eitaa logo
پِیک هشتم
1.5هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.1هزار ویدیو
322 فایل
شجره طیبه صالحين خراسان رضوی امام خميني(ره): #تربيت انسان از #حكومت و #انقلاب هم مهمتر است.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پیک صبا
💫نو+جوانه‌های دومنظوره فکرش رو هم نمی‌کردم! مثل همیشه، اومدم پسرم رو برسونم کلاس فوتبال. دنبال جا می‌گشتم که بشینم تا تمرینش تموم بشه؛ چشمم افتاد به یه اتاق که درش باز بود و ازش صدایی آروم و دلنشین می‌اومد. چند تا مادر اونجا نشسته بودن و با دقت گوش می‌دادن. کنجکاو شدم؛ رفتم ببینم قضیه چیه. دیدم حاج آقایی داره درباره‌ی تربیت بچه‌ها حرف می‌زنه. نه با نصیحت‌های خشک و خسته‌کننده، بلکه با زبون ساده و خودمونی. همون دقایق اول حس کردم همه حرفاش، نیاز جدی روزمره‌‌ی منه! پرس و جو کردم، بعد فهمیدم که اون حاج آقا فامیلش ربانی هست و مدیر تعلیم و تربیت بسیج ... اصلاً باورم نمی‌شد در حاشیه‌ی کلاس‌های ورزشی نو+جوانه‌های صالحین، همچین جلسه‌ای برگزار بشه. اون روز فقط پسرم نیومده بود تمرین کنه؛ منم یه تمرین خیلی مهم‌تر رو شروع کردم. تمرین مادرِ خوب بودن رو... 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
💠 روایت کودکانه از پیروزی مهم است 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
🎞 عروسِ خیردارِ خیرآباد روایت انعکاس برکت قرآن در زلال آئینه‌ی یک شهر خشک‌سالی و بی‌آبی بیداد می‌کند؛ اما داستان شگفت‌انگیز حفظ قرآنِ آن ۱+۲۰ نفر در خیرآباد، بارانِ رحمت الهی است که طلیعه‌ی بهاران دارد. از وقتی پایگاه بسیج حضرت نرجس علیهاالسلام، پای کارِ حفظ قرآن آمد، خونی تازه به کالبد زنان این منطقه شهرستان خرامه تزریق شد و قدم عروسِ خیرآبادی‌ها، خیر و برکتی عجیب داشت. خانه‌ی آقای غنی و خانم امیری، جلسه‌ی قرآن خانواده‌ی صفری، حلقه‌ی صالحینی با ۲۰ حافظ کل قرآن، موضوع ساخت مستند «عروسِ خیردارِ خیرآباد» است که به همت معاونت تعلیم و تربیت بسیج ساخته می‌شود. 📺 منتظر پخش سلسله مستندات «فتح‌الفتوح» از سیمای ملی باشید. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
💫حرف و عمل روی چمن‌ها لم دادن و از خوشحالی دلشان قنج می‌رفت و گه‌گاه زیرچشمی به هم نگاه می‌کردند و لبخند می‌زدند. حواس‌شان به حرف‌های حاج آقا بود. دیده بودن که حاجی حرفش با عملش یکیه... یاد روزهایی می‌افتادن که پشت نرده‌های زمین بازی، با حسرت نگاه می‌کردن و حق استفاده نداشتن و اون‌جا فقط برای بزرگ‌ترها بود! شیخ خاطرات اولین روزهایی که برای کلاس حفظ قرآن و احکام به مسجد اومدن رو براشون یادآوری کرد. بچه‌ها یادشون اومد به تلاش‌های حاج آقا ذوالفقاری با کلی دوندگی براشون این فرصت رو ایجاد کرده بود و حالا پای کلاس فوتبال، امسال به نو+جوانه‌های صالحین پایگاه شهید سردار صادقی باز شده بود. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
📆 مسئول رویدادهای هفته حمیده سرش تو گوشی بود و اصلاً حواسش به اطراف نبود. حنانه یه سقلمه زد بهش و گفت: «حمیده جون! کجایی؟ زمینی یا آسمونی؟» حمیده سرش رو بلند کرد و با دستپاچگی گفت: «یهو یادم اومد باید مناسبتای این هفته رو چک کنم. خانم ابراهیمی می‌خواد تاریخ رویدادها رو بدم...» حرفش تموم نشده بود که سرگروه صداش زد: «خب حمیده عزیزم، بریم سر اصل مطلب! این هفته چه مناسبت مهمی داریم؟ چیکار می‌تونیم بکنیم؟» مگه می شد فراموش کرد؟ حمیده تو حلقه صالحین پایگاه حضرت زینب سلام‌الله‌علیها ، مسئول بررسی رویدادهای تاریخی هفته بود. یهویی چشماش برق زد و گفت: «خانوم! روز بهزیستی خیلی نظرم رو جلب کرده! چطوره بریم به بچه‌های مرکز بهزیستی سری بزنیم؟» و اینطوری شد که نوجوونای با همت حلقه صالحین همراه مادراشون با شاخه‌های گل به دیدن هم‌سن و سال‌هاشون رفتن. اون روز، هم بچه‌های مرکز بهزیستی خوشحال شدن، هم خود بچه‌های مسجد کلی انرژی مثبت گرفتن. واقعاً که شادی وقتی ارزش پیدا می‌کنه که با دیگران سهیم بشی! 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
💫متربی دیروز، مربی امروز محمد دو دستش رو زده بود زیر چونه‌اش، با دقت به حرف‌های مربی قرآن گوش می‌داد. دلش می‌خواست یه روزی مثل اون بشه، با همون زیبایی قرآن بخونه. یادش افتاد وقتی اولین بار به توصیه دوستاش پا به مسجد گذاشته بود، فقط یه روخوانی ساده و پر غلط بلد بود. حالا که خودش به بچه‌های تازه کار قرآن یاد می‌داد، کلی کیف می‌کرد! انگار داشت روزای اول خودش رو می‌دید. مربی هم همیشه با کلی ذوق و سلیقه کار می‌کرد. با یه عالمه جایزه و پذیرایی‌های خوش‌مزه، بچه‌هارو تو مسجد نگه می‌داشت. یه جورایی، مسجد با حضور او و بچه‌ها، حال و هوای دیگه‌ای گرفته بود. هیئت امنای مسجد هم خوشحال بودن که یه مربی بااخلاق و پرتلاش تو پایگاه شهید مطهری ، پای کار بود و واقعاً اثر می‌ذاشت... 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
🧮 مربی از نسل Z «ریحانه صندوق‌سازان»، دختر یازدهمیِ نخبهٔ ریاضی، همیشه در حلقهٔ نوجوان‌ پایگاه، متربی فعالی به حساب می‌آمده و تقریبا هیچ‌وقت در جلسات غایب نبوده است. عاشق تدریس بود و امسال تو طرح نو+جوانه‌های صالحین تصمیمش رو گرفت: رفت پیش فرماندهٔ پایگاه نجمه و گفت: «من حاضرم به بچه‌های کلاس اول و دوم که ریاضیشون ضعیفه، درس بدم!» فرمانده هم که انگار منتظر همین پیشنهاد بود، با خوشحالی قبول کرد. اولش ریحانه فقط با دو تا دانش‌آموز کارش را شروع کرد. اما خبر کم‌کم به گوش مامان‌ها رسید. همین شد که حالا، بعد از سه جلسه، کلاس ریحانه پر شده از یازده تا کلاس اولی و دومیِ شیطون و باهوش! حالا ریحانه هم مربیِ بچه‌هاست، هم اثبات می‌کنه که یه نوجوون نسل Z با همت و عشق می‌تونه کارهای بزرگی بکنه! 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
23.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا سال دیگه... داشتند آخرین یادگاری‌هاشون رو توی کیف می‌ذاشتن. فاطمه، زهرا، زینب و بقیه گروهشون، همون بچه‌های قدیمی حلقه‌های صالحین که دیگه تازه کار نبودن و کلی تجربه داشتن. از پایگاه‌های حریم رضوی راه افتاده بودن تا برسن به موکب امام رضا علیه‌السلام، تا عرق از پیشونی‌ و گرد از پاهای خستهٔ زائرا بگیرن. به هر زائری که یه لیوان آب می‌دادن، حس می‌کردن انگار به خود امام رضاجان آب می‌دن. به هر خسته‌ای که جایی برای استراحت می‌دادن، فکر می‌کردن بهش، تکیه داده به آستانهٔ حرم. اما دیگه وقت رفتن رسیده بود. وقت جمع‌کردن چادرها بود. با این حال، همشون می‌دونستن که این خداحافظی، آخر ماجرا نیست؛ بلکه تازه اول یه دلدادگی تازه‌ست... 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
📣 خبر خوب هر روز از مامانش سوال می کرد: «خبری نشد؟!» و هربار با جواب منفی روبرو می‌شد. تا این‌که چند روز گذشته خبر خوب رو گرفت. تمدید فراگیرترین مسابقات قرآنی جهان تا پایان شهریور. آخه از ثبت‌نام جا مونده بود. «نازنین زهرا» متربی پُر تلاش حلقات صالحین پایگاه نجمه بود. علاقه خیلی زیادی به حفظ قرآن داشت. وقتی اول تابستون خواست شروع کنه، دوستاش می‌گفتن نمی‌شه و سخته، نمی‌تونی یک جزء رو حفظ کنی به مسابقه هم نمی‌رسی... اما این حرف‌ها مانع او نشد. با تشویق سرگروه بالاخره موفق شده بود یک جزء رو حفظ کنه و خودش رو برای مسابقات آماده کنه. همون‌هایی که قبلاً می‌گفتن «نمیشه»، حالا وقتی تو حلقه می‌نشستن و نازنین زهرا آیات رو از حفظ می‌خوند، با تعجب بهش نگاه می‌کردن. تلاش نازنین زهرا اونقدر تأثیرگذار بود که حتی اونا رو هم تشویق کرد تا حفظ قرآن رو شروع کنن. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
🎊 تزیینِ بهشت تند تند در می‌زدن! خادمه‌ی مسجد در رو باز کرد. دید بچه‌های حلقهٔ صالحین پایگاه، با یک بغل گل و ریسه و ساتن، جلوی در ایستادند. یکی از بچه‌ها با عجله گفت: «سلام بی‌بی» و از زیر دست خادم سُر خورد و دوید تا خودش رو به شبستان رسوند. محدثه هم گفت: «بی‌بی! الان خانم‌مون میاد» و اونم با دویدن رد شد. بی‌بی که هاج و واج نگاه می‌کرد، گفت: «چه خبره...؟!» زهرا با عجله گفت: «امشب، جشن امامت امام زمانه. خانممون گفته اینجا رو تزیین کنیم.» بی‌بی خندید و جوابش: «حالا مواظب باش زمین نخوری... بیا تو هم برو...» ذوق و هیجانی زیادی بچه‌ها داشتند. اولین بار بود که فضایِ مسجد امام هادی علیه‌السلام ، برای جشن امامت امام زمان عجل‌الله‌فرجه و با دست‌های کوچک متربیان صالحین و همت سرگروه تزیین می‌شد. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
📝ثبت نامِ شیرین مدام گوشه چادر مادرش رو که داشت با همسایه صحبت می‌کرد، می‌کشید و التماس می‌کرد: "دیر می‌شه مامان! لطفا... خواهش می‌کنم!" مامانش بالاخره از خانم همسایه خداحافظی کرد و با هم راهی مسجد شدن. سرگروه حلقه صالحین به بچه‌ها گفته بود با مامان‌هاشون بیان مسجد محله تا در ثبت‌نام کنن. چند ماهی بود که بچه‌های پایگاه امام حسن مجتبی علیه‌السلام داشتن روی تصحیح قرائت نماز و حفظ یک جزء کار می‌کردن. نگار و دوستش نازنین زهرا هم بعد از یک سال تمرین، جزء ۳۰ رو حفظ کرده بودن. وقتی خانم وحیدی‌فر گفت: "خب دخترای گلم، ثبت‌نام شما هم تموم شد!" صدای هورای بچه‌ها همه جای مسجد رو پر کرد. تازه امسال یه چیز دیگه هم خاص بود؛ مامان‌های بچه‌ها هم قرار بود تو مسابقات قرآن کنار دختراشون‌ شرکت کنن. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
💫یکی مونده تا بیست پارسال تعداد بچه‌ها واقعاً کم بود. مربی هم گاهی ممکنه ناامید بشه، ولی وقتی انگیزه آدم برای خداست، دیگه ناامیدی معنی نداره و آدم به راهش ادامه می‌ده. آقای علی‌آبادی، مربی حفظ بچه‌های حلقه صالحین مسجدجامع روستای کوشه ، هم از همون مربی‌های باانگیزه بود. ولی پارسال نتونسته بود بچه‌ها رو به برسونه و از این قضیه خیلی دلگیر بود. اما امسال وضع فرق کرده بود؛ هم بچه‌ها بیشتر شده بودن، هم با یه «یاعلی» محکم پای کار ایستاده بودن. علی دست‌راست آقای علی‌آبادی بود و خیلی خوشحال بود که وظیفه حضور و غیاب بچه‌ها بهش سپرده شده. اون شب هم قرار بود اسم تمام بچه‌هایی که می‌خوان تو مسابقات شرکت کنن رو ثبت کنه. وقتی آقای علی‌آبادی ازش پرسید: «علی جان، چند نفر شدیم؟» علی با خوشحالی تمام گفت: «آقا، فقط یه نفر مونده تا برسیم به بیست نفر!» 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••