#داستان_بلند
#فقط_به_خاطر_تو
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_پنج
🔹از خانه پریسا که بیرون آمد، به بیمارستان بهار زنگ زد تا شیفت های ضحی را بفهمد. باید چند روزی صبر می کرد تا حقه اش بگیرد. یاد مادر عباس افتاد. به فریبا زنگ زد تا شیفت امروزش را جابه جا کند و به سمت خانه عباس حرکت کرد. زنگ در چند همسایه را زد تا توانست شماره همراه مادرشوهرضحی را پیدا کند:
- سلام حاج خانم. احوال شما؟ غرض از مزاحمت برای پس فردا شب، امر خیری داشتیم که اگه زحمت بکشید کمکمون کنین. بله از خیریه ....
🔸مکث کرد تا اسم خیریه را خانم محمدی بگوید.
- بله کوثر. اختیار دارید خدمت ازماست. زنده باشین. خودم می یام دنبالتون.. التماس دعا خاج خانم
🔻از التماس دعایی که گفته بود خنده اش گرفت. حالا باید بسته های تغذیه و دیگ غذایی روبراه می کرد تا حاج خانم این ها را به دست کارتون خواب ها برساند. شماره خیریه کوثر را از اطلاعات تلفن گرفت. تماس گرفت و آدرس را داخل گوشی یادداشت کرد. سوئیچ را چرخاند و آماده حرکت شد. عباس از خانه بیرون آمد و به سمت ماشین رفت. فرصتی که مفت به چنگ آورده بود را نمی خواست به این راحتی از دست بدهد. دوربین گوشی را آورد و چند عکس از عباس گرفت. بیرون ماشین و داخل ماشین. این ها را هم باید به پریسا می رساند. ساعت را نگاه کرد و بهتر دید اول به خیریه سر بزند. آدرس بی خانمان هایی که چند هفته قبل با آن ها صحبت کرده بود را داد. هزینه ای برای بارگذاشتن دیگ غذا و خرید لوازم. فکر همه این ها را قبل از سفر ضحی کرده و فقط منتظر زمان مناسبش بود.
🔹فرهمندپور تنها در دفتر نشسته و به صفحه اینستاگرامی که با نمایش های فریبا و سحر، به روز رسانی شده، نگاه می کرد. فکر کرد چقدر آدما با هم فرق می کنن. گوشی اش زنگ خورد:
- جناب دکتر، تا چند روز دیگه کاری که گفتمو انجام می دم.
- چی کار می خوای بکنی؟
- شما کاری تون نباشه. نتیجه اش تنها شدن ضحی است. اونوقت شما برید باهاش ازدواج کنین.
🔸فرهمندپور نگران شد و با شدت بیشتری سوالش را تکرار کرد. سحر بی تفاوت به حال فرهمندپور گفت:
- فکر نکن ذره ای به خاطر شماس که این کارو می کنم. فقط گفتم در جریان باشی. قاپیدن دل ضحی دیگه باخودته.
🔻تماس قطع شد. فرهمندپور گوشی را روی میز گذاشت و به مشهد و حرم امام رضا علیه السلام فکر کرد. به معامله ای که با امام کرده بود. زیر لب نالید:
- مرده و قولش. پس کی می خواین به قولتون عمل کنین؟
🔹دست به پیشانی برد و منفذ چشمه اشکش را فشار داد. از وقتی برگشته بود، به خانه نرفته و در همین اتاق ساکن شده بود. فریبا و سحر دو هفته مرخصی گرفته بودند. از صدیقه هم خواسته بود تا آخر هفته بعد، نیاید اما به ضحی چیزی نگفته بود. فکر نمی کرد به این زودی از ماه عسل برگردند. شماره اش را هم نداشت. حتی نخواست اسمش را بیاورد و از صدیقه بخواهد که به ضحی خبر دهد. جلوی افکارش را به سختی می گرفت. خودش را با بازی مشغول کرده بود اما برای گروه هم باید بهانه ای جور می کرد و این کار مشترک را واگذار می کرد. به پرهام زنگ زده بود تا مزه دهنش را بفهمد:
- یادته همون موقع چی بهت گفتم؟ چون این روز و می دیدم. به نظر من منحلش کن. واگذار کردن فایده ای نداره.
🔻انگار همان روز جلسه بود که سعی داشت هیئت مدیره را برای سرمایه گذاری روی این گروه، راضی کند و صدای آرام پرهام را مجدد پشت گوشش شنید: اشتباه می کنی. تو این بشر رو نمی شناسی.
🔸به خانم دکتر بحرینی زنگ زد و با دلایلی که از قبل آماده کرده بود، احتمال پایان دادن به این همکاری را اعلام کرد. هنوز صحبتش با خانم دکتر تمام نشده بود که زنگ در آپارتمان به صدا در آمد. گوشی به دست، وارد سالن شد. پشت در رفت و مکالمه را ادامه داد:
- بله درسته. حق با شماست. مسئله اینجاست سرمایه ای که روی این گروه گذاشته شده رو می خوان در برنامه دیگه ای...
🔹کلید را چرخاند و در را باز کرد. از چیزی که دید تعجب کرد. صحبتش را با خانم دکتر ناتمام گذاشت و حواله به فرصت دیگر داد. گوشی را قطع کرد و بفرمایید گفت.
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
#داستان_بلند
#رمان
#فقط_به_خاطر_تو
#تولیدی
#سیاه_مشق
⚠️ تاثیر جدی، اساسی و فوری در زندگی دارد.
#استاد_عربیان حفظه الله:
🌸یاَا اباذر! إِنَّ الرَّجُلَ لَیُحْرَمُ رِزْقَهُ. (فردی) از رزقش محروم می شود. محروم می شود رزقش را، اینجا در حقیقت منصوب به نزع خافض است. یعنی محروم می شود از رزقش. به چه واسطه ای؟ بِالذَّنْبِ یُصِیبُهُ الله اکبر. تاثیر گناه در زندگی. تاثیر گناه در زندگی، یک تاثیر جدی، اساسی و فوری است.
⚠️ فکر نکنیم که گناه، نتایجش فقط مربوط به آخرت است. نه در همین دنیا نتایجش نمایان می شود. گاهی موقع، انسان گناهی انجام می دهد که با این گناه، محروم از روزی خودش می شود. یعنی روزی ای که برایش مشخص شده بوده است. رِزْقَهُ این نشان دهنده این است که در تقدیر، برای او در نظر گرفته شده بوده است که این روزی اش باشد. حالا این روزی اینجا مطلق است. رِزْقَهُ . رزق مادی، رزق علمی، رزق اخلاقی معنوی، رزق اجتماعی، همه این ها را می تواند شامل بشود.
🔻خدا یک جایگاهی برایش در نظر گرفته است، گناه می کند به این جایگاه نمی رسد. خدا یک وسعت رزقی برایش در نظر گرفته است، از نظر مالی، مادی، گناه می کند، ازش باز می ماند. یا یک مرتبه و بهره علمی برایش خداوند مقدر کرده است، گناه می کند، ازش بازداشته می شود. و هم چنین، گاهی موقع، از رزق اخلاقی و معنوی و عبادی خودش انسان باز می ماند. این مطلق است. پس باید از این منظر هم به گناه نگاه کنیم. گناه، محروم کننده انسان از روزی اش می تواند باشد.
🍃چقدر تلاش و کوشش می کنیم، دنبال این هستیم که بیشتر به دست بیاوریم، بیشتر داشته باشیم، انسان نمی تواند نسبت به حاجت ها و نیازهایش بی تفاوت باشد و این رحمت واسعه الهی است که سرتاپای ما را بر اساس نیاز و حاجت آفریده است. که با توجه به این حاجت ها و نیازها، به دنبال رفع حاجت و رفع نیاز باشیم، یعنی منِ نیازمند، دنبال این هستم که نیازم را برطرف کنم.
🌹 این بهترین راه است که با بی نیاز آشنا بشویم. چون خدا دوستمان دارد، خلاصه یک مسیر و طریق خیلی آسان، مستقیمی قرار داده است. خیلی سریع با او آشنا بشویم. ما را نیازمند آفریده است. برای اینکه وقتی دنبال برطرف کردن حاجت و نیاز هستیم، خیلی سریع، با آن بی نیاز واقعی، خداوند متعال آشنا بشویم. پس در این مسیر بدانیم که گناه، در روزی ما تاثیر می گذارد. در برخورداری های ما اثر می گذارد.
📚برگرفته از سلسله جلسات #حدیث_خوانی شرح وصیت نامه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به ابوذر، #جلسه_چهاردهم در تاریخ دوشنبه 1400/09/22
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_پنج
ادامه دارد...
📣کانال مدرسه علمیه الهادی علیه السلام
🆔@alhadihawzahqom
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
#وصیت #معرفی_حدیث #حدیث #گناه #رزق #خداشناسی #نیاز #استغفار