.
ایوللللل امیرحسین ، دفاع کوبنده
👌😁
اما فقط ی چیزی !
امیرحسین به مریم گفته بودی جریان دختر خاله رو ؟؟؟!!!😏😏
عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱
https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با دیدن این پست دلتون سبک میشه...
💔 برای اون عزیزانی که دلشون شکسته و از حرفهای مردم ناراحتن... این پست مرهمیه برای آروم شدنشون... چون خدا مستقیم داره دلداری میده !
#تلاوتزیبا🌷
🌸🍃• . • . •
صداڪردنتسختنیست
من سختش ڪردہام
"اَدْعوُكَ ياسَيدي بِلِسان قَدْ اَخْرَسَه ذَنْبُه"
مےخوانمت آقاے من
اما با زبانے ڪہ گناه لالش ڪرده
#منتظࢪانہ🌱
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸
🌸
✨﷽✨
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
#رمان_آنلاین
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت341
دیدم نشسته روی تخت و پاش و جمع کرده و سرشو روی زانوهاش قرار داده ، دخترای عمه منیر و آرام خانم هم پیشش بودند و با دیدنم بلند شدند
- آرام : با اجازتون ما بریم بیرون
سری تکون دادمو با رفتنشون درو اتاق قفل کردم و نشستم کنارش
- مریم... مریم خانوم
سرشو بلند کردو دیدن چشمای عسلیه پر اشکش کافی بود برای به هم ریختنم
کلافه دستامو به صورتم کشیدم مجدد باهاش چشم تو چشم شدم
فقط نگاه کرد
بهم گفته بود پیشش باشم و گوش نکردم ، لعنت بهم
دلم تاب این غم چشماشو نداشت
- نمیدونم چی بگم ، نمیدونم چرا اینجوری میشه ، هر کاری می کنم که نزارم چیزی اذیتت کنه بالاخره ی چیزی خراب میشه رو سرم
- میشه منو برسونی خونه ؟
- نمیخوای بمونی
- نه ، حالم خوب نیست
- شرمندتم مریم جان
با بغضی که ته گلوش نشسته بود گفت : شرمنده ی چی امیرحسین
- شرمنده ی تموم حرفایی که از خالم شنیدی
- من ... من به خاطر امیر علیم
هر سختی و مشکلاتی رو تحمل کردم و به جون خریدم ، ازین به بعدم همین کارو میکنم
تو تموم عمری هم که خدا بهم داده تا به حال هیچکس با من همچین رفتاریو نداشته
حرفاش خیلی برام سنگین بود
اما ... سنگینتر از اون ، حرفای تو بود که هر کاری میکنم نمیتونم هضمش کنم
- برات توضیح میدم مریم جان
- منتظرم
-الان وقتش نیست
- دقیقاً همین الان وقتشه
- تو این شرایط بهتره ...
- بهتره همین الان بگی وگرنه بعداً دیگه نمیشنوم
چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم
- اصلا باورم نمیشه امیرحسین
که... چیزی رو از من مخفی کرده باشی
ماتم برد
بعد از چند لحظه که به خودم اومدم گفتم :
- من فکر نمیکردم این قضیه مهم باشه
- این حرفو نزن که خندم میگیره
یعنی چی که فکر نمیکردی مهم باشه ، تو باید میگفتی مهم بودن یا نبودنشو ، من باید تشخیص میدادم
- مریم ، من الان پا گذاشتم تو سی و هشت سالگی ، این قضیه مال خیلی سال پیشه ، اون زمان من سال آخر دبیرستان بودم
- مال هر وقتی که بوده ، من حق داشتم که بدونم
- این قضیه اونقدر برام تموم شده بود که اصلا بهش فکر نمیکردم
الان که برمیگردم به اون سالا میبینم هیچی بینمون نبوده ، فقط من احمق بودم که دلبستش شده بودمو فکر میکردم اونم دوستم داره
- همین الان برام تعریف کن
نفسمو با فشار بیرون دادم
- خیله خب ...
چند لحظه ای مکث کردم تا فکر کنم ببینم از کجا شروع کنم
اون از من یک سال بزرگتر بود ، و تازه دانشگاه تهران رشته ی پزشکی قبول شده بود ، ترم اول خوابگاهش درست نشده بود و اومد خونه ی ما
ی دختر خیلی خود رای و سرکش بود که اصلا به خانواده ی ما نمیخورد
به نظرش خانواده ی ما خیلی بسته بود و دخترا توش آزادی نداشتند
مدام با دوستاش بیرون بود و هر زمان دلش میخواست بر میگشت خونه ، و دیگه برای مامانم مشکل شده بود کنترلش .
🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌸
┄•●❥ @salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110
.
به به ...
بریم که داشته باشیم قصه ی
دل دادگی آقا امیرحسینو 🤭🤭
عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱
https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غدیر فریاد مظلومیت امیرالمومنینه...🥺❤️
👤 #کلیپ "ده روز به غدیر" با سخنرانی استاد #رائفی_پور و مولودیخوانیِ حاجمحمود #کریمی تقدیم نگاهتان
📥 دانلود با کیفیت بالا
📥 دانلود صوت کامل
🪧 روزشمار #عید_غدیر ؛ ده روز تا جشن بزرگ ولایت #امام_علی ❤️
@salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
✅#عرفه_مهدوی
🌐مردم بیایید همه با هم در این روز عرفه برای فرج امام زمان (عج) دعا کنیم
😭😭
🕊@salambaraleyasin1401🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساربان خیره شده بر خم انگشتریات
این سفر بار گران است،
بیا برگردیم...💔🥺
👤 #کلیپ احساسیِ «عزیزم برگرد» با نوای کربلاییحسین #ستوده تقدیم نگاهتان
📌 سالروز حرکت #امام_حسین علیهالسلام از مکه به سوی کربلا
@salambaraleyasin1401
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸
🌸
✨﷽✨
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
#رمان_آنلاین
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت342
- ی روز اومد بهم گفت یه پسری تو مسیر رفت و آمدش مزاحمش میشه ازم خواست کاری کنم که دست از سرش برداره ، منم رفتمو مفصل باهاش دعوا کردم و حسابی زدمش ، البته کتکم خوردم
از اون به بعد باهام صمیمیتر شد و دیگه برام از درس و دانشگاهشو دوستاش مدام تعریف میکرد
ترم دومش که رسید کار خوابگاهش درست شد و رفت خوابگاه و تازه اون موقع فهمیدم که چقدر میخوامش
اون سال از درس و کنکور افتادم رشتم ریاضی بود و به خاطرش تصمیم گرفتم پزشکی بخونم
می خواستم به هر قیمتی که شده دانشگاهی که اون درس میخونه قبول بشم
سید هم رشتش تجربی بودو پشت کنکور مونده بود ، با هم شروع کردیم به درس خوندن ، وقتی خودشم فهمید میخوام پزشکی بخونم همه ی کتابها و تستاشو بهم داد و حسابی تشویقم کرد
با هزار امید شبانه روز خوندم و قبول شدم ، به عشق اینکه با اون باشم
اما وقتی رفتم دانشگاه دیدم زمین تا آسمون ازم فاصله گرفته
ی احمق به تمام معنا بودم و نمیدیدم که هر روز با یکی بود و اینطور توجیه میکرد که دختر آزادیه و من افکار عهد بوقی دارمو زیادی حساسم
گفتم باهاش ازدواج میکنمو درست میشه برای همین ، ترم دوم خواستم برم خواستگاریش که اصلاً اجازه نداد و ردم کرد ، حتی رفتم پیش خالم و بهش التماس کردم
خالم خیلی خوشحال شد و بهم قول داد راضیش میکنه ، اما نشد و به شدت مخالفت کرد
و بالاخره در کمال ناباوری ترم ۳ دانشگاه بودم که برخلاف تموم التماسای من ، رفت فرانسه
برای اینکه دلخوشم کنه گفت برمیگرده و اونجا حتماً باهام تماس میگیره
اما نه برگشت و نه تماس گرفت
البته دو سه باری همون اوایل زنگ زد اما دیگه نه
تو اون روزای خیلی سخت ، درس میخوندم و بدترین روزای انتظارمو تجربه میکردم
یه سال شد دو سال
دو سال شد سه سال اما برنگشت
اگه درسی هم میخوندم فقط برای این بود که وقتی برگشت ، در برابرش حرفی برای گفتن داشته باشم
این دوری یواش یواش بعد از سه سال کمکم کرد که دیگه درست فکر کنم و به خودم بیام
هرچی بیشتر به کاراشو رفتارش فکر میکردم بیشتر به خریت خودم و ولنگاری اون پی میبردم
طوریکه دیگه بعد از ۴ سال ، به زندگی عادیم برگشتم و بالاخره تو فکرو ذهنم کشتمش .
وقتی میگم کشتمش ، ینی واقعا برام تموم شد
🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌸
┄•●❥ @salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110