eitaa logo
سلام فرشته
180 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
993 ویدیو
8 فایل
خدایا، قلب هایمان را آماده سلام کردن به فرشته هایت بگردان رمان ، داستان و کلیپ و پادکست هاي #تولیدی هشتک خورده انتشار مطالب با ذکر منبع، بلامانع است. فهرست مطالب: https://eitaa.com/salamfereshte/2162 نویسنده: #سیاه_مشق
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹خانم محمدی، خسته و کوفته، به خیریه برگشت. نزدیک اذان صبح بود. آبی به صورت زد و چایی از فلاسک ریخت و به اتفاقات دیشب فکر کرد. دفتر ثبت نذورات را باز کرد تا شماره سحر را پیدا کند. شماره را یادداشت کرد تا در اولین فرصت فردا، برای تشکر تماس بگیرد. غافل از اینکه مرغ از قفس پریده بود. صندلی را رو به قبله کرد و نشسته، نماز شبش را خواند. 🔸صبح زود، مادر به خانه برگشت. عباس بساط صبحانه را پهن کرده بود. معصومه خانم، با چشمانی که به سختی باز می ماند، کنار پسرش نشست و چند لقمه ای خورد. خستگی را بهانه کرد و به اتاق رفت. سجاده اش را پهن کرد و به سجده رفت. هر چه از دیدن مشکلات مردم محله حرف داشت را در سجده زد و گریست. با خدا عهد بست هر هفته، در همین شهر بزرگ، یک روز را برای گشتن چنین مردمانی بچرخد. با این فکر، کمی آرام شد. اولین کاری که باید می کرد، تهیه نقشه دقیق شهر و محلات بود. 🔻عباس ناراحتی مادر را فهمید اما نه فرصت حرف زدن داشت و نه حال مادر طوری بود که بتواند حرف بزند. نان هایی که بعد از نماز صبح از نانوایی خریده بود را زیر سفره گذاشت. بشقاب ته گودی را روی ظرف پنیر و گردو وارونه کرد. داخل کتری آب ریخت. زیرش شعله پخش کن گذاشت و شعله زیرش را کم کرد. به ضحی پیامک زد: - دارم می رم ایستگاه. صبحانه پهنه. بی تو صفا نداشت. 🔹ضحی خودکار را روی میز گذاشت و گزارشش را بازنگری کرد. خیالش که راحت شد، روی امضا، مهر زد و به اتاق رفت. صدای آرام تلاوت قرآن، ولوله ای که از دیشب در جانش افتاده بود را کمی آرام تر کرد. کیف و وسایلش را برداشت و به خانه رفت. نزدیک خانه، متوجه پیک موتوری ای شد که جلوی خانه شان ایستاده بود. جلو رفت: - امری داشتید؟ - با خانم سهندی کار داشتم. منتظرم تا بیان. 🔸ضحی خودش را معرفی کرد و کارت شناسایی نشان داد. پیک موتوری، بسته ای را از کوله در آورد. آن را دست ضحی داد و رفت. ضحی تشکر کرد و داخل قفل، کلید انداخت. زیر و روی بسته را نگاهی کرد. جز آدرس و اسم، چیزی نوشته نشده بود. آرام و بی صدا داخل شد و بسته را روی تخت گذاشت. لباس هایش را عوض کرد و از اتاق بیرون رفت. چشمش به سفره پهن شده و بخاری که از کتری بلند می شد افتاد. فکر کرد حاج خانم چه زحمتی کشیدن. دستانش را شست. چایی ریخت و سر سفره نشست و مشغول خوردن شد. تمام دیشب سر پا بود و به جز دو سه چایی، چیز دیگری نخورده بود. 🔹از اتاق حاج خانم هیچ صدایی نمی آمد. کمی صبر کرد. نمی دانست جلو برود؛ در بزند و سلام و حال و احوال کند یا نرود بهتر است. جلو رفت تا در بزند اما فکر کرد شاید خواب باشن. مسیرش را به سمت اتاق خودشان کج کرد و در را پشت سرش بست. گوشی را از داخل کیف در آورد. یک پیامک نخوانده داشت. روی تخت دراز کشید و پیامک را باز کرد. از اینکه صبحانه را عباس درست کرده و در اولین روز حضورش در خانه، شرمنده لطف مادرشوهرش نشده بود خوشحال شد. تصمیم داشت کدبانوی خانه باشد و به اهل خانه خدمت کند اما این شیفت های گاه و بی گاه، ممکن بود برنامه اش را به هم بزنند. 🔸خستگی در جانش پخش شد. کمرش را بالا داد و روتختی را از زیر خودش کنار کشید. پیامک تشکر را به عباس نوشت و جمله "فدای توی با صفا بشم" را چاشنی اش کرد. پتو را تا گردن بالا کشید و بدنش را کمی کش داد. دکمه ارسال را زد. وارد برنامه موسیقی گوشی شد. فایل صوتی سوره یس را اجرا کرد. صدایش را روی کم گذاشت. گوشی را از به حالت پرواز در آورد و کنار بالشتش گذاشت. همراه با صوت، سوره را خواند. تمام نشده بود که خوابش برد. بسته روی تخت، بدون اینکه باز شود، همان جا ماند. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
📌این زبان عجیب است. حفظه الله: ✨ وَ اخْزُنْ لِسَانَکَ کَمَا تَخْزُنُ وَرِقَکَ. ببینید این توصیه ها، ارتباط با قول و زبان دارد. چرا؟ چون بیشترین گناهان، لغزش ها و خطاهای انسان با زبان است. اصلا این زبان عجیب است. نگاه کنید آدم با دست خودش، گناه می تواند انجام بدهد. مقداری از گناهان. محدود. با چشم خودش همین طور. با گوش خودش همین طور. اما با زبانش، این گناهانی که با زبان انجام می شود، بعضی ها شمرده اند، ده ها گناه، انسان با زبان انجام می دهد. 🔻شما نگاه کنید، دست برای اینکه بتواند یک گناهی انجام بدهد، باید در یک موقعیت خاصی باشد. از نظر قرب و بُعد در یک موقعیت خاصی باشد. نزدیک مثلا باشد. حالا یک سیلی ای بزند. یک کاری انجام بدهد. یک چیزی را بردارد. اما زبان، این طرف کره زمین آدم نشسته است، یک حرفی می زند، دل کسی که آن طرف کره زمین نشسته است را به آتش می کشد. یا باعث انحرافش می شود. با یک حرف، اصلا جمع کثیری را انسان می تواند ناراحت کند. جمع کثیری را می تواند گمراه کند. یک انحرافی را به وجود بیاورد. این زبان عجیب است. 🔹تعجب نکنید. می بینید این توصیه ها همه اش دائر مدار و مرتبط با زبان است. از جمله این توصیه که وَ اخْزُنْ لِسَانَکَ کَمَا تَخْزُنُ وَرِقَکَ، لسانت را در خزینه قرار بده و ازش محافظت بکن. کَمَا تَخْزُنُ همچنانکه در صندوق قرار می دهی، در خزینه قرار می دهی، چه چیزی را؟ وَرِقَکَ یعنی درهم و دینارت را. سرمایه ات را. چه جوری محافظت می کنی، چه جوری در صندوق قرار می دهی، از زبانت هم محافظت کن. همین طوری باز نباشد هر حرفی که دلش خواست را بزند. ✍️این توصیه ها، همه اش، حتی همان اولی هم ارتباط با زبان داشت. البته آن اولی می توانیم به اطلاقش اخذ کنیم یعنی قولا و فعلا. خیلی گسترده معنایش بکنیم اما آن دوتای بعدی، مربوط به نطق و لسان است. و این نشان می دهد که باید در این زمینه توجهمان بیشتر باشد روی محافظت از زبان و لجام زدن و به بند کشیدن زبان بیشتر کار کنیم. 📚برگرفته از سلسله جلسات شرح وصیت نامه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به ابوذر، در تاریخ دوشنبه 1400/09/22 ادامه دارد... 📣کانال مدرسه علمیه الهادی علیه السلام 🆔@alhadihawzahqom صلی الله علیه و آله