#لطیفه_نکته ۱۵۲
دوست دارم قدرتم ب حدی زیاد بشه ک ریس صدا و سیما را بندازم تو زندان زاویرا💪💪
یه تلویزیونم جلوش باشه فقط مختار و یوسف و جمونگو نشون بده
ببینم روانی میشه یا نه😡😂😂
*به نام خدای مظلومین*
سلام
خدای عزیز و جلیل در قرآن محید فرموده:
ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّىٰ حِينٍ
و با آنکه دلایل روشن پاکدامنی و عصمت یوسف را دیدند باز چنین صلاح دانستند که وی را چندی زندانی کنند.
*سوره یوسف آیه ۳۵*
با توجه به این آیه شریفه می توان نکات ارزشمند زیر را دریافت نمود:
۱. يك ديوانه، سنگى را در چاه مىاندازد، صد نفر عاقل نمىتوانند آنرا در آورند. (يك زن عاشق شد، مردان متعدّد و رجال مملكتى نتوانستند اين رسوايى را چاره انديشى كنند)
۲. كاخ نشينى معمولًا با بىپروايى و پررويى همراه است. با اين همه دليل بر پاكى يوسف، باز هم او محكوم به زندان مىشود تا سرپوشی بر رسوایی خود بگذارند.
۳. زيبايى، هميشه خوشبختىآور نيست، دردسر هم دارد. (همه ی دردسرهای یوسف بخاطر زیبایی او بود)
۴. معمولًا در دربارها و كاخهاى طاغوتيان، دادگاه و محاكمه غيابى و تشريفاتى است، تا بىگناهان محكوم شوند. (البتّه در مواردى اين گونه نيست)
۵. در جامعهى آلوده، هوسرانان آزاد و تقواپيشگان در زندانند.
۶. افراد خاطى به ويژه قدرتمندان كمتر مسئوليّت عمل خود را مىپذيرند و مىخواهند ديگران را قربانى كنند.
۷. در نظامهاى طاغوتى معصومتر مظلومتر است.
۸. پاك بودن و پاك ماندن هزينه دارد.
۹. جلوگيرى از رسوايى خاندان عزيز مصر و پايان يافتن شايعات، هدف حكمرانان مصر از زندانى ساختن يوسف بود.
۱۰. وقتى دستگاه قضايى طبق خواسته سياستمداران و افراد ذى نفوذ تصميم مىگيرد، مدّت زمان زندان نيز نامشخّص است تا قدرتمندان و سیاستمداران به خواسته خویش برسند.
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews75979710412148535484253.pdf
10.81M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🔥تنها میان داعش🔥
#تنها_میان_داعش
2️⃣ قسمت دوم
💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد.
حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را میدیدم.
💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از خجالت پشت پلکهایم پنهان شد.
کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب میکرد.
عمو همیشه از روستاهای اطراف آمِرلی مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد میکردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم.
💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی بهشدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیرهتر به نظر میرسید. چشمان گودرفتهاش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق میزد و احساس میکردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک میزند.
از شرمی که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقبتر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد.
سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم میداد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم.
💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم تشیّع و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه صدام اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زنعمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زنعمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب میفهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم میکرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟»
💠 زنعمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجرههای قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.»
و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون میبرم عزیزم!»
خجالت میکشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب میدانستم زیبایی این دختر ترکمن شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است.
💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد.
🌥️صبح زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد💨 و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباسها را در بغلم گرفتم و بهسرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد.
لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمیتوانست کنترلش کند، بلند شد.
شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمیپوشاند که من اصلاً انتظار دیدن نامحرمی را در این صبح زود در حیاطمان نداشتم.
💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم میزد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمیداد.
با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ حیا و حجابم بودم که با یک دست تلاش میکردم خودم را پشت لباسهای در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف میکشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند.
💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بیپروا براندازم میکرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد اجنبی شده بودم، نه میتوانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم.
دیگر چارهای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدمهایی که از هم پیشی میگرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمیشد دنبالم بیاید!
💠 دسته لباسها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباسها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دستبردار نبود که صدای چندشآورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟»
دلم میخواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمیتوانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباسهای روی طناب خالی میکردم و او همچنان زبان میریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!»
💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس میکردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون میریخت، حالم را به هم زد : «دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!»
نزدیک شدنش را از پشت سر بهوضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد...
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#پرونده_ویژه_جنگ_جهانی_غذا (۴۸)
مقاله نوزدهم
#راکفلر_و_کشاورزی_ایران
اسپانسری راکفلر توسط جهاد کشاورزی ایران!
🖋قسمت دوم
🔹 همکاریهای علمی و تحقیقاتی مرکز بینالمللی تحقیقات ذرت و گندم (CIMMYT) با بخش تحقیقات غلات مؤسسۀ تحقیقات اصلاح و تهیۀ نهال و بذر در سال ۱۳۴۵ هجری شمسی شروع [شد] و تاکنون ادامه دارد.
اولین موافقتنامه و برنامۀ کار بین مرکز بینالمللی تحقیقات ذرت و گندم (CIMMYT) و ایران در سال ۱۹۶۷ میلادی به امضا رسید.
🔹 در طول این سالیان یکصد و یازده نفر از محققین ایرانی در این مرکز آموزش دیدهاند و هزاران ژرمپلاسم گندم نان، گندم دوروم، جو، تریتیکاله و ذرت در قالب صدها خزانۀ بینالمللی دریافت [شده] و در مناطق مختلف کشور مورد بررسی و مطالعه قرار گرفتهاند.
حاصل این همکاریهای علمی و تحقیقاتی معرفی دهها رقم اصلاحشده گندم، جو و تریتیکاله بوده است که در ارتقای کمی و کیفی این محصولات بهویژه گندم نقش بسزایی ایفا کردهاند.
🔹سایت مؤسسه ادامه میدهد:
بهمنظور تقویت و ارتقای سطح همکاریهای علمی و تحقیقاتی بین ایران و مرکز بینالمللی تحقیقات ذرت و گندم (CIMMYT) قرارداد تأسیس دفتر آن مرکز در ایران در اردیبهشت ماه ۱۳۸۳ بین طرفین به امضا رسید و در آبان ۱۳۸۳ این دفتر با حضور جناب آقای دکتر ایواناگا (Dr. Masura Iwanaga) رئیس مرکز بینالمللی تحقیقات ذرت و گندم (CIMMYT)، جناب آقای دکتر علی آهونمنش معاون وزیر و رئیس سازمان تحقیقات و آموزش کشاورزی، جناب آقای مهندس عباس کشاورز رئیس مؤسسۀ تحقیقات اصلاح و تهیۀ نهال و بذر و تنی چند از مسئولان و محققان بینالمللی و ایرانی افتتاح شد.
دفتر مرکز بینالمللی تحقیقات ذرت و گندم (CIMMYT) با انتخاب و انتصاب جناب آقای دکتر محمدرضا جلال کمالی بهعنوان محقق ارشد گندم و نمایندۀ آن مرکز در ایران در شهریور ۱۳۸۶ بهطور رسمی فعالیت خود را آغاز نموده است.
🔹 متن مطلب سازمان تات، خود گویای همهچیز هست؛ تأکید بر پایهگذاری مرکز توسط بورلاگ، در ادامۀ برنامههای راکفلر، و توسط یکی از ۱۱۰ محقق ایرانی که در این شبکه آموزش دیدهاند، و طرفهتر از همه، سازماندهی این شبکه ذیل دولت ایران، از نکات تأسفبار این متن است.
ایری و ایکاردا، دو مورد از فعالترین مراکز این شبکه در تهران هستند.
همین نشانی برخی دیگر از دفاتر مرتبط را نشان میدهد.
🔹 طرفه اینکه این همکاریها، ضمن اینکه تنها به سیمیت محدود نیست، شامل کمکهای بلاعوض ایران به برخی از دیگر نهادهای این شبکه نیز میشود.
در برخی از این موارد، کمکهای ایران بهدرخواست وزیر کشاورزی پیشین ما، «با ترک تشریفات» به حساب این سازمانها واریز شده است.
برای نمونه تصویر نامۀ محمود حجتی، وزیر پیشین جهاد کشاورزی در این خصوص ذیلاً آمده است.
امید است که وزیر آیندۀ جهاد کشاورزی به این ارتباطات تعجببرانگیز توجه ویژه داشته باشد.
ادامه دارد...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/2344
--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#دفاع_مقدس
#عملیات_مرصاد
❌🎥 درمان بیماران با سر بریدن!
وحشی ترین گروه تروریستی کدام بود؟
داعش؟
گروهک عبدالمالک ریگی؟
یا ...!!!؟
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
مستند صوتی شنود - 10.mp3
17.28M
🎙 مستند صوتی شنود،
قسمت ۱۰
(تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران)
هرشب در کانال "سالن مطالعه محله زینبیه"
🔺 تجربهگر #کتاب_شنود در پی حذف برخی قسمتها توسط ارشاد، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته است و استاد امینیخواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان میدارد.
مروری بر نکات جلسه دهم:
🔻 واقعه ششم
🔻 ماجرای فرشید و بلایی که سرش آمد
🔻 حقیقتی که در دنیا دیدم
🔻 شیطانکی که با همسر فرشید صحبت می کرد
🔻 گناهانی که به پای سمیرا نوشته می شد
🔻 به هر کس نگاه می کردم تا برزخ او را می فهمیدم
🔻 بی حجابی حق الناس است
🔻 با این روایت تنم لرزید
🔻 مدلی از تجربیات نزدیک به مرگ
🔻 آهی که باعث می شود، مسلمان نمیری
🔻 اعمالی که فکر می کنیم برای رضای خداست
🔻 هر عملی که از انسان سر می زند، باید پیوست الهی داشته باشد
🔻 برای هر کاری،باید حجت داشته باشیم
🔻 افرادی که سروکار با مردم دارند،گوش کنند
🔻 کار سخت قضاوت
🔻 ریز به ریز حساب کتاب را دیدم
🔻 عاقبت مال حرام
🔻 رزق انسان، ثابت است
🔻 شک آری، تمسخر نه
🔻 تعبیر قرآنی تمسخر
#مستند_صوتی_شنود
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
⬛️ #لطیفه_نکته ۱۵۳
#با_قرآن_از_مدینه_تا_کربلا (۱)
▪️ به نام خدای خالق حسین
ضمن عرض سلام و ادب محضر شما؛ اول محرم و آغاز ایام حزن و اندوه مولا امام حسین علیه السلام را محضرتان تسلیت عرض میکنم
سعی میکنم در این ایام هر روز یکی از آیاتی که امام حسین علیه السلام در مسیر مدینه تا کربلا تلاوت فرموده اند را تقدیمتان کنم؛
خداوند منان در قرآن کریم فرمود:
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ
موسی از شهر خارج شد در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهای؛ عرض کرد: "پروردگارا مرا از این قوم ظالم رهایی بخش"
سوره قصص آیه ۲۱
این آیه اولین آیه قرآن کریم است که امام حسین علیه السلام هنگام خروج از مدینه تلاوت فرمودند.
در آیه قبل، مومن آل فرعون به موسی خبر داد که در مورد تو جلسه گرفته و قصد دارند تو را بکشند پس زودتر از شهر خارج شو.
در این آیه موسی از شهر خارج شد و دقیقا امام حسین علیه السلام نیز با همان شیوه از شهر مدینه خارج شدند تا مجبور نشوند با یزید بیعت کرده و یا کشته شوند.
حضرت موسی علیه السلام در ترک وطن خویش بی هدف نبود؛ بلکه این حرکت که ظاهراً به خاطر ترس از ظالمان بود؛ مقدمه ای شد برای یک انقلاب بزرگ که منجر به نابودی فرعون گردید. همچنین است حرکت امام حسین علیه السلام که مقدمه ای برای یک انقلاب بزرگ قرار می گیرد و در نهایت منجر به نابودی دستگاه ظالم بنی امیه و الهامبخش و اثرگذار در طول تاریخ میگردد.
◀️ از دو آیه فوق نکات زیر قابل برداشت است:
۱. حضرت موسى در دربار فرعون، عامل نفوذى و طرفدار داشت.
۲. كمك به ظالم در هر شكلى حرام است؛ ولى ورود و نفوذ در دستگاه براى كمك به اهل ايمان كارى پسنديده است. مانند مومن آل فرعون (حضور علىّ ابنيَقطين يكى از ياران امام كاظم عليه السلام در دستگاه ظلم بنىعبّاس نيز از همين باب بود.)
۳. طاغوتها براى امنيّت و آسايش بيشتر خود، در ميان مردم و مركز شهر زندگى نمىكنند.
۴. در حفظ جان رهبران و نخبگان جامعه، نهايت تلاش خود را بكار ببريم.
۵. گاه، خبررسانى به موقع و سوز و سرعت در كار، سرنوشت يك ملّت را عوض مىكند. (چه بسا كه اگر اين مرد، اخبار را به موسى عليه السلام نمىرساند و آن حضرت از شهر بيرون نمىرفت، به دست مأموران فرعون كشته مىشد.)
۶. يك انسان انقلابى مثل موسى، جبههى كفر و مهرههاى آن را به اضطراب و تكاپو مىاندازد.
۷. اطرافيان طاغوتها و ظالمین نيز در جرم آنها شريك هستند.
۸. افشاى توطئهها و طرحهاى خائنانه واجب است.
۹. مصلحان جامعه بايد همواره آمادگى هجرت و آوارگى را داشته باشند.
۱۰. به هشدارهاى دلسوزانه بها دهيم و نصيحت ديگران را بپذيريم.
۱۱. شجاعت، به معناى در دسترسِ دشمن قرار گرفتن نيست.
۱۲. زندگى انبيا غالباً با آوارگى و سختى همراه بوده است.
۱۳. سعى و همّت خود را بكار بريم؛ ولى نتيجه را از خداوند بخواهيم. (از شهر خارج شد ولی از خدا خواست که او را از قوم ظالم نجات دهد)
۱۴. دعا بايد با تلاش و حركت همراه باشد. (هم از شهر خارج شد و هم دعا کرد)
۱۵. رهبران الهى، در همه حالات از خداوند استمداد مىكنند.
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews75979710412148535684254.pdf
11.51M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🔥تنها میان داعش🔥
#تنها_میان_داعش
◀️ قسمت سوم
💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب یاعلی میگفتم تا نجاتم دهد.
با هر نفسی که با وحشت از سینهام بیرون میآمد امیر المؤمنین (علیهالسلام) را صدا میزدم و دیگر میخواستم جیغ بزنم که با دستان حیدریاش نجاتم داد!
💠 بهخدا امداد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :«چیکار داری اینجا؟»
از طنین غیرتمندانه صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش میکند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشتتر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :«بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟»
💠 تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم میکرد، میتوانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :«اومده بودم حاجی رو ببینم!»
حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و انتقام خوبی بابت بستن راه من بود!
💠 از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزدهام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ میکُشمت!!!»
ضرب دستش به حّدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزهاش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان غیرت حیدر شد :«ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمونکُشی میکنی؟؟؟»
💠 حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت میدیدم که انگار گردنش را میبُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :«بیغیرت! تو مهمونی یا دزد ناموس؟؟؟»
از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :«حیدر تو رو خدا!» و نمیدانستم همین نگرانی خواهرانه، بهانه به دست آن حرامی میدهد که با دستان لاغر و استخوانیاش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :«ما فقط داشتیم با هم حرف میزدیم!»
💠 نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من صادقانه شهادت دادم :«دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمیداشت...» و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :«برو تو خونه!» اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفتهام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم تهنشین شد و ساکت شدم.
مبهوت پسرعموی مهربانم که بیرحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظهای که روی چشمانم را پردهای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدمهایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم.
💠 احساس میکردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سختتر، شکّی که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم. 💔
حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیهگاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس میکردم این تکیهگاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد.
💠 چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که میخواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! 💔
انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدنمان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع میشدیم، نگاهش را از چشمانم میگرفت و دل من بیشتر میشکست. 💔
انگار فراموشش هم نمیشد که هر بار با هم روبرو میشدیم، گونههایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان میکرد. من به کسی چیزی نگفتم و میدانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را میگرفت و حیدر به روی خودش نمیآورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است.
💠 شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان مینشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمیکردم و دست خودم نبود که دلم از بیگناهیام همچنان میسوخت.
شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شبها بیرون آمد و رو به عمو کرد :«بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.» شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینهام کوبید و بیاختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه میکرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه آبرویم را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند...
ادامه دارد...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#پرونده_ویژه_جنگ_جهانی_غذا (۴۹)
مقاله بیستم
#سند_جنگ_جهانی_جمعیت_آمریکا
درآمدی بر NSSM200
🖊 قسمت اول؛
🔹 براساس یک سند معتبر، آمریکا بیش از نیم قرن گذشته، تلاش کرده تا کاهش جمعیت خود را با جنگ جمعیتی این کشور علیه کشورهای دیگر جبران کند. این یادداشت، به این سند جنگ جهانی جمعیت آمریکا میپردازد.
***
🔹در پروندهی «جنگ جهانی غذا» {کل پرونده، اینـجــا در دسترس است} با واقعیتی عجیب روبهرو شدیم:
با وجود تحقیقات پراکندهای که در این زمینه انجام شده – که البته در جای خود بسیار ارزشمند است – هیچ ساختار مشخصی در جمهوری اسلامی، فرماندهی نبرد تمامعیار جمعیتی با آمریکا را بهعهده ندارد.
🔹 همین فتور نهادهای مورد نیاز کشور، طی سه دهه، موجب بروز شرایطی در حوزهی جمعیت شده است که ادامهی آن یک «فاجعهی تمامعیار» برای ایران اسلامی بهشمار میرود.
در همین راستا ملیندا گیتس طی یک توئیت در فروردین ۱۳۹۷ ایران را حائز رکورد کاهش زاد و ولد دنیا «در طول تاریخ» معرفی کرده بود.
🔹 برای تصدیق این یلگی ساختاری، اشاره به این نکته کافی است که سند بالادستی آمریکا در این نبرد تمامعیار حتی تاکنون به فارسی بازگردانده نشده است!
چه رسد به بررسی و تحلیل و ساختارسازی و مقابله!!
🔹 در ابتدای سند، نام هنری کیسینجر (Henry Kissinger) یهودی شناسنامهدار و استراتژیست بیهمتای آمریکایی، نقش بسته است.
وی تا هماکنون در قید حیات است و در سنّ ۹۸سالگی هنوز در کانون مراکز سیاستگذار کلان ایالات متحده، ابرکمپانیهای فراملیتی، و گعدههای فراراهبردی دنیا (مانند بیلدربرگ [۱]) نقش محوری ایفا میکند.
در این مقال، دربارهی او کمتر خواهیم نوشت؛ چه اینکه نگاه به اقدامات و کنشهای او طی ۵۰ سال اخیر، خود بحثی مفصل میطلبد.
🔹 این سند زمانی تدوین شد که ۵ سال از انتصاب کیسینجر به سِمَت مشاور شورای امنیت ملی آمریکا [۲] و ۱ سال از تصدی وزارت امور خارجهاش در دولت نیکسون میگذشت.
🔹 سند پیشِرو در سال ۱۹۷۴ میلادی تهیه شد.
در این برهه از زمان، از یک سو طی یک دهه (۷۰-۱۹۶۰) نرخ رشد جمعیت کشورهای غربی به حدود نصف کاهش یافته بود، و از سوی دیگر نرخ فزایندهی زاد و ولدِ کشورهایی که در پارادایم این کشورها جایی نداشتند، میرفت تا مؤلفههای گوناگون نظامی، اقتصادی، سیاسی و راهبردی دنیا را عمیقاً تحت تأثیر قرار دهد.
🔹 این سند در این زمینه تصریح میکند:
طیّ زمان بین ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰ که برآوردی از این برنامه انجام شده، مناطق کمتر توسعهیافته نسبت به مناطق پیشرفته رشد سریعتری خواهند داشت…،
بنابراین تا سال ۲۰۰۰ تقریباً ۸۰درصد جمعیت جهان در مناطقی زندگی میکنند که اکنون آن را «کمتر توسعه یافته» مینامیم و بیش از ۹۰درصد از افزایش سالانهی جمعیت جهان هم در همین منطقه اتفاق میافتد. [۳]
🔹 اگر روند رشد جمعیت جهان به همان ترتیب ادامه مییافت، توازن جمعیتی جهان بهنفع کشورهای دیگر به هم میخورد و چهبسا اکنون آرایشِ قدرت در جهان، نمایی بسیار متفاوت با شرایط فعلی نشان میداد.
🔹 برای اجرای این طرحواره، مشکلات پیچیده و فراوانی پیشِروی ایالات متحده قرار داشت، که عبور از آنها بهنظر ناممکن مینمود.
اما این سند تهیه شد تا با بهرهمندی از تمامی ظرفیتهای آن روزگار، نظامی منسجم و هماهنگ از اقدامات فراملیّتی و راهبردی را شکل دهد که به کاهش رشد جمعیت جهان انجامد.
ادامه دارد...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/2354
--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
مستند صوتی شنود - 11.mp3
17.1M
🎙 مستند صوتی شنود،
قسمت ۱۱
(تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران)
هرشب در "سالن مطالعه محله زینبیه"
🔺 تجربهگر #کتاب_شنود در پی حذف برخی قسمتها توسط ارشاد، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته است و استاد امینیخواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان میدارد.
مروری بر نکات جلسه یازدهم:
🔻 تبعات گناه در فضای مجازی
🔻 یادگیری عمیق، در دوران کودکی
🔻 اثر گناه، بر قلب امام زمان علیه السلام
🔻 مال حرامی که تبدیل به خیانت می شود.
🔻 عاقبت چتهای بسیار معمولی در آخرت
🔻 تاثیر گناه بر روح و روان
🔻 چرا روضه برای امام زمان علیهالسلام تمام نمیشود.
🔻 گناهان جبران ناپذیر
🔻 حق الناس فکری نداشته باش
🔻 چرا تصمیم گرفتم حضوری گفتگو کنم.
🔻 کلمهای که گفته می شود و چوب دارد.
🔻 گناهانی که عادی شده در زندگی
🔻 شادی های کاذب
🔻 زندگی که در آن خمس نباشد
🔻 مرا برای کمک به دیگران می بردند
🔻 عاقبت کارمندی که کار اداری را عقب انداخت
🔻 کارمندی که در وقت اداری فیلم ناجور می دید
🔻 حساب و کتاب عجیب و ترسناک
#مستند_صوتی_شنود
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
⬛️ #لطیفه_نکته ۱۵۴
#با_قرآن_از_مدینه_تا_کربلا (۲)
▪️به نام خدای امیدواران
سلام
خداوند مهربان در قرآن میزان فرمود:
وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ
همین که حضرت موسی رو به جانب شهر مدین آورد، با خود گفت: امید است که خدایم مرا به راه راست هدایت فرماید.
سوره قصص آیه ۲۲
امام حسین علیه السلام همین که از مدینه خارج شدند و بعد از ۵ روز به مکه رسید این آیه شریفه را تلاوت فرمودند. «مَدْيَنَ» شهرى در جنوب شام و شمال حجاز، و نزديك تبوك است كه در آن زمان از قلمرو حكومت فرعون، بيرون بوده است.
این آیه شریفه به نکات ارزشمند زیر اشاره دارد:
۱. تحرّك، هجرت و بكارگيرى تاكتيكهاى متفاوت، از لوازم يك انقلاب است.
۲. اوّل حركت كنيم، سپس دعا كنيم و اميدوار باشيم. (امیدواری خود بخش مهمی از مسئله زندگی است)
۳. اميدوارى، در همهى حالات پسنديده است. (خداوند بعد از کفر هیچ گناهی را بالاتر از ناامیدی از درگاهش نمی داند)
۴. فراز و نشيبها، يك سنّت الهى در راه تربيت انسانهاست.
۵. كار خود را با استمداد از پروردگار آغاز كنيم. (موسی گفت امیدوارم خدا راه درست را به من نشان دهد و با اینکه مسیر مدین را بلد نبود بخاطر انجام وظیفه هدایت در مسیر قرار گرفت)
۶. در محيطهاى طاغوتزده كه زمينهى انحراف و تصميمات نابخردانه فراهم است، از خداوند، هدايت بجوييم.
🔥 تنها میان داعش 🔥
#تنها_میان_داعش
◀️ قسمت چهارم
💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند. باور نمیکردم حیدر اینهمه بیرحم شده باشد که بخواهد در جمع آبرویم را ببرد.
اگر لحظهای سرش را میچرخاند، میدید چطور با نگاه مظلومم التماسش میکنم تا حرفی نزند و او بیخبر از دل بیتابم، حرفش را زد:«عدنان با بعثیهای تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.» ❌
💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثیها⁉️ به ذهنم هم نمیرسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد.
بیاختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمیزدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم.
💠 نمیفهمیدم چرا این حرفها را میزند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم.
وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگیها به کسی بچسبد، یعنی میخواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من میشناختم اهل تهمت نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بیغیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!»
💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثیها شهید شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود.
عباس مدام از حیدر سوال میکرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسشهای عباس را با بیتمرکزی میداد.
💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره شهادت پدرم بیتابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوالپیچش میکرد و احساس میکردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم.
به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دستهایی که هنوز میلرزید، تُنگ شربت را برداشتم.
فقط دلم میخواست هرچهزودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمیدانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم.
💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم.
احساس میکردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید.
💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونههای من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را بهخوبی حس میکردم.
زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بینهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه میدرخشید و همچنان سر به زیر میخندید.
💠 انگار همه تلخیهای این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت میخندید.
چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم.
💠 زنعمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند.
حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لبهایش که با چشمانش میخندید.
واقعاً نمیفهمیدم چهخبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه میخوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمیکنه. میگه الان وقتش نیس.❌ اما حالا من این شربت رو به فال نیک میگیرم و این روزهای خوب ماه رجب و تولد امیرالمؤمنین علیهالسلام رو از دست نمیدم!»
💠 حرفهای عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاهمان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم.
هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خندههای امشبش را یکجا فهمیدم که دلم لرزید.
💠 دیگر صحبتهای عمو و شیرینزبانیهای زنعمو را در هالهای از هیجان میشنیدم که تصویر نگاه عاشقانه حیدر لحظهای از برابر چشمانم کنار نمیرفت.
حالا میفهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانهای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت.
خواستگاری عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم.
ادامه دارد...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#مدافعان_حرم
#داعش
❌🎥 لحظات تکاندهنده رو در رو شدن دختران شهید اسکندری با سر بریده پدر 😭
داعش از خانواده آنها مبلغ زیادی پول برای تبادل با پیکر شهید خواسته بود که با مخالفت آنها مواجه شد
یادمون نره که هر چه داریم از شهدا و خانواده شهدا داریم
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#پرونده_ویژه_جنگ_جهانی_غذا (۵۰)
مقاله بیستم
#سند_جنگ_جهانی_جمعیت_آمریکا
درآمدی بر NSSM200
قسمت دوم
🔹 روشهای بهکارگرفتهشده در این سند بینظیر است.
این روشها بسیار هوشمندانه و دقیق طراحی شد و به اجرا رسید، لذا پس از طی حدود نیم قرن اثرات اجرایی خط به خط این سند را در کشورهای هدف مشاهده میکنیم.
🔹 در کاهش جمعیت هر کشور باید حتماً نوعی «استحالهی فرهنگی» برای ایجاد «خواست درونی» برای کاهش باروری و زاد و ولد اتفاق میافتاد، چرا که برخورد سخت و حتی نیمهسخت با مسئله، نتیجهی عکس در پی داشت، و حتی شائبهی اینکه آمریکا برای اهداف امپریالیستی بهدنبال اجرای این برنامه است، موجب میشد ملّتها از اجرای این سند سر باز زنند.
🔹 همچنین خطری وجود دارد که رهبران کشورهای کمتر توسعهیافته، فشارهای کشورهای پیشرفته برای تنظیم خانواده را بهعنوان نوعی امپریالیسم اقتصادی، یا رادیکال تصور کنند که میتواند عکسالعمل جدّی در پی داشته باشد. [۴]
🔹 برای نیل به این هدف راهبردی، تغییر افکار و رویکردها ضروری بود؛ از کمبود احتمالی غذای در دسترس بشر، تا احتمال بروز جنگها، شورشها و ناامنیهای اجتماعیِ ناشی از فشار و تراکم جمعیتی، بهعنوان دلایل اصلی ضرورت کاهش جمعیت برشمرده شد.
🔹 برخی تحلیلگران معتقدند در سالهای پس از ۱۹۸۵ کاهش سریع باروری ضروری است تا رژیم غذایی کافی و مناسب در اختیار کل جهان قرار گیرد. [۵]
🔹 و دربارة تأثیر نرخ رشد جمعیت بر شورشها و جنگها تصریح میکند:
تعدیل نرخ رشد جمعیت در کشورهای کمتر توسعهیافته در نیازهای غذایی تا ۱۹۸۵ تغییراتی ایجاد میکند، این تغییرات تا ۲۰۰۰ اساسی خواهند بود و در اوایل قرن آینده بسیار گسترده میشود…
آنها احتمال قحطیهای دورهای از این منطقه به آن منطقه را کاهش میدهند که بهتبع آن شورشها بر سر غذا و همچنین بیثباتیهای اجتماعی و سیاسی در این مناطق کاهش مییابد، امکان پیشرفت بلندمدت و یکپارچگی صلحآمیز هم افزایش مییابد. [۶]
🔹 گذشته از تشریحِ ضرورتهای کاهش نرخ رشد جمعیت کشورهای هدف (که خود عامل مهمی در اقناع ذینفعان بهشمار میرفت) محرّکهای فرهنگی و اجتماعیِ مهمی طراحی و اجرا شد.
🔹این سند برنامههای اساسی پیشنهادی را «برای سطح عامه» بهشرح ذیل برمیشمرد:
* فراهم کردن دستکم سطح تحصیلات بهویژه برای زنان
* کاهش مرگومیر نوزادان و کودکان
* گسترش فرصتهای شغلی درآمدزا بهویژه برای زنان
* ایجاد جایگزینهایی برای «امنیت اجتماعیِ» فراهمشده توسط فرزندان برای والدین سالمند
* دنبالکردن راهبردهایی که درآمد را بهسمت فقرا تغییر میدهند و هدایت میکنند بهویژه توسعه روستایی با تمرکز بر فقر روستایی
* تمرکز بر تحصیلات و آموزش نسل بعدی کودکان دربارهی ضرورت اندازهی کوچکتر خانوادهها [۷]
🔹 گذشته از سطح عامه، این سند وظیفهی هریک از مسئولان و نهادهای آمریکایی، دولتهای و رهبران جوامع هدف، سازمانهای مردمنهاد مرتبط و همچنین سازمانهای بینالمللی را کاملاً روشن کرده است.
این سند در ادامه بهکارگیری نخبگان جوامع هدف را «یک عنصر مبنایی و زیربنایی» میداند و تصریح میکند:
🔹 یک عنصر زیربنایی در راهبرد کلی برخورد با مشکل جمعیت، بهدست آوردن حمایت و تعهد رهبران کلیدی در کشورهای در حال توسعه است.
این شرایط تنها زمانی ممکن میشود که این رهبران بتوانند تأثیر منفیِ رشد نامحدود جمعیت و منافع کاهش نرخ تولد در کشورهایشان را ببینند؛ و باور کنند که میتوان از طریق ابزارهای این سیاست عمومی از پسِ مشکلات ناشی از جمعیت برآمد.
🔹 چون بیشتر مقامات بالا بهمدت نسبتاً کوتاهی دارای آن مقام هستند، باید منافع زودهنگام را ببینند یا ارزش یک سیاستگذاری طولانیتر را درک کنند.
در هر مورد خاص، رهبران، با توجه به ارزشها و منابع و اولویتهای موجود در کشور خودشان، جداگانه باید با مشکلات جمعیتی مواجه شوند.
بنابراین حیاتی است که رهبران مهمترین کشورهای کمتر توسعهیافته، خودشان رهبری برنامهی تنظیم خانواده و ثبات جمعیت را بهعهده بگیرند. [۸]
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/2373
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
مستند صوتی شنود - 12.mp3
16.69M
🎙 مستند صوتی شنود،
قسمت ۱۲
(تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران)
هرشب در "سالن مطالعه محله زینبیه"
🔺 تجربهگر #کتاب_شنود در پی حذف برخی قسمتها توسط ارشاد، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته است و استاد امینیخواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان میدارد.
مروری بر نکات جلسه دوازدهم:
🔻 استرسی که کارمند شرکت تحمل کرد، را درک می کردم
🔻 عاقبت مسئولی که به فکر نیروهایش نبود.
🔻 زبان ترکی را متوجه شدم
🔻 تک تک گناهان زیر دست را برای مسئول می نوشتند
🔻 گناه مسئول، مثل آتشی بود که منتشر شد.
🔻 مسئولین در دوران امام زمان علیه السلام
🔻 خدا هرکس را دوست دارد بار شیعیانش را به دوش او می گذارد.
🔻 معنای تهی بودن را فهمیدم
🔻 برای خدا چه کنیم؟
🔻 مثالی جالب برای هیچ بودن انسان
🔻 به چه چیزی افتخار می کنی؟
🔻 چگونه تمام زندگی ما، تقرب به خدا باشد؟
🔻 تا به حال به یتیم مثل بچه خودت رسیدگی کردی؟
🔻 شبهه ستارالعیوبی خداوند و افشای سر
🔻 چه موقع گناه لذت بخش می شود؟
🔻 آثار ظاهری و باطنی گناه
#مستند_صوتی_شنود
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee