⬛️ #لطیفه_نکته ۱۵۶
#با_قرآن_از_مدینه_تا_کربلا (۴)
▪️به نام خدایی که از رگ گردن به انسان نزدیکتر است
سلام
خداوند بزرگ در قرآن مجید فرمود:
أَيْنَما تَکُونُوا يُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ في بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَکادُونَ يَفْقَهُونَ حَديثاً
گمان نکنید که اگر در جهاد حضور نیافتید از مرگ در امان می مانید هر کجا باشید شما را مرگ در می رسد، هر چند در دژهایی استوار و مرتفع به سر برید و اگر خیری به آنان رسد می گویند : این از جانب خداست، و اگر شرّی به ایشان رسد می گویند: این از جانب توست. به آنان بگو: همه از نزد خداست. پس این مردم را چه شده که نزدیک است هیچ سخنی را در نیابند
آیه ۷۸ سوره نساء
همین که امام حسینعلیه السلام به سوی مدینه رهسپار شد، گروههایی از یاران خدا برای یاری آن حضرت حاضر شدند و می خواستند از شهادت امام جلو گیری کنند امّا امام بخش نخست آیه فوق را تلاوت فرمودند.
از این آیه شریفه نکات زیر قابل برداشت است
۱. با توجّه به قطعى و حتمى بودن مرگ، فرار از جنگ چرا؟
۲. بد نام کردن رهبر، از شیوههاى منافقان است.
۳. نباید با سلب مسئولیّت از خود، لغزشها را توجیه کرد و گناهان خود را به گردن دیگرى انداخت.
۴. پیروزى و شکست، مرگ و حیات، تلخیها وشیرینیها همه در مدار مقدرات حکیمانه خداست.
۵. منشأ همه ى حوادث تلخ وشیرین خداست، نه آنچه ثنویّت مىگوید و اهریمن و یزدان را مطرح می کند.
۶. منافقان عناد دارند و سخن حقّ را در نمی یابند.
۷. خداوند را محور همه چیز دانستن (توحید افعالى) نیازمند تفکّر دقیق و عمیق است.
۸. کسى که توحید و محوریّت خدا را درک نکند، هیچ یک از معارف را درک نمیکند.
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews75979710412149534985255.pdf
10.47M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱
۴ محرم ۱۴۴۴
و ۲ آگوست ۲۰۲۲
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
سلام و عرض تسلیت ایام
در سال ۹۹ داستان گروه جهادی متشکل از بانوان میهنمان را با عنوان " #مثل_یک_مرد " تقدیم میکردیم.
این داستان جذاب به قسمت ۳۹م در تاریخ ۲۰ دی ۹۹ رسید که تقدیم ادامهی آن متوقف شد؛ (آدرس قسمت ۳۹م:
https://eitaa.com/salonemotalee/800)
برخی دوستان همچنان پیگیر ادامهی آن داستان بودند.
این لطف دوستان سبب شد تا ادامه داستان را انشاءالله امروز تقدیم کنیم.
تا دوست چه را خواهد و میلش به چه افتد؛
یاعلی
هدایت شده از سالن مطالعه
#مثل_یک_مرد
بر اساس واقعیت
قسمت سی و نهم
مدت زیادی درگیر بیماری امیررضا بودم
در این مدت خیلی چیزها را فهمیدم خیلی چیزهایی که قبلاً گر چه شنیده بودم اما اصلا تجربه اش نکرده بودم!
اما وقتی توی موقعیتش قرار گرفتم درکش کردم! نزدیک یک ماه که امیررضا بیمار بود و داخل خونه قرنطینه!
مجبور بودم خودم خرید بیرون را انجام بدم قبل از این قضیه هیچ وقت فکر نمی کردم چنین کاری سخت باشه! ولی من اون موقع تنها فکرم محدود به جسم بود و سختی روحی را نمی دیدم!
ولی حالا داشتم انجامش می دادم....
با اینکه قبل از بیماری امیررضا خیلی وقتها بیرون می رفتم و فعالیت ها و کارهای متفاوت اجتماعی انجام می دادم ولی هیچ وقت مسئولیت کارهای بیرون خونه روی دوشم نبود!
یه خانم هر چقدر هم از نظر جسمی قوی باشه از نظر روحی ظریفه!
به هر حال زمان برای من گذشت با تمام بالا و پایین های زندگی...
مهم این بود حال امیررضا خوب شد...
کم کم بوی ماه رمضان می اومد و حال و هوای ماه خدا...
دوباره سفره های افطار که همه ی خانوادمون کنار هم بشینیم و منتظر اذان باشیم نعمتی که باید خیلی شکرش را به جا می آوردم!
اما جنس حال و هوای ماه مبارک امسال خیلی فرق می کرد...
به خاطر کرونا و قرنطینه ما به جای سه شب، هر سی شب ماه مبارک را شب تا صبح بیدار بودیم الحمدالله برنامه های تلویزیون هم این حس و حال را حفظ می کرد هر چند که مثل حضور در جمع ابوحمزه های مسجد محلمون نمی شد! اما شکر داشت... شکر نفس کشیدن توی این ماه بزرگ...
بخاطر ماه مبارک طرح همدلی خیلی شدت گرفته بود و مسجد شده بود پایگاه مثل همیشه!
به جای آدم ها، کارتن های پر از مواد غذایی صف بسته بودن تا راهی خانه هایی بشن که این ویروس منحوس معیشتشون را زمین گیر کرده بود!
وضعیت کمی بهتر شده بود و مردم بیشتر رعایت می کردند...
هممون خدا خدا می کردیم این بیماری تا محرم جمع بشه و نفسهامون به شب های هیئت برسه...
میان این گیر و دار بچه های جهادی که کمی فراغت پیدا کرده بودن مشغول طرح همدلی بودن کوچه به کوچه، خونه به خونه در محله های محروم دست از تلاش بر نمی داشتن و چه ماجراهای نابی که این وسط اتفاق می افتاد و بیان از گفتنش عاجز....
مرضیه و زینب را چند باری بخاطر همین طرح داخل مسجد دیدم...
مرضیه عقد کرده بود و حالا دو نفری پا به رکاب بودن! من و زینب یه شیرینی تپل بخاطر عقدش گرفتیم هر چند که خیلی تلاش کرد از دادنش فرار کنه! اما قدرت سماجت ما را دست کم گرفته بود!
و به قول خودش می گفت: به جان خودم اگر این سماجت رو توی حاجت هاتون از خدا داشتین الان حاجت نگرفته نداشتین! ضمن اینکه تو شهر ما به عروس هدیه میدن نه اینکه ازش بگیرن!
زینب هم که مثل همیشه پایه ی جواب دادنش بود گفت: خداروشکر ما همشهری شما نیستیم...
البته من و زینب هم ریا نشه همه ی شیرینی تپل را نقدا تقدیم بچه های مسجد کردیم تا شاید یک قدم به همدلی نزدیکتر می شدیم...
طی این مدت زینب با بچه های تیمش بیکار ننشست و پا به پای بچه های غسالخانه و بیمارستان و مسجد بود گاهی نرگس و دخترش هم می اومدن...
مریم اما تمام وقت بیمارستان بود و همچنان خط مقدم! بخاطر همین نشد ببینمش تا بعد از محرم و صفر...
باور اینکه وضعیت کرونا تا محرم ادامه داشته باشه وحشتناک بود! آخه ما از بچگی با ذکر حسین(ع) بزرگ شده بودیم و درد فراغ و دوری از هیئت برای ما قابل تحمل نبود! ماه محرم امسال رسید اما اتفاقات عجیبی افتاد که محرم متفاوتی را رقم زد!
اتفاقاتی که باید مثل همین چند ماه گذشته توی تاریخ ثبت می شد که همه ی کشورهای به اصطلاح متمدن بخاطر کرونا مردمشون دست به غارت بردند و کشور ما مردمش دست های بخشنده اش را باز کرده بود! دوست داشتم مهناز و امثال مهناز این صحنه ها را خوب ببینند که دم از تمدن غرب میزدند! شاید زاویه دیدشان تغییر می کرد البته شاید! اینکه چه بخواهیم ببینیم واقعا بستگی به فکر ما دارد!
قرار بود محرم دوباره یه شور و شعور حسینی را با هم نشون بدیم! این فرصت دوباره ای بود که تیم بچه های جهادی را یکبار دیگه ببینم...
ولی نمی دونستم بعضی ها بین همین بچه های جهادی خیلی زرنگ تر از اونی هستن که فکر می کردم!
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🔥 تنها میان داعش 🔥
#تنها_میان_داعش
◀️ قسمت ششم
💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم عشقم
انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.
از سکوت سر به زیرم، عمق رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس❗ قول میدم تا لحظهای که زندهام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»
💠 او همچنان عاشقانه عهد میبست و من در عالم عشق امیرالمؤمنین علیهالسلام خوش بودم که امداد حیدریاش را برایم به کمال رساند و نهتنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.
به یُمن همین هدیه حیدری، 13رجب عقد کردیم و قرار شد نیمه شعبان جشن عروسیمان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
💠 نمیدانستم شمارهام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!»
نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم.
💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچهام دارم میام!»
پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریختهام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!»
💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.⁉️
نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانهام را روی انگشتانش حس میکرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟»⁉️ و سوالش به آخر نرسیده، پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.
💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید که صدای گریه زنعمو فرشته نجاتم شد.
حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زنعمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بیقراری گریه میکند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداریاش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»
💠 هنوز بدنم سست بود و بهسختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند.
دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانهای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«موصل سقوط کرده! داعش امشب شهر رو گرفت!»
💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پلههای ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«تلعفر چی؟!»⁉️ با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.
بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از ترکمنهای شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.
💠 عباس سری تکان داد و در جواب دلنگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزادهها به تلعفر برسن یه شیعه رو زنده نمیذارن!»
حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
💠 دیگر نفس کسی بالا نمیآمد که در تاریک و روشن هوا، آوای اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.
همه نگاهش میکردند و من از خون غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد :«من میرم میارمشون.»
زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#سلام_فرمانده
🔴🎥 سرود حسین مولانا (به سبک #سلام_فرمانده)
● هنرنمایی نوجوانان بحرینی در آغاز ماه محرم به سبک "سلام فرمانده"
● فیلمبرداری شده در حسینیه منطقه سهله بحرین
💬 کریم حقی
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#حسینیه
#امام_خامنهای
#نقش_خواص
❌🎥 سخنان کمتر شنیده شده از رهبر انقلاب
1️⃣ درمورد نقش عوام و خواص در انقلاب اسلامی و قیام امام حسین(ع) - (قسمت اول)
دیدار فرماندهان لشکر۲۷ محمد رسول الله(ص) - ۲۰ خرداد ۱۳۷۵
#روانشناسی_و_مشاوره
#فرزندپروری
#سیره_امام_حسین_علیهالسلام
💠زندگی به سبک امام حسین علیهالسلام:
◀️ اظهار محبت به فرزندان:
‼️محبت وقتی سازنده وتاثیر گذار خواهد بود که فرد مورد محبت از آن آگاهی یابد.
🔅امام حسین (ع) محبت به فرزندان را از نیازهای ضروری آنان دانسته و در قالبهای گوناگون به ابراز آن میپرداخت. گاه با در آغوش گرفتن و به سینه چسبانیدن خردسالان، زمانی با بوسیدن آنان و گاه با به زبان آوردن کلمات شیرین و محبتآمیز.
🔅عبیدالله بن عتبه چنین میگوید: نزد حسین بن علی (ع) بودم که «علی بن حسین» وارد شد. حسین (ع) امام سجاد (ع) را صدا زد، در آغوش گرفت و به سینه چسبانید، میان دو چشمش را بوسید و سپس فرمود: پدرم به فدایت باد، چقدر خوشبو و زیبایی!
📚بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۱۹
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#پرونده_ویژه_جنگ_جهانی_غذا (۵۲)
مقاله بیستویکم
#پژوهشهای_گیاهشناسی_اسرائیلیها_در_ایران
قسمت اول؛
🔹 قبلاً و در هشتمین قسمت از سلسله مقالات «جنگ جهانی غذا»، با عنوان «گیاهشناس یهودی در ایران چه میکرد؟» و در راستای معرفی پیشینهی یکصدسالهی اقدامات صهیونیستها برای شناسایی ابعاد «حیات» در «فلات ایران» به حضور «میکائیل زُهَری» در ایران اشاره کردیم.
🔹 قابل توجه اینکه در بخش سیوپنجم از کتاب خاطرات مئیر عزری سفیر و اولین نمایندهی سیاسی دولت اشغالگر اسرائیل در ایران، اطلاعات خوبی در اینباره آمده که به درک بهتر از ماجرا کمک شایانی میکند.
لذا بهتر دیدیم این بخش کتاب را برای اطلاع شما همراهان عزیز منتشر کنیم.
🔹 این شما و این خاطرات جناب مئیر عزری در اینباره:
پهنهی گسترده ایران زمین، ویژگیهای فرود و فراز و خاک این کشور میتواند یکی از بهترین سرزمینها برای انجام پژوهشهای گیاهشناسی و جانورشناسی باشد.
انجام چنین پژوهشی به شیوهی نوین و به گونهی فهرستی از ویژگیهای گیاهان و جانوران خاورمیانهای در ایران را دو تن (پدر و پسر) اسرائیلی آغازیدند.
🔹 پروفسور میکائیل زهری و پروفسور دانیل زهری هردو از استادان دانشگاه اورشلیم بودند که در اوت سال ۱۹۶۰ از سوی یونسکو برای انجام پژوهشهایی به ایران آمدند.
آنها برای انجام پژوهشی در گیاهان بیابانی، کویر ۴۷۰ هزار کیلومتری لوت را زیر پا نهادند،
با دست پر بازگشتند و از یونسکو ستایشنامهای ویژه دریافت داشتند.
🔹 هرچند جهان دانش و نیازهای پژوهشی بزرگترین بهرهوران از کار این پدر و پسر بودند، ولی گویا دستگاههای امنیّتی ایران بهآسانی باورشان نمیشد پدر و پسری اسرائیلی در آرزوی یافتن پاسخی به پرسشهای بیشمار دنیای دانستن بخواهند ماهها در کویری خشک و بیآب دور خود بچرخند.
بنابراین چارهای نبود جز اینکه پیرو یادآوریهای وزارت خارجه اسرائیل در زمینهی همکاری با پروفسور زهری از دولت ایران درخواست یاری بکنم. (۱)
🔹 روز سیزدهم ماه اوت ۱۹۶۰، به موشه ساسون در وزارت خارجه نوشتم:
یک هفته پیش پروفسور میکائیل زهری همراه پروفسور دانیل زهری برای انجام پژوهشهایی در زمینهی گیاهان کویری ایران به تهران آمدهاند، ولی گویا تاکنون آنچنان که شایستهی آنان است از سوی کارشناسان ایرانی به گرمی پذیرفته نشدهاند.
داستان را به آگاهی وزیر کشاورزی رساندهام، نامبرده یک دستگاه خودرو، راننده و مترجمی را برای یک دورهی یکماهه در اختیار پروفسورها نهاده تا به کار پژوهشیشان برسند.
🔹 وزارت کشاورزی ایران به کارمندان بومی دستور داده بود از هیچگونه همکاری با پروفسورها دریغ نورزند.
در یکی از بازبینیهایم با سران وزارت کشاورزی در زمینهی کارهای پروفسورها پی بردم که در آن وزارتخانه یا در دستگاههای پژوهشی دانشگاههای ایران چنین بخشی نداریم و انگیزهی واکنشهای سرد کارشناسان ایرانی در برخورد با پروفسورها شاید ناآگاهی آنان بوده است. [!!]
🔹 استاد عبدالحسین هشترودی (۲) که از بزرگان جهان دانش در ایران بود روز شانزدهم ژوئیه ۱۹۵۸، نامهای به مسعود کیهان معاون دانشگاه تهران نوشته و دربارهی پژوهش در زمینهای بایر نکتههایی را یادآوری کرده بود.
ریشهی این یادآوری به دیدار نامبرده از اسرائیل بازمیگشت.
استاد هشترودی کارشناسان اسرائیلی را در شیرین کردنِ آب شور دریا برای کشاورزی یکی از بهترینهای جهان خوانده، از پیروزیهای ارزندهی پژوهشگران در انستیتوی «پژوهشهای بیابانی» در بئر شبع و سرفرازی کارشناسان انستیتوی وایزمن در اینباره بسیار گفته بود.
🔹 استاد هشترودی در پائیز سال ۱۹۵۹ پس از دیدارش از اسرائیل، کنگرهای برای بررسیهای پژوهشهای بیابانی در دانشگاه تهران برپا کرد که شوربختانه دولت ایران با آمدن نمایندگان اسرائیل به این کنگره ناسازگاری نمود.
🔹 دیدارهای پژوهشگرانهی پروفسور زهری از کویر لوت دو ماه به درازا کشید.
همکاریهای عباس سالور دستیار و سپس جانشین وزیر کشاورزی و رئیس اصلاحات ارضی در انجام این برنامهی دشوار فراموش نشدنی است.
همهی ابزار مورد نیاز، از خوراک و آشامیدنی و پوششهای گوناگون گرفته تا همراهان آشنا با کویر، راهنمایان ورزیده، ابزاری برای گردآوری گیاهان و خشکاندن آنها فراهم شده بود.
فرجام کار نیز چشمگیر بود، آنچه که بهدست آمد شایان ستایش بود.
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/2418
--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
14 Mostanade Soti Shonood.MP3
19.31M
🎙 مستند صوتی شنود،
قسمت ۱۴
(تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران)
هرشب در "سالن مطالعه محله زینبیه"
🔺 تجربهگر #کتاب_شنود در پی حذف برخی قسمتها توسط ارشاد، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته است و استاد امینیخواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان میدارد.
جلسه چهاردهم:
🔻 عنایات اهل بیت در جنگ ۸ ساله
🔻 با همه توان با ایران مقابله کردند، اما...
🔻 معجزه اربعین
🔻 از نطفه روی بعضی ها حساب کردند
🔻 حفاظت شیطان از اعوان و انصارش
🔻 اهمیت احترام به سادات
🔻 اهمیت فرزندآوری شیعیان با رعایت شرایط
🔻 جنگ، جنگ نسل است
🔻 مسئولینی که پرورش یافته آمریکا هستند
🔻 گوش خدا، به کسانی است که برای رضای او قیام کردند
🔻 خواب آیت الله بهجت(ره)
🔻 دایره وسیع حرام زادگی
🔻 نقش ولایت در نورانی و پاک بودن مردم ایران
🔻 شیطانی که دانه دانه بچه ها را می بردند
🔻 اسلحه ای که شیاطین را می زد
🔻 رزق و روزی ایران به دست امام رضا
🔻 فعالیت شیطان برای تجربه گران نزدیک به مرگ
#مستند_صوتی_شنود
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نامههای #ماریه | قسمت اول
▪️ماریه یه دختربچه کوچیک و هم بازی حضرت رقیه سلاماللهعلیها در کاروان عاشوراست؛ که چند روز قبل از مکه راهی کوفه شدند
▪️ماریه توی این سفر قراره برای ما نامه بنویسه و بعد اونها رو با کمک کبوترش «گندم» به دست ما برسونه؛ نامههایی از
یک سفر پر حادثه!
✍️ حامد عسکری
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews75979710412149535085256.pdf
12.81M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۱
۵ محرم ۱۴۴۴
۳ آگوست ۲۰۲۲
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee