eitaa logo
صالحه کشاورز معتمدی
6.9هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.8هزار ویدیو
13 فایل
کمکتون میکنم تا حال خانواده شما بهتر بشه طراح و مجری طرح سفیر و همیار خانواده ادمین : @Admiin114 ثبت نام دوره: @Sabte_name_doreh واحد مشاوره https://eitaa.com/joinchat/4035444855C167ad52bed
مشاهده در ایتا
دانلود
این قسمت داستان حضرت دلبر رو ده بار ضبط کردم مگه گریه امونم میداد لطفا برای همه رفتگان ، به خصوص درگذشتگان در زلزله و بلایای طبیعی فاتحه ای قرائت بفرمایید.
🏖 @salehe_keshavarz ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 📚شب‌های پاییز با داستان حضرت دلبر ✍صالحه کشاورز معتمدی ✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀ 🏖 @salehe_keshavarz
داستان حضرت دلبر ۹.mp3
زمان: حجم: 4.99M
🏖 @salehe_keshavarz ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 📚داستان حضرت دلبر با صدای نویسنده : ✍صالحه کشاورز معتمدی ✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀ 🏖 @salehe_keshavarz
🏖 @salehe_keshavarz ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 زمین از لرزیدن ایستاد ... صدای جیغ بچه‌ها و ذکر یا حسین یا ابوالفضل در کوچه می‌پیچید... معصومه خانم حسابی ترسیده بود اما سعی می‌کرد به خودش مسلط باشد و بچه‌ها را آرام کند . آن روزها فضای مجازی و رسانه نبود ، باید تا فردا صبر می‌کردیم تا به عمق فاجعه پی ببریم. فردا حوالی ظهر بود که از طریق یکی از اقوام مطلع شدیم کانون زلزله رودبار بوده و روستای ما هم ویران‌شده است. با شنیدن این خبر عمه و معصومه خانم به سرزنان و ضجه کنان آماده رفتن به روستا شدند همگی نگران بابا و بقیه اقوام بودیم. اوضاع از کنترل خارج‌شده بود با هر سختی بود معصومه خانم را راضی کردیم تا کرج پیش بچه‌ها بماند ، من و عمه با اولین اتوبوس به سمت منجیل حرکت کردیم ، هوا نیمه‌تاریک بود که به منجیل رسیدیم چشم‌هایم آنچه را که می‌دید باور نمی‌کرد ، شهر تبدیل به تلی از خاک شده بود . عمه فاطمه به سر می‌زد و عموی بزرگم که ساکن منجیل بود را صدا می‌کرد. دل در دلم نبود خدایا پدرم ... روستا ... به‌سختی کوچه‌ای که خانه‌ی عمو در آن‌جا بود را پیدا کردیم همه‌جا تاریک بود صدای گریه‌های کم جان از گوشه‌وکنار به صدا می‌رسید ، تا به حالم عمه را آن‌گونه پریشان ندیده بودم با تمام توان فریاد می‌زد و برادرش را ترکی صدا می‌زد: قارداش... قارداشیم... اکبر جان ... من اشک می‌ریختم و درحالی‌که مراقب بودم عمه به زمین نیوفتد در تاریکی به‌دنبال راه خانه‌ی عمو می گشتم ، در همین حین صدای زنی را شنیدیم که عمه را صدا می‌زد : _فاطمه جان خوش اومدی به ویرانه داداشت به سمت صدا و کورسوی نور حرکت کردیم ، به ویرانه ای رسیدیم که چراغ لاله شکسته‌ای روی خاک‌ها روشن بود کنار چراغ هیبت مردی خاکی مسخ شده و مات برده را دیدم به‌سختی پسِ پشتِ آن صورت و موهای خاکی عمو را شناختم عمه را رها کردم و با تمام سرعت خودم را به عمو رساندم بغلش کردم بوسیدمش صورت خاک آلودش را پاک کردم : _عمو جانم !!! عمو اکبرم !!! اصلاً صدایم را نمی‌شنید ، ماتش برده بود ، بعد از صدایی که حالا تبدیل به فریاد شده بود کند و آرام نگاهم کرد ، انگار مرا نمی‌شناخت ، چند ثانیه فقط نگاهم کرد بعد با بغض گفت : +طیبه جان ... _جانم... عمو اکبرم ... جان دلم ... خوبی ؟ بچه‌ها کجا هستند ؟ زن‌عمو کجاست ؟ اشک راه خودش را از بین صورت خاک آلودش پیدا کرد و سُر خورد ، به کنارم نگاه کردم عمه خشک‌شده بود... فقط به برادرش خیره نگاه می‌کرد . آن لحظه دلم می‌خواست واقعیت را نشنوم... دلم می‌خواست هیچ حقیقت تلخی را ندانم... کاش زمان همان‌جا متوقف می‌شد ... عمو با دست بیجانش به خانه ویرانه اش اشاره کرد و با صدایی نحیف گفت : + بچه‌ها اون‌جا خوابیدن ... گلی اون‌جا خوابیده ... با گفتن این جمله انگار از خواب بیدار شده باشد صدایش جان گرفت فریاد شد خودش را میزد عمه با صلابت برادرش را دربرگرفت . جنازه چهار فرزند عمویم به‌همراه گلی خانم را فردای آن روز از زیر خاک بیرون آوردند ، اما من آن‌جا نبودم که ویرانی عمویم را به چشم ببینم. بعد از نماز صبح تکاپو در ویرانه ی منجیل شروع شد آواربرداری و رفت‌وآمد و تلاش برای یافتن زنده‌ها شدت گرفت ، پریشان پدر بودم به عمه گفتم که می‌روم تا راهی برای رفتن به روستا پیدا کنم. به هر کس که می‌رسیدم جویای حالش می‌شدم و دنبال راهی که مرا به روستا ببرد به هر دری می‌زدم عصبی و خسته از بی‌خوابی شب با رنگ‌پریده بین مردم می‌گشتم ... که صدایش را شنیدم ، خودش بود : +طیبه... طیبه... مرتضی بود از پادگان مستقیم آمده بود کمک ، نگاهش کردم یک لحظه در چهره ی نگران او بابایم را دیدم ، مرتضی روز به روز بیشتر شبیه پدرم میشد ، دلم می‌خواست مثل بچگی‌ها بغلش می‌کردم با چشم‌های پر از التماس گفتم: مرتضی بابام ... مرتضی تو رو خدا بابام ... ✍ صالحه کشاورز معتمدی ... ❀✤✾᪥❀ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟✤ 💌 انتشار بدون لینک کامل کانال جایز است💌 ✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀ 🏖 @salehe_keshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشم به راهم تا تو بیایی پدر مهربانم...🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌤 🌐 @Salehe_keshavarz ⚜♥️
یا لطیف! امروز شرط میکنم ... برای تمام اشتباهاتم که در تمام طول زندگیم همسرم را آزار دادم و کارهایی که میبایست میکردم و نکردم از همسرم عذرخواهی کنم و ابراز پشیمانی کنم و از بخواهم که مرا ببخشد ؛ از صمیم قلب صادقانه تلاش کنم تا گذشته را جبران ، آیندمون رو لبریز از عشق و محبت کنم🤝 ان شاءالله و تعالی 🤲🌹 🌘 @Salehe_keshavarz 🌒
صالحه کشاورز معتمدی
#روتین_روزانه #همسرداری #مشارطه یا لطیف! امروز شرط میکنم ... برای تمام اشتباهاتم که در تمام طول
و امروز من برای شما ... عزیز من! ابراز پشیمانی یعنی : اصلاح رفتار ها و اشتباهات ؛ تمام کارهایی که همسرتون رو عصبانی کرده ؛ به او لطمه زده ؛ باااااید اصلاح بشه و دست برداری... برای و قطعا نه شما و نه همسرتون یه شبه نمیتونید این های چندین و چند ساله رو کنار بگذارید هر دوی شما باید در طول این فرآیند آموزش ببینید و کم کم با این رفتارها رو ایجاد کنید نسبت به این امر ؛ کوشا باشید لطفا و از فرصت هاتون به نحو احسن استفاده کنید ... همیشه پیشنهاد من به مراجعینم همینه که لطفا لطفا لطفا آموزش ببین👌📚 و هدیه من👇👇 ورود به 👈 😇 یاد بگیر ، تمرین کن و تغییر رو در زندگیت احساس کن ؛ تا کی میخوای توی این اوضاع بمونی ؛ با جزع و فزع به هیج جا نمیرسی ؛ بسه دیگه⛔️⛔️⛔️⛔️ تا الان هر چی داغون کردی خودت رو همسرت رو لحظاتی که میتونست بهترین باشه اما با اشتباهاتت خرابشون کردی به خودت استپ بده لطفا✋ یه بار برای همیشه این تصمیم رو بگیر و تمام گذشته رو برای آینده ای لذت بخش جبران کن ببینم چه کار می‌کنی دیگه خانم کشاورز نمیشه و نمیتونم نداریم این رو تجربه به من ثابت کرده اگه دیگران تونستند پس تو هم میتونی💪✌️ 🆔 @Salehe_keshavarz 🌐📚 اینم یه فرصت طلایی✨ پس بسم الله ... برای ورود به دوره به بنر ثبت نام مراجعه کنید😉👇
🧕👨‍💼خانم و آقای متاهل ❗️شما دو تا راه بیشتر ندارید : 👈یا طلاق 👈یا خوشبختی ⛔️اما بیشتر شما تو راه سوم گیر کردید ↪ نه طلاق میگیرید نه کامل خوشبخت هستید دوره حال خوب زوجین ✔️مخصوص زوجین هم آقا و هم خانم اگه یکبار هم فکر طلاق افتادید ، یا میدونید حال زندگیتون جای کار داره ، این دوره مخصوص شماست💯 ♻️ برای ثبت نام و استفاده از دوره های رایگان به کانال زیر مراجعه بفرمایید: https://eitaa.com/joinchat/3534356591Cdbfc9b3cb8 شود مدرس : صالحه کشاورز معتمدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه بازخورد از دوره قبلی بخونیم و لذت ببریم 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا