📖 فرنگیس
#خاطرات_فرنگیس_حیدریپور
🖋قسمت ۱۰۴م
بوی نان که توی هوا پیچید، انگار دنیا مال ما بود. سهیلا و رحمان با خوشحالی گفتند: «ما هم میخواهیم شکلهایی را که درست کردیم، بپزیم.»
خمیرها را از دستشان گرفتم و روی ساج گذاشتم. دو تایی با خوشحالی کنار ساج نشستند و منتظر پختن شکلهاشان ماندند.
تانکها و تفنگشان که پخت، دست گرفتند و با خوشحالی شروع کردند به جنگبازی. دلم گرفت. از عروسکهایی که درست کرده بودند، غصهام گرفت. بیچاره بچههایم، از وقتی چشمشان را باز کرده بودند، تانک دیده بودند و تفنگ و جنگ.
سرم را روی ساج گرفتم و شروع کردم به.بهم زدن آتش. سهیلا و رحمان با تعجب نگاهم کردند و گفتند: «دا، گریه میکنی؟»
سرم را تکان دادم و گفتم: «نه، چرا گریه کنم؟ مگر نمیبینید دود به چشمم رفته.»
نمیدانم چرا بهشان دروغ گفتم.
بعد از ده پانزده روز، خانوادهام هم برگشتند. از اینکه پدر و مادر و برادر و خواهرهایم را میدیدم، خوشحال بودم. به خانه آوردمشان و بعد از اینکه خستگیشان در رفت، با آنها به آوهزین رفتم.
اولش پدرم حسابی گیج شده بود. روی خرابهها نشسته بود و سرش را روی کاسۀ زانو گذاشته بود. کمک کردم تا خانه را دوباره بسازد و سرپا کند. کمکم همۀ مردم آمدند. نیروهای سپاه هر بار میآمدند، واعلام میکردند که فقط از جادههای اصلی عبور کنید، چون زمینهای اطراف را مین کاشتهاند.
مردها میپرسیدند: «پس چطوری کشاورزی کنیم؟» گفتند: «باید صبر کنید تا زمینها پاکسازی شوند.» به دنبالش، نیروهای زیادی برای پاکسازی مینها آمدند.
یک جفت گوشواره داشتم. آن را فروختم چهار هزار تومان. گاوی خریدم. بیست هزار تومان هم از بانک گیلانغرب وام گرفتم. گاو دیگری خریدم تا بتوانم خرج زندگیام را بدهم. شیرش را میفروختم.
ماست وکره و چیزهای دیگرش را هم میفروختم و زندگیمان را میچرخاندم.
سال اول، به ما پتو و علاءالدین و آرد و آذوقه و چادر و زیلو دادند و توانستیم با چیزهایی که داده بودند، زندگی کنیم. بعد چیزهای دیگری هم به سهمیهمان اضافه شد. خواربار میدادند؛ گوشت و تخممرغ و مواد خوراکی و پوشیدنی.
یک روز به علیمردان گفتم دلم گرفته، میروم خانۀ پدرم سری میزنم و برمیگردم. سهیلا زودی دمپاییهای کوچکش را پا کرد و آمادۀ رفتن شد.
گفتم : «سهیلا، خسته میشوی. میروم و زود برمیگردم.»
خواستم کاری کنم همراهم نیاید. گفتم: «گوساله تنها میماند؛ تو بمان تا برگردم.»
اخم کرد و بدون اینکه چیزی بگوید، راه افتاد! خندهام گرفته بود. یاد بچگیهای خودم افتادم. پشت سرش راه افتادم. راه را خوب میشناخت. گفتم: «میتوانی تا آوهزین با پای پیاده بیایی؟»
اخم کرد و گفت: «آره، میآیم!»
خواستم دستش را بگیرم، تندی دستش را پس کشید. دیگر چیزی نگفتم.
از پیچ روستا که گذشتیم، به جادۀ خاکی رسیدیم. مزرعۀ ذرت را پشت سر گذاشتیم. بوتههای ذرت سبز و بلند شده بودند. هوا گرم بود و کمکم عرق روی پیشانیام نشست.
سهیلا ایستاد و دو دستش را رو به من گرفت؛ یعنی بغلم کن. از زمین بلندش کردم و روی کولم گذاشتم. دستهایش را از پشت، دور گردنم حلقه کرد.
به چغالوند که آن دورها بود، نگاه کردم. چقدر دوستش داشتم. خوشحال بودم. جنگ تمام شده بود. حالا حداقل میتوانستم از روی جادۀ خاکی راحت عبور کنم. توی دشت هنوز ناامن بود. دلم میخواست از دشت بروم، اما از مین میترسیدم. مین هر روز تعدادی از مردم را شهید میکرد. پای بچههای بسیاری روی مین رفته بود. سراسر منطقه پر از مین بود.
به روستا که رسیدم، دیدم پدرم دم در نشسته و سرش را توی دستهایش گرفته. سلام کردم. سرش را بلند کرد و گفت: «سلام، دخترم.»
لحنش ناراحت بود. سهیلا را از روی کولم زمین گذاشتم و با تعجب پرسیدم: «چرا ناراحتی؟ چیزی شده؟»
جوابم را نداد. پیشانیاش را بوسیدم. او هم سرم را بوسید و گفت: «برو تو، من هم الآن میآیم.»
ادامه دارد ....
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۴۶
🖋 مقالهی دهم؛
#نقش_یهود_در_تحریف_غدیرخم
قسمت پنجم
◀️ نتیجهی اعتراضات عمر در بین سایر مسلمانان
سیوطی در ادامهی جریان صلح حدیبیه میگوید:
چون نوشتن صلحنامه به پایان رسید، رسول خدا (ص) به اصحاب فرمودند:
"برخیزید و قربانی كنید و سپس سرهای خود را بتراشید."
راوی میگوید:
"بخدا قسم احدی بلند نشد حتی پیامبر اكرم (ص) سه مرتبه امر خود را تكرار نمودند تا آنكه خود آن حضرت بلند شده قربانی كردند و سر تراشیدند. آنگاه كه اصحاب چنین دیدند بلند شده و فرمان را انجام دادند، ولی هنگام سر تراشیدن از شدت ناراحتی نزدیك بود یكدیگر را بكشند." (همان، ۶ : ۷۷-۷۸)
◀️ ادامه مخالفتها و تضعیف جدی مرجعیت پیامبر اكرم (ص)
🔹 در حجةالوداع [به تعبیر دقیقتر: حجةالبلاغ]، بسیاری از مسلمانان بدون قربانی با پیامبر اكرم (ص) آمده بودند و با نزولآیهی «وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ» (بقره/۱۹۶) پیامبر فرمودند:
"عمره در حج داخل شد تا روز قیامت."
آنگاه امر كردند تا منادی ندا دهد:
"هركس با خود قربانی نیاورده، حجّش را به عمره تبدیل كند و از احرام خارج شود، و كسانی كه قربانی همراه دارند به احرام باقی باشند."
بعضی از مردم اطاعتكرده و برخی مخالفت نمودند. (صحیح مسلم، ۴ : ۳۷)
در صحیح مسلم آمده است كه حتی كسانی كه اطاعت نمودند، این امر بر آنها بسیار سنگین میآمد و قلباً نمیتوانستند به آن رضایت دهند، تا آنكه پیامبر فرمودند:
"اگر قربانی نداشتم، من هم از احرام بیرون میآمدم." (همان)
🔹 ولی در اثر مخالفت عدهای، پیامبر بسیار ناراحت شدند و عایشه كه علت ناراحتی آن حضرت را جویا شد، آن حضرت فرمودند:
"مگر نمیبینی به حكمی مردم را امر میكنم و آنان در انجام آن در تردید بسر میبرند؟!" (همان، ۴ : ۳۴)
🔹 از جمله مخالفان در این واقعه، عمر بود. پیامبر اكرم (ص) او را خواند و به او گفت:
"چرا تو را در احرام میبینم، آیا با خود قربانی آوردهای؟"
عمر گفت:
"نه!"
پیامبر فرمودند: "پس چرا از احرام خارج نشدی در حالیكه امر كردم هركس قربانی نیاورده از احرام خارج شود؟"
عمر گفت:
"بخدا قسم از احرام خارج نمیشوم در حالیكه شما مُحرمید!"
پیامبر (ص) فرمودند:
"«انك لن تؤمن بها حتی تموت ابداً» هرگز به چنین حكمی ایمان نخواهی آورد." (شیخ مفید، الارشاد، ۱ : ۱۷۴)
🔹 شواهد تاریخی نشان میدهد، هرچه به زمان رحلت پیامبر اكرم (ص) نزدیک میشویم حالت عدم انقیاد نسبت به دستورات پیامبر در بین مسلمین بیشتر میگردد، كه ناشی از شیوع رو به گسترش تفكرات یهودی و تحتالشعاع قرار گرفتن مرجعیت پیامبر اكرم (ص) است.
بهگونهای كه وقتی رسول خدا (ص) مأمور رساندن امر الهی مبنی بر امامت و ولایت علی (ع) میگردند، خوف از طغیان مردم دارند و لذا تا نزول آیه مبنی بر مصون ماندن آن حضرت در تبلیغ این وحی، مبادرت به چنین كاری ننمودند. (مائده/۶۷)
◀️ حذف مرجعیت پیامبر (ص)
🔹 شدیدترین مخالفتها در برابر اوامر پیامبر در رزیّه یوم الخمیس اتفاق افتاد.
همان روزیكه پیامبر اكرم (ص) قلم و كاغذی طلبیدند تا مطلبی بنویسند كه امت بعد از او گمراه نشوند.
در اینجا عمر یعنی همان كسی كه بیشتر از همهی اصحاب سراغ یهودیان میرفت و همانكه بیشتر از همه بر پیامبر اعتراض میكرد، اینبار با لحنی بیادبانه و با توهین به ساحت مقدس نبوی، و با شعار حسبنا كتاب الله، مانع از نوشتن مهمترین و سرنوشتسازترین مكتوب در تاریخ اسلام گردید! در حالی كه گروهی از حضار به طرفداری از پیامبر اكرم (ص) سخن میگفتند گروهی دیگر همان حرف عمر را تكرار میكردند و چون اختلاف بالا گرفت پیامبر از آنان خواست كه خارج شوند. (صحیح بخاری، ۷ : ۹)
🔹 آری شعار و یا بهتر بگوئیم نظریهی «حسبنا كتاب الله» در واقع نفی مرجعیت پیامبر است و اینكه با وجود كتاب خدا، دیگر به سخن پیامبر احتیاجی نیست!
لذا نقیب استاد ابن ابیالحدید میگوید:
آنچه در جریان مصیبت روز پنجشنبه صورت گرفت بدتر از مخالفت نص در امر خلافت بود. زیرا در برابر پیامبر و همه طرفداران و انصار، وقتی نفی سنت و مرجعیت پیامبر میشود، بعد از رحلت آن حضرت مخالفت در نص خلافت پیامبر، راحتتر و بدون هیچ ترسی انجام میگیرد. (ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ۱۲ : ۸۸)
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/2272
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه"
@salonemotalee
⬛️ در سالروز قانونی شدن #ازدواج_همجنسبازان در کانادا، پس از تصویب پارلمان، سنا و توشیح ملکهٔ بریتانیا (٢٠٠۵م) است.
به همین مناسبت مقالهای (با مطالبی که دانستنش ضروری است) درباره این انحراف بزرگ از مسیر انسانی، اخلاقی و مذهبی تقدیم میشود:
#همجنس_بازی
#پشتپرده_ترویج_همجنسبازی_در_جهان
#یهود_و_همجنسبازی
🖋قسمت دوم
◀️ در ابتدا به برخی از مصادیق حمایت و ترویج همجنس بازی از سوی دنیای غرب می پردازیم:
🔹 وانمودن همجنسبازی به عنوان اتفاقی ژنتیکی
با این که همجنس بازی از نظر علمی یک انحراف جنسی است برنامه های تبلیغی غرب سعی می کنند آن را به عنوان یک اتفاق ژنتیکی مطرح کنند.
این تلاش از آنجا نشات می گیرد که در صورت قبول ژنتیکی بودن این انحراف دیگر نمی توان به افراد منحرف خرده گرفت.
زیرا ژنتیک امری است که از دست آنان خارج بوده و این افراد بدون این که حق انتخابی داشته باشند با این گرایش زاده شده اند!
در نتیجه راه بر هرگونه اعتراض بسته خواهد شد.
این در حالی است که هیچ تحقیق مستقل علمی این مطلب را اثبات نکرده و نتایج تحقیقات همواره عکس آنچه بوده که در رسانه های غربی ترویج می شود.
🔹 تلاش برای تغییر بدیهیترین تعریف بشر از خانواده
تحقیر نهاد خانواده و تعریف اصیل آن از سوی سکان داران سیاست های اجتماعی غرب به درجه تحیر آوری رسیده است.
هیچ گاه در تاریخ زندگی بشر، حداقل تعریفی که از خانواده وجود داشته چیزی غیر از پیوند یک زن و یک مرد جهت تولید نسل و نگهداری از فرزندان و رشد دادن آنها نبوده است.
هم اکنون در قرن حاضر نظام غرب به تلاش برای دگرگون سازی این تعریف غریزی دست زده و به تدریج در حال زمینه سازی برای این تحریف بزرگ است.
حذف نام پدر و مادر از پاسپورت آمریکایی ها و انگلیسی ها یکی از این موارد است که به جای آن از عبارات والد ۱ و والد ۲ استفاده میشود.
از سوی دیگر دولت های آمریکا و انگلیس پرورشگاهها را تحت فشار قرار داده اند تا به زوجهای همجنس باز فرزند اعطا کنند!
در قدمی دیگر درخواست مضحک و تمسخر آمیز از کلیسا برای انجام مراسم ازدواج همجنس بازان بر اساس موازین مذهبی (؟!) همواره از سوی نظام غرب مطرح می شود که شدت تحقیر کلیسا و آیین های مذهبی آن از سوی سیاستمداران را به نمایش می گذارد.
🔹 تبلیغ کمک مالی به پیشبرد همجنسبازی
جالب توجه است که همچون کمک به فقرا و سیل زدگان و گرسنگان، همجنس بازان نیز از سوی برنامه ریزان اجتماعی غرب در ردیف افراد مستحق کمک قرار گرفته و انجام این کار از طریق وارد کردن سازمان های خصوصی شناخته شده برای مردم سراسر جهان به این موضوع، به صورت یک ارزش جلوه داده می شود.
از همین رو مدیر عامل آمازون دو میلیون و ۵۰۰ هزار دلار به کمپینی کمک کرده که در راه دفاع از قانون ازدواج همجنس بازهای ایالت واشنگتن آمریکا فعالیت میکند.
استیو پالمر، مدیرعامل مایکروسافت و بیل گیتس، بنیانگذار مایکروسافت نیز هر کدام ۱۰۰ هزار دلار به حمایت از قانونی شدن ازدواج همجنس بازها اختصاص داده اند.
چرا این مبالغ برای درمان این افراد و بازگرداندن ایشان به زندگی طبیعی و عادی صرف نمی شود؟!!!
🔹 تبلیغ همجنس بازی در فضای مجازی
اینترنت توانسته است در مدتی کوتاه عادات و روش های زندگی افراد را دچار دگرگونی کند و قدرت آن را دارد که حتی اصول و باورهای اخلاقی و رفتار جنسی افراد را نیز تغییر دهد.
سوء استفاده از اینترنت در جستجوهای جنسی زمینه ساز ابتلا به اختلال های جنسی از جمله همجنس بازی است.
علاوه بر سایت های فراوان تبلیغ کننده همجنس بازی، شبکه های اجتماعی مانند فیس بوک نیز در تکاپو برای عادی نشان دادن زندگی جنسی دو همجنس با هم دیگر هستند.
اخیرا فیس بوک آیکن ازدواج دو همجنس را به امکاناتش اضافه کرده است و برخی از افراد دخیل در سطوح مدیریتی آن خود همجنس باز بوده و اقدام به ازدواج با همجنس خود کرده اند.
علاوه بر دنیای اینترنت در برخی از بازی های رایانه ای که قشر درگیر با آن را اکثرا نوجوانان تشکیل می دهند؛ امکان ازدواج هم جنسان در بازی وجود دارد و کاربر بازی، آزادی ازدواج با هر کسی را دارد.
ادامه دارد...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#پرونده_ویژه_جنگ_جهانی_غذا (۴۲)
مقاله هجدهم
#تراریخت
تراریخت یا بنزین، گازوئیل و خوراکدام
قسمت اول؛
🔹آمارهای رسمی نشان میدهد بخش اعظم روغن مصرفی در کشور، که منشأ ذرت، سویا و کلزا (کانولا) دارند، و بیش از ۹۵ درصد از آنها وارداتی است، از مواد اولیهی تراریخت تهیه میشود.
🔹 ببینیم این محصولات در دنیا، چه نیازهایی را پوشش میدهد؟
◀️ سطح زیر کشت تراریخت در دنیا
بر اساس آخرین آمارهای منتشر شدهی فائو، در سال ۲۰۱۶، کل زمینهای کشاورزی دنیا، حدود ۴.۹ میلیارد هکتار بوده است. [۱]
در این میان، بر اساس آمارهای «ایسا»، در سال ۲۰۱۷، حدود ۱۸۹.۸ میلیون هکتار (یعنی مجموعاً کمتر از ۳.۹ درصد) از کل این سطح زیر کشت، به تولید محصولات تراریخت اختصاص داشته است.
این میزان نسبت به سال ۲۰۱۶ – که تقریباً ۱۸۵ میلیون هکتار بود – حدود ۳ درصد رشد نشان میدهد. [۲]
◀️ کشورهای تولیدکننده
آمارهای سایت ایسا نشان میدهد از این مقدار، ۹۱.۳ درصد مربوط به تنها ۵ کشورِ آمریکا، برزیل، آرژانتین، کانادا و هند است.
پاراگوئه، پاکستان، چین و آفریقایجنوبی در ردههای بعدی قرار دارند که مجموعاً ۶.۰۵ درصد را به خود اختصاص دادهاند.
بعد از آن مجموع کشت در کشورهای بولیوی، اروگوئه، استرالیا، فیلیپین، میانمار، سودان، اسپانیا، مکزیک و کلمبیا، حدود ۲.۵ درصد از سطح زیر کشت کل است و سایر کشورهای دنیا (یعنی حدود ۱۷۰ کشور) مجموعاً ۰.۱۵ درصد (یک و نیم در هزار) از سطح زیر کشت تغییر یافتههای ژنتیکی را به خود اختصاص دادهاند. [۳]
◀️ اقلام تراریخت در دنیا
بر اساس آخرین آمارهای منتشر شده در میان گیاهانِ تغییر یافتهی ژنتیکی در دنیا، تنها چهار قلم، شامل سویا (۵۰ درصد)، ذرت (۳۱ درصد)، پنبه (۱۳ درصد) و کلزا (۵ درصد)، بیش از ۹۹ درصد از کل سطح زیر کشتِ این محصولات را به خود اختصاص دادهاند؛
سایر موارد شامل چغندرقند، پاپایا، اسکوآش (نوعی کدو خورشتی)، بادمجان و سیبزمینی مجموعاً کمتر از ۱ درصد است. [۴]
◀️ درصد تراریختگی چهار قلم اصلی
🔹 از حیث سطح زیر کشت، ۷۷ درصد از سویا (یعنی ۹۴.۱ از ۱۲۱.۵ میلیون هکتار)، ۳۲ درصد از ذرت (۵۹.۷ از ۱۸۸ میلیون هکتار)، ۳۰ درصد از کانولا (۱۰.۲ از ۳۳.۷ میلیون هکتار)، و ۸۰ درصد از پنبه جهان (۵۹.۷ از ۳۲.۹ میلیون هکتار) از انواع گونههای تراریخته است. [۵]
🔹 بر اساس همین گزارش، از حیث ارزش تجاری، مجموع فروش محصولات تغییر ژنتیک یافته در سال ۲۰۱۷، حدود ۱۷.۲ میلیارد دلار بوده، که نسبت به ۱۵.۸ میلیارد دلارِ سال پیش از آن، افزایش ۹ درصدی نشان میدهد.
🔹 پیشرانِ تجارت تراریخت در دنیا، دو محصول ذرت و سویاست؛
چه اینکه ۸۷.۶ درصد از تجارت تراریخت دنیا به دو محصول ذرت با ۸.۷ و سویا با ۶.۳ میلیارد دلار اختصاص دارد؛
۱۲ درصد باقیمانده، به پنبه با ۱.۴ میلیارد، کانولا با ۴۶۰ میلیون و سایر موارد با ۲۵۰ میلیون دلار مربوط است. [۶]
◀️ رشد عجیب مصرف ذرت و سویا طی دو دهه
🔹 طی سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۱۷، تولید دو محصول عمدهی تراریخت در دنیا یعنی سویا و ذرت رشد غیرقابل تصوری داشته است؛
برآوردهای اولیه نشان میداد این افزایش فزاینده نمیتوانست ناشی از افزایش مصرف مردم دنیا باشد؛
تحقیقات تکمیلی که در ادامه میآید، صحت این برآوردها را تأیید میکند.
🔹 بر اساس آمارهای فائو، در همین زمان تولید کل سویای دنیا از ۱۳۰ به ۳۵۲ میلیون تن رسیده (یعنی ۲.۷ برابر شده) است. [۷]
ادامه دارد...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/2274
--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
مستند صوتی شنود - 05.mp3
17.87M
🎙 #مستند_صوتی_شنود،
(تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران)
قسمت ۵
هرشب در کانال "سالن مطالعه محله زینبیه"
🔺 تجربهگر #کتاب_شنود در پی حذف برخی قسمتها توسط ارشاد و نامفهوم شدن برخی قسمتهای آن و همچنین بیان برخی مطالب گفته نشده، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته است و استاد امینیخواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان میدارد.
مروری بر نکات جلسه پنجم:
🔻 نورانی ترین قطعه سلام در نماز
🔻 به من گفتند:هرچه به مضجع اهل بیت نزدیک تر شوی بیشتر در معرض نوری.
🔻 شهداء عند ربهم یرزقون هستند تا آخر
🔻 نور شما را طاهر میکند.
🔻 با روضه خانههایتان را نورانی کنید.
🔻 چرا نور کربلا از همه بیشتر است؟
🔻 کربلا، اوج نور افشانی خدا
🔻 چگونه به نور برسیم؟
🔻 حیوانات وحشی به من حمله کردند.
🔻 اذکاری که شیاطین را دور میکرد!
🔻 تمثیل شیطان در قالب چهره یک زن در بالین پیرمرد روحانی
🔻 فریاد کشیدن زن شیطانی با هر دفعه که ذکر میگفتم.
🔻 تاثیر شیطان در تصمیمگیری دکترها برای انتقال من به بخش زنان
🔻 شوخی و خندههای پرستاران با نامحرم باعث آزار بیماران میشد.
#مستند_صوتی_شنود
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#لطیفه_نکته ۱۴۷
اگه دوست داری چشم خواهر شوهرتو دربیاری😱
اگه دوست داری جاریت حسرتتو بخوره🤨
اگه دلت میخاد مادرشوهرت دیوونه بشه
همش از نشانه های اینه که
حسودی،بدبخت حسود 😐
خاک تو سرشون با این عروس آوردنشون😂😂😂
*به نام خدای بیزار از حسد*
*سلام*
*پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله*
*اَقَلُّ النّاسِ لَذّةً اَلحَسود.*
*آدم حسود كمترین لذت و خوشی را از زندگی میبرد.*
*بحار، ج ٧٧، ص ١١٢*
برخی خصلتهای حسود و آثار حسد در روایات عبارتند از:
۱. حسد باعث بیماری حسود می شود
۲. حسود بر کسی که گناه ندارد غضب می کند
۳. حسود در واقع از مقدرات خدا خشمگین و ناراضی است
۴. حسود به خودش بیشتر از طرف مقابل زیان می رساند
۵. حسود هنگام خوشی دیگران عمگین و ناراحت است
۶. حسد ریشه تمام شرور و بدیهاست
۷. حسد باعث قتل هابیل توسط قابیل شد
۸. حسد نخست حسود را متضرر می کند تا نابود شود
۹. حسد بیماری لاعلاجی است که فقط با مرگ حسود یا طرف مقابل تمام می شود
۱۰. حسود همیشه مریض است اگر چه درظاهر بدنی سالم داشته باشد
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews75979710412148534983250.pdf
11.29M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز شنبه ۱ مرداد ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
📖 فرنگیس
#خاطرات_فرنگیس_حیدریپور
🖋قسمت ۱۰۵م
روی خاکها، کنارش نشستم. پدرم سرش را مالید و گفت: «دلم خون است. حالم خیلی بد است.»
دستش را گرفتم و پرسیدم: «چی شده؟»
دستهای پدرم سخت و خشک شده بود. ترک خورده بود. دستش را کشیدم و گفتم: «بیا برویم تو.از جا بلند شد. آهی کشید و با من داخل خانه آمد. مادرم تا مرا دید، با خنده گفت: «کی آمدی تو، دختر؟»
مادرم را بوسیدم و گفتم: «همین الان. باوگم چرا ناراحت است؟»
مادرم گفت: «رفته بود گیلان غرب. همین الآن رسیده. من هم نمیدانم چرا ناراحت است.»
پدرم آبی به صورتش زده بود. آمد توی اتاق نشست و به پشتی تکیه داد. با ناراحتی گفت: «دلم از دست این مردم خون است که نمیدانند در جنگ بر ما چه گذشت با تعجب پرسیدم: «چی شده مگر؟»
از ناراحتی کلافه بود. دلم میخواست بدانم چه کسی پدرم را اذیت کرده. اصرار که کردم، گفت: «ها، نکند میخواهی بروی سراغش و دعوا کنی؟ شر به پا نکن، فرنگیس.»
مطمئن شدم کسی دلش را شکسته و ناراحتش کرده. با ناراحتی گفتم: «بگو. قول میدهم کاری نکنم. اصلاً به من چه!»
پدرم که دید ناراحت شدهام، گفت: «چیزی نیست امروز رفته بودم بنیاد شهید. آنجا به من گفتند جمعه چون روی مین رفته، شهید نیست.»
حرفش که به اینجا رسید، صدای هقهقش بلند شد. احساس کردم بغض راه گلویم را بسته است. با ناراحتی گفتم: «بیخود کردهاند این حرف را زدهاند. آنها کجا بودند وقتی جنازۀ تکه تکۀ جمعه برگشت.»
مادرم خودش را وسط انداخت و گفت: «حالا بس کنید.»
پدر با ناراحتی بلند شد و گفت: «اصلاً حق وحقوقی که نمیخواهم حقوقش هیچ. من فقط میخواهم بدانم پسرم شهید بوده یا نه؟»
حالش بد بود. مرتب این طرف و آن طرف میرفت. توی انباری رفت و برگشت. چفیهای روی سرش انداخته بود. رو به مادرم کرد و گفت: «زن، ساک مرا ببند، میخواهم بروم.»
مادرم با تعجب پرسید: «کجا؟»
پدر شروع کرد به لباس پوشیدن و گفت: «میروم پیش امام. میخواهم شکایت کنم.»
با خنده گفتم: «باوگه، تو ناراحتی. بگذار خودم میروم شهر...»
حرفم را قطع کرد و گفت: «نه. نمیخواهم بروی. بس است. بس است، فرنگیس. اصلاً دلم گرفته و میخواهم بروم امام را ببینم.»
مادر خندید و گفت: «پیرمرد، میروی و توی راه میمیری. تو کی توانستهای تهران بروی و سفر دور کنی که این بار میخواهی بروی.»
پدرم گفت: «کشور خودم است. مرا که نمیکشند. میروم و برمیگردم.»
ساکش را دست گرفت و راه افتاد. سهیلا را کول کردم و با عجله دنبالش دویدم. یاد وقتهایی افتادم که با هم به مزرعه میرفتیم. توی راه، پشت خمیدۀ پدرم را که دیدم، اشک توی چشمم جمع شد. از آوهزین که راه افتادیم و دیدم رفتنش جدی است، مرتب سفارش میکردم مواظب خودش باشد. گفتم: «باوگه، این از جبار، این از ستار، این از سیما. ول کن، نرو. مگر کسی میگوید که سیما روی مین نشست و زخمی شد؟ مگر کسی انگشتهای ستار را دیده؟ مگر دست قطعشدۀ جبار نیست؟»
پدرم فقط گریه میکرد. غروب بود. سهیلا آرام به پدربزرگش نگاه میکرد. پدرم با بغض گفت: «خون جمعه روی سنگهای آوهزین است، نمیبینی فرنگیس؟»
تا گورسفید همراه هم بودیم. سر جاده ایستاد و سهیلا را بوسید. سوار ماشین شد و گفت: «نگران نباش، زود برمیگردم.»
برایش دست تکان دادم. میدانستم قلب شکستهاش را فقط دیدن امام آرام میکند.
پس از آن، روزها جلوی خانه مینشستم و به ماشینهایی که میآمدند و میرفتند، نگاه میکردم. هر پیرمردی را توی ماشین ها میدیدم، قلبم تکان میخورد. اگر بلایی سر پدرم میآمد، خودم را نمیبخشیدم. چرا گذاشتم که برود؟
پنج روز که گذشت، ماشینی کنار روستا ایستاد. باز هم غروب بود. خوب که نگاه کردم، پدرم را شناختم. با خوشحالی دویدم و او را بغل کردم. اولین سؤالم این بود: «امام را دیدی؟»
خندید و پیروزمندانه گفت: «دیدمش!»
دوباره او را بوسیدم. باورم نمیشد. چطور این پیرمرد روستایی موفق شده امام را ببیند؟ همراهش تا آوهزین رفتم. مردم گروه گروه میآمدند و دور پدرم حلقه میزدند. پدرم نامهای را مرتب میبوسید، روی چشمش میگذاشت و میگفت: «این خط امام است.»
شب دور او جمع شدیم. مرتب اشک میریخت و ما هم همراه او از شادی اشک میریختیم. پرسیدم: «چطور راهت دادند؟ تعریف کن.» گفت: «فکر کردید چون پیرم، چون روستاییام، نمیتوانم امام را ببینم؟!»
خندیدم و گفتم: «والله که خیلی زرنگی، پدر خودمی.»
با شادی، ماوقع را تعریف کرد. هیچ وقت او را اینقدر خوشحال ندیده بودم.
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee