eitaa logo
صالحین دامغان
330 دنبال‌کننده
20هزار عکس
2.9هزار ویدیو
603 فایل
ارتباط با ادمین @a_mohammadi61
مشاهده در ایتا
دانلود
★چون نگاهت می کنمـ👀 °•❣گم می شوم در ★گم شدن در °•❣ چشمان تو ★خود پیدا شدن است😍 🌷 🌙 ⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان @yavarane_velayat_damghan
چون روزِ ديگران مى گذرد 💥اما كه مےرسد يادها پريشانم مےڪنند ...😔 🌷 🌙✨ ⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان @yavarane_velayat_damghan
🔸ببینید چه زیرکانه و بی سر و صدا سبک زندگی‌تان را با رسانه تغییر می‌دهند... ● آن چیزی که در این پست به عنوان پژوهش( کسب اعتبار برای حرف خود) به اذهان مردم تزریق می‌شود، چیزی جز نیست که خداوند به عنوان آفریننده انسان، آن را رد می‌کند: سوره نمل آیه ۸۶ : ● آيا نديده اند كه ما را قرار داده‌ایم تا در آن و روز را روشنى بخش گردانيديم قطعاً در اين امر براى مردمى كه ايمان مى آورند مايه هاى عبرت است... ● یک سبک زندگی غربی و فقط برای پر کردن جیب سرمایه داران یک جامعه است و تنها غربگرایان سرمایه طلب به دنبال آن هستند... آیا شما می‌دانید ولی خدا به عنوان خالق انسان نمی‌داند؟؟؟ ⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان @yavarane_velayat_damghan
😅 طلبه های جوان👳 آمده بودند برای 👀 از جبهه. 0⃣3⃣ نفری بودند. که خوابیده بودیم😴، دو سه نفر بیدارم کردند 😧و شروع کردند به پرسیدن سوال‌های مسخره و الکی!😜 مثلاً می‌گفتند: چه رنگیه برادر؟!🤔 😤 شده بودم. گفتند: بابا بی خیال!😏 تو که بیدار شدی، نخور بیا بریم یکی دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمی‌گویند!🤔🤗😂 خلاصه همین‌طوری سی نفر را بیدار کردیم!😉 👨👨👦👦بیدار شده‌ایم و همه‌مان دنبال شلوغ کاری هستیم! قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه تشییعش کنند! فوری سفیدی🖱 انداختیم روی محمدرضا و گرفتیم که تحت ⬇️ هر شرایطی خودش را نگه دارد! گذاشتیمش روی 🚿بچه‌ها و راه افتادیم🚶. و زاری!😭 یکی می‌گفت: ممد رضا! ! 😩 چرا تنها رفتی؟ 😱 یکی می‌گفت: تو قرار نبود شی! دیگری داد می‌زد: شهیده دیگه چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده؟ یکی می‌کشید! 😫 یکی می‌کرد! 😑 در مسیر، بقیه بچه‌ها هم اضافه➕ می‌شدند و چون از قضیه با خبر نبودند، واقعاً گریه 😭و راه می‌انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق ! را بردیم داخل اتاق. این بندگان خدا📿 که فکر می‌کردند قضیه جدیه، رفتند گرفتند و نشستند به 📖خواندن بالای سر ! در همین بین من به یکی از بچه‌ها گفتم: برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک محکم بگیر!😜😂 رفت گریه کنان پرید 🕊 روی محمدرضا و گفت: محمدرضا! این قرارمون نبود!😭 منم می‌خوام باهات بیام!😖 بعد نیشگونی👌 گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان کشید 😱که هفت هشت نفر از این بچه ها از حال رفتند! ما هم قاه قاه می‌خندیدیم.😂😂😂 خلاصه آن شب 👊 سختی شدیم. 🌷
🌹 زیارتی آقا امام حسین زیارت عاشورا ب همراه اعضای خانواده (س)