eitaa logo
سالن مطالعه
197 دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🌹 🇮🇷 🌹🏴 ✡️ زن یهودی برای پدر پیامبر ✡️ كانَتْ إمْرَأةٌ [كَاهِنَةٌ مِنْ أهْلِ تَبَالَة مُتَهَوِّدَةٌ] قَدْ قَرَأتِ الْكُتُبَ، فَمَرَّ بِهَا عَبْدُاللهِ ابْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ، فَقَالَتْ: أنْتَ الَّذِي فَدَاكَ أبُوكَ بِمِأةٍ مِنَ الْإبِلِ؟ قَالَ : نَعَمْ، فَقَالَتْ: هَلْ لَكَ أنْ تَقَعَ عَلَيَّ مَرَّةً وَ اُعْطِيَكَ مِنَ الْإبِلِ مِأةً؟ فَنَظَرَ إلَيْهَا وَ أنْشَأَ : 🔸 أمَّا الْحَرَامُ فَالْمَمَاتُ دُونَهُ 🔸 و الْحِلُّ لا حِلُّ فَأَسْتَبِينَهُ 🔸 فكَيْفَ بالْأمْرِ الَّذِي تَبْغِينَهُ وَ مَضَى مَعَ أبِيهِ فَزَوَّجَهُ أبُوهُ آمِنَةَ فَظَلَّ عِنْدَهَا يَوْمَاً وَ لَيْلَةً، فَحَمَلَتْ بِالنَّبِيِّ (ص)، ثُمَّ اِنْصَرَفَ عَبْدُاللهِ فَمَرَّ بِهَا فَلَمْ يَرَ بِهَا حِرْصَاً عَلَى مَا قَالَتْ أوَّلاً، فَقَالَ لَهَا عِنْدَ ذَلِكَ مُخْتَبِراً: هَلْ لَكَ فِيمَا قُلْتِ لِي فَقُلْتُ: لَا؟ قَالَتْ: قدْ كَانَ ذَاكَ مَرَّةً فَالْيَوْمَ لَا ثُمَّ قَالَتْ: أيَّ شَیْءٍ صَنَعْتَ بَعْدِي؟ قَالَ: زَوَّجَنِي أبِي آمِنَةَ فَبِتُّ عِنْدَهَا، فَقَالَتْ: للهِ مَا زُهْرِيَّةُ سَلَبَتْ ثوْبَيْكَ مَا سَلَبَتْ وَ مَا تَدْرِي ثُمَّ قَالَتْ: رَأيْتُ فِي وَجْهِكَ نُورَ النُّبُوَّةِ فَأرَدْتُ أنْ يَكُونَ فِيَّ وَ أبَي اللهُ إلّا أنْ يَضَعَهُ حَيْثُ يُحِبُّ... 💥 زنی [کاهنه‌ای از اهل تباله] که کتب اهل کتاب را خوانده بود، روزی عبدالله بن عبدالمطلب بر او گذر کرد. او به عبدالله گفت: تو همان کسی هستی که پدرت صد شتر فدایت کرد؟ گفت: آری. زن گفت: آیا می‌خواهی یک‌بار با من درآمیزی و من در عوض صد شتر به تو عطا کنم؟ عبدالله به او نگریست و سرود: اگر حرام باشد که مرگ از آن برای من آسان‌تر است، و اگر حلال باشد من راه آن را فراهم نمی‌بینم، چگونه چنین طلبی می‌کنی؟! عبدالله با پدرش رفت و پدرش آمنه را به عقدش درآورد. چون روز و شبی با آمنه به‌سر برد، آمنه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را آبستن شد. بعد از آن عبدالله بار دیگر بر آن زن گذر کرد، اما دیگر او را بر خواستهٔ قبلی‌اش آزمند ندید. برای این‌که او را بیازماید، گفت: آیا هنوز هم طالب آن‌چه که گفتی و من نپذیرفتم هستی؟ آن زن گفت: آن روز گذشت، امروز دیگر نه! آن زن گفت: پس از من چه کردی؟ عبدالله گفت: پدرم آمنه را به عقد من درآورد و با او شب را گذراندم. آن زن گفت: به خدا آن زنِ اهلِ بنی‌زهره [آمنه] افزون بر جامه‌هایت چیزی را از تو درآورده که خود قدرش را نمی‌داند! آن زن در ادامه گفت: در چهره‌ات را دیدم، خواستم به من منتقل شود، اما خداوند می‌خواست آن را در جایی که دوست می‌داشت قرار دهد... 📚 منابع: 🔸 ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۷۶-۷۷ 🔸 ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۳، ص۴۰۴ 🔸 ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۲۶ 🔸 علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۱۴ 🔸 تقی‌الدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۴، ص۴۰ 🔸 ابن أثیر، عزالدین، الكامل فی التاریخ، ج۲، ص۷-٨ والحمدلله 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee