، سرمونو بردی و خانم بنده خدا دیگه جیک نزد دستمو کلافه گرفته بودم به کمرم - لیلا:چقدر اینا بی‌شعورن که ۶ تا زنو به امان خدا ول کردن واسه خودشون رفتن جلو ، اینقدر آدم نفهم ؟! - من : کاریه که شده نمیشه بشینیم زانوی غم به بغل بگیریم که ، بیاید چراغ قوه ی موبایلاتونو روشن کنید ببینیم میشه لاستیکو عوض کنیم یا نه تا به حال لاستیک ماشینو عوض کردید ؟ - نه - چشمامو بستمو دستی به پیشونیم کشیدم لیلا لاستیکو از عقب ماشین برداشت از دور صدای پارس سگ زیاد میومد ولی یهو احساس کردم صدای پارس چند تا سگ داره بیشتر و بلندتر می‌شه انگار با سرعت داشتند بهمون نزدیک می‌شدند ، به همدیگه با وحشت نگاه کردیم و بعد با جیغ بنفشی فرار کردیم و پریدیم تو ماشین ، چند ثانیه بعد دو تا سگ پریدن رو پنجره و مدام پارس می‌کردن و ما هم جیییییییغ 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. اینا با این شجاعتشون دارن میرن کمک کنن برای زایمان اون بنده خدا ؟؟!! ی دونه جیغ بکشه که فشار همه شون افتاده یکی باید بیاد اینا رو جمع کنه که 😐😐 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : بیگم بدبخت که دوباره خوابیده بود و از همه جا بی‌خبر نزدیک بود سکته کنه از جیغای ما این دفعه خانمه داد کشید : الان که تو ماشینید برای چی جیغ می‌زنید منو بگو که با شماها جوگیر شدم و پریدم تو ماشین ، چوب دارید ؟ - بیتا : می‌خوای چه کار کنی ؟ - ی عمره که من با اینا زندگی می‌کنم این سگا همیشه از من ترسیدن ، نه من از اینا ، به من میگن شیدا - لیلا : نه نه ، ی وقت نرید پایینا تیکه پارتون می‌کنن - برو بابا عروس و نوم دارن میمیرن بتمرگم اینجا چه کنم - زن مشتعلی : برو منم پشتت میام پایین ، اینا فهمیدن ما ترسیدیم اینجور واق واق می‌کنن اومد درو باز کنه که قفل فرمونو دادم دستش - بگیر خانوم ، جای چوب همین که درو باز کرد ی سگ کلشو کرد تو و بلند بلند پارس کرد و ما هم دوباره جیغ بنفش ولی چنان تودهنی با قفل فرمون خورد که فرارو برقرار ترجیح داد و بعد خانمه که فهمیده بودیم اسمش شیداست سریع پیاده شد و پشتشم زن مشتعلی رفت پایین و گذاشتن دنبال اون یکی سگه بعد از چند دقیقه برگشتن و شیدا خانم گفت : - بیاید پایین ، بیاید ببینید میتونید لاستیکو عوض کنید با ترس و لرز اومدیم پایینو جکو برداشتم - لیلا ، زاپاس کو ؟ - نمی‌دونم - یعنی چی لیلا نمی‌دونی !!! - بیتا : واااااااااای تو رو خدا نگید که ول کردید لاستیکو تو سراشیبی جاده - خسته نشستم کف جاده و این دفعه شیدا خانم جیغ و داد نکرد و گفت : یا الله یا امام حسین خودت کمکمون کن من شرمنده ی روی پسرم نشم ، تو رو خدا بلند شید بریم پیداش کنیم تو دلم از حضرت زهرا ( ع ) کمک خواستم و گفتم : خانوم جان شما برای ما وساطت کن بتونیم کمک کنیم اون مادر و بچش سالم بمونن - زن مشتعلی : ما میریم جلوتر شما هم این اطرافو بگردید - لیلا : نه اصلا درست نیست تو این نصف شبی از هم جدا شیم ، همه با هم می‌ریم جلو ، چون جاده سراشیبیه صد در صد جلوتره راه افتادیم یکم که جلو رفتیم گفتم : - بچه ها جاده پیچیده دیگه فکر نمیکنم لاستیکه هم اونقدر فهمیده باشه که با پیچ جاده اونم بپیچه ، احتمالا افتاده پایین لیلا و بیتا خندشون گرفت - صبر کنید تا نور بندازیم ببینیم این پایینا نیست وهمگی نور موبایلامونو به سمت شیبی که رودخونه ی کوچیکی پاینش در جریان بود انداختیم یکم که گذشت لیلا گفت : بچه ها اون نیست ؟ همگی نور انداختیم به اون سمت ، از خوشحالی چیزی نمونده بود بال در بیاریم - من : خودشه ، کی میره پایین بیاره ؟ - لیلا : منو که اصلا حرفشو نزنید همینجوری دارم پس میفتم از ترس - بیتا : مریم به خدا منم برم پایین همونجا سکته رو زدم افتادم رو دستتون 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. چقدر خوبه که گاهی وقتا میبینم حس انسان دوستی بعضی آدما اونقدر قوت پیدا میکنه که میتونند به واسطه ی اون حس به ترسشاشون غلبه کنند 👌🙂 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسینی باش، نه هیئتی .. زیرا اگر‌ گرم هیئت بشوید، حسین‌تان را آن‌گونه که خود ‌دوست ‌داريد و باب ميلتان ‌است ‌می‌سازید و هرکس که ‌با میل شما ‌مخالف باشد ‌می‌گویید با حسین(ع) ‌مخالف ‌است ولی اگر حسینی باشید هیئت و رفتارتان را بر مبنایِ حسین (ع) ‌می‌سازید، هیئتی ‌شدن کاری ندارد، کافی است ‌‌ریش بگذارید و با پیراهن ‌مشكی ‌از این هیئت به آن هیئت ‌بروید حسینی شدن است که دشوار است؛ -آیت‌الله‌بهجت- @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا