🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
✡ #پرونده_خانوادههای_یهودی
✡ #روچیلدها ✡
🕎 روچیلدها و امپراتوری جهانی صهیونیسم
https://eitaa.com/salonemotalee/13514
🕎 روچیلدها و اقتصاد غرب
https://eitaa.com/salonemotalee/13727
🕎 پدر «ارض اسرائیل»
https://eitaa.com/salonemotalee/13791
🕎 روچیلدها و استعمار بریتانیا
https://eitaa.com/salonemotalee/13882
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
✡ #خانوادههای_یهودی
✡ #روچیلدها
روچیلدها و امپراتوری جهانی صهیونیسم
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/13982
◀️ قسمت یازدهم
مقاله چهارم؛
روچیلدها و استعمار بریتانیا ۴.
🔶🔸روچیلدها و دوستی با نازیهای آلمان هیتلری
🔹به اعتقاد بسیاری از پژوهشگران صهیونیسم، در سالهای ظهور نازیسم در آلمان و جنگ جهانی دوم، روچیلدها در پیوندی مرموز با سران آلمان هیتلری قرار داشتند
🔹یوری ایوانف مینویسد:
کسانی که علاقهمند به بحث دربارهی «مسائل به ظاهر متناقض» خاصه در پیوند با جریان صهیونیسم جهانی هستند بهتر است ابتدا به این پرسش پاسخ گویند:
چرا و چگونه خاندان روچیلد، این خانواده یهودی که افرادش به طفیل اقتصاد ممالک متعددی زندگی میکنند، در حالی که نازیها بسیاری از مردم اروپا و مِنجمله یهودیان را با خشونت هرچه بیشتر به قتل میرسانیدند، نه تنها جان سالم از معرکه به در بردند بلکه ثروتمندتر از پیش نیز شدند؟!
قبلاً دیدیم که چگونه صهیونیستهایی که از گهواره دستپروردهی روچیلد بودند نقش قربانیان نازی را به یهودیان اروپایی تحمیل کردند و چگونه با نازیها از درِ سازش درآمدند و با ایشان به توافق رسیدند که یهودیان را روانهی کورههای آدمسوزی سازند و با به کیبوتصهای سرزمین «کنعان» اعزام دارند. (۱۳)
🔹محقق فوق میافزاید:
روچیلدها خوب میدانند که اسرارشان را چگونه حفظ کنند؛ چنانکه راز ملاقاتهای خویش را طی دو جنگ جهانی به کمال حفظ کردند:
آری، آنگاه که از اطریش و فرانسه و انگلستان گرد هم میآمدند تا در انجمنهای خانوادگی و از فراز گیلاسهای شامپانی بر مردم اروپا که در جاهایی دیگرـ که از لحاظ آنها در حکم جاهایی در سیارهای دیگر بود ـ خونشان ریخته میشد خیره شوند و نقشها و حوزههای نفوذ را تقسیم کنند و به حساب سود خود برسند. (۱۴)
🔹اگر توجه کنیم که یکسال پیش از به قدرت رسیدن هیتلر، یهودیان تنها ۱۹ درصد جمعیت فلسطین را تشکیل میدادند و علیرغم خشونت و ارعاب بارون ادموند روچیلد تمایلی به مهاجرت به فلسطین از خود نشان نمیدادند، خدمت بزرگ نازیسم آلمان به روچیلدها و پیوند مرموز میان آنان ملموستر خواهد شد. (۱۵)
در اینجا این سئوال به جد مطرح است که بهراستی آیا صهیونیسم آرمان روچیلدهاست یا ابزاری است در دست آنان برای ایجاد یک امپراتوری عظیم مالی در خاورمیانه؟!!
🔹لرد روچیلد دوم بلاعقب بود و پس از مرگ وی رهبری روچیلدهای انگلیس به آنتونی گوستاو روچیلد (۱۸۸۷ـ۱۹۶۱)، پسر لئوپولد (برادر لرد روچیلد دوم)، رسید.
آنتونی گوستاو روچیلد بخشی از سرمایهی روچیلدها را به سمت صنعت پزشکی هدایت کرد و سیطرهی خود را بر تأسیسات بیمارستانی و پزشکی انگلیس برقرار ساخت.
🔹علاوه بر او، جیمز آرماند روچیلد (۱۸۷۸ـ۱۹۵۷)، پسر بارون ادموند روچیلد فرانسه (پدر «ارض اسرائیل»)، نیز که از جوانی در انگلستان مقیم و تبعه این کشور بود و در جنگ اول جهانی به همراه ارتشهای فرانسه و انگلیس در خاورمیانه حضور فعال داشت، در صحنه سیاست انگلیس درخشش یافت و در سالهای حساس ۱۹۲۹ـ۱۹۴۵ بهعنوان نماینده «حزب لیبرال» در مجلس عوام حضور داشت.
🔹جیمز روچیلد در دوران دولت مکدونالد از طرح مستعمرهکردن فلسطین هواداری جدّی کرد که به زعم او تنها راه حفظ منافع یهود و اعراب و جلوگیری از سلطهی یکی بر دیگری بود!
🔹در سالهای پس از جنگ دوم، بهویژه از دههی ۱۹۵۰، لرد روچیلد سوم (ویکتور روچیلد) در رأس امپراتوری نامرئی روچیلدها قرار گرفت که دامنهی این امپراتوری را به درون سرویسهای اطلاعاتی مُعظَم غرب گسترش داد.
🔹پس از جنگ دوم جهانی، سرمایهی روچیلدهای انگلیس علاوه بر مجتمع غولآسای «رویال داچ شل» راههای نوینی برای توسعه یافت.
روچیلدها مبالغ کلانی در ایالات متحده آمریکا و کانادا سرمایهگذاری کردند؛
در کانادا بهویژه بر صنعت فیلم و تلویزیون این کشور چنگ انداختند و در آمریکا وارد اتحاد با «بنیاد مورگان» شدند که اکنون شریک اصلی آنها در کمپانی «شل» محسوب میشد.
🔹دوران پس از جنگ دوم که با تأسیس دولت غاصب اسرائیل همراه است، شاهد سرمایهگذاریهای کلان روچیلدها در فلسطین اشغالی است.
با سرمایه لرد روچیلد سوم (ویکتور روچیلد) بود که شبکه تلویزیونی اسرائیل تأسیس شد و جیمز روچیلد نیز راه پدرش را در سرمایهگذاری در اسرائیل دنبال کرد و زنان روچیلدها انواع مؤسسات «خیریه» و کلوپهای رقص را در «ارض موعود» پایهریزی کردند.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14081
🔸🌺🔸--------------
📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotale
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
#خوندلی_که_لعل_شد؛
کتاب خاطرات رهبر انقلاب
حضرت آیتالله العظمی خامنهای(مدّظلّهالعالی)
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/13985
◀️ قسمت شصتوسوم؛
📒 فصل دهم: فرش پوسیده ۲.
🔶🔸قدرشناسی از همسر مقاوم
از باب حق گذاری باید کمی هم شده به نقشی که همسرم در زندگی من داشته اشاره کنم
ایشان قبل از هر چیز از یک طمأنینه و آرامش و روحیه قوی برخوردار است؛ لذا با آنکه خانه ما بارها مورد یورش دژخیمان واقع شد و با آنکه من بارها در برابر او بازداشت شدم و حتی در نیمهشب که برای دستگیری من به خانه ما ریختند مورد ضرب و جرح واقع شدم که شرح آن را بعداً خواهم گفت، علیرغم همه اینها هیچگاه ترسی یا ضعفی یا افسردگی و ملالتی در او مشاهده نکردم
با روحیهای عالی و قوی در زندان به ملاقات من میآمد
در این ملاقاتها به من اعتماد و اطمینان میداد
هرگز نشد وقتی در زندان بودم خبر ناراحتکنندهای به من بدهد
به یاد ندارم که مثلاً خبر بیماری یکی از فرزندان را به من داده باشد یا مطلبی را که برایم ناخوشایند باشد درباره خانواده و بستگان و والدین گفته باشد
همچنین باید به صبر و شکیبایی فراوان او در تحمل سختی و مشقت زندگی در دوران پیش از انقلاب و اصرار او بر ساده.زیستی در دوران پس از انقلاب اشاره کنم
بحمدالله خانه ما همواره تاکنون از زوائد زندگی و زرقوبرقهای دنیوی که حتی در خانههای معمولی مردم یافت میشود به دور مانده است و همسرم در این امر بالاترین سهم و مهمترین نقش را داشته است
درست است که من زندگیم را به همین شکل آغاز کردم و همسرم را نیز در این مسیر هدایت کردم و این روحیه را در او زنده نگاه داشتم؛ اما صادقانه بگویم که او در این زمینه بسیار از من پیشی گرفته است
من درباره زهد و پارسایی این بانوی صالحه نمونههای بسیاری در ذهن خود دارم که بیان برخی از آنها خوب نیست
از جمله مواردی که میتوانم بگویم این است که هرگز از من درخواست خرید لباس نکرده است؛ بلکه نیاز خیلی ضروری خانواده به لباس را به من یادآور میشد و خود میرفت و میخرید
هیچ وقت برای خود زیورآلات نخرید
مقداری زیورآلات داشت که از خانه پدری آورده بود و یا هدیه برخی بستگان بود همه آنها را فروخت و پول آنها را در راه خدا صرف کرد
او اینک حتی یک قطعه زروزیور و حتی یک انگشتر معمولی هم ندارد
به یاد دارم از جمله مواردی که زیورآلات خود را فروخت؛ زمانی بود که سالی در مشهد زمستان نزدیک شد و سرما شدت یافت
مردم برای گرم کردن خانههای خود به خرید مواد سوختی که در آن زمان زغال بود روی آوردند
در چنین مواقعی تعدادی از مومنین به من مراجعه میکردند و پولی در اختیار من میگذاشتند تا با آن زغال بخرم و بین نیازمندان توزیع کنم
معمولا زغال را از زغالفروشی میخریدم و بعد به کسانی که نیاز داشتند حواله میدادم تا از آنجا بگیرند
در آن سال پولدارها به من مراجعه نکردند
فقرایی مراجعه کردند که معمولاً در چنین ایامی برای گرفتن زغال در خانه علما را میزنند
آن سال این افراد از خانه من ناامید باز میگشتند و این امر مرا بسیار اندوهگین میساخت
همسرم که این حال را دید به من پیشنهاد کرد دستبندی را که برادرش به مناسبت تولد یکی از فرزندان به او هدیه کرده بود بفروشم
من مخالفت کردم ولی او اصرار ورزید
دستبند را گرفتم
میخواستم آن را به قیمت هرچه بیشتر بفروشم
معمولاً زرگرها طلا را بر اساس وزن میخرند و دستمزد ساخت آن را حساب نمیکنند
اتفاقاً یکی از همسایگان و دوستان به خانه ما آمد
من جریان را برایش تعریف کردم تا تشویق شود که دستبند را به قیمت هرچه بیشتر برایم بفروشد
او رفت و آن را به هزار و چند صد تومان فروخت و گفت من هم به اندازه همین پول روی آن میگذارم لذا مبلغ خوبی فراهم شد
با آن زغال خریدم و نگرانی همسرم هم برطرف گردید
و به قول حطیئه:
و بات ابوهم من بشاشته ابا
لضیفهم و الام من بشرها اما
پدر و مادرشان آنقدر شادمان و خوشرو بودند که با میهمانشان نیز رفتار پدرانه و مادرانه کردند
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14171
🔸🌺🔸--------------
📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotale
12.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
یاد باد؛ آن روزگاران یاد باد
روزگار وصل یاران یاد باد
یاعلی
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
14.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
مرحوم آیه الله احمد سیبویه ۲۰سال امام جماعت حرم حضرت ابالفضل علیهالسلام بود.
حالات وخصائص عجیبی داشت
در ۱۰۰ سالگی مثل یک نوجوان روضه میخواند وگریه میکرد
موقع روضه میآمد لابلای جمعیت
میگشت گریهکنها رو شکار میکرد
یعنی میرفت زانوبهزانوش براش روضه میخواند
بدون میکروفن صدای رسائی داشت.
یه روز توی قم بود
اومد توی محراب زانو به زانوی آیهالله بهجت شد.
وسط روضه یاد جوانی کرد گفت:
شیخ محمدتقی! یادته جوانی شبهای محرم بینالحرمین تا صبح دوتائی میخواندیم و سینه میزدیم؟
این عارف فرزانه میگفت:
شیخ حسین سامرائی بمن گفت:
شبی در سرداب سامرا تنهائی گرم اشک و روضه زینب کبری علیهاالسلام بودم
ناگهان متوجه شدم آقائی پشت سرم نشسته که از هیبتش توان برگشتن ندارم
او با زمزمههای من سخت گریه میکرد
مقداری بعد از روضه که گذشت فرمود:
شیخ حسین به شیعیانم بگوئید خدا را به عمه جانم زینب قسم بدهند و برای فرجم دعا کنند
سپس من توانی در خود احساس کردم
برگشتم
ولی دیگرکسی را ندیدم.
روحش شاد
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee