eitaa logo
سالن مطالعه
196 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
923 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 تاریخ فرهنگی "قبیله لعنت" قسمت نهم ◀️ (ع) در محاصره بین دریا و سپاه فرعون، لحظات دردناکی بر بنی‌اسرائیل گذشت، شاید جمعی از بنی‌اسرائیل در آن لحظات، در ایمان خود متزلزل شدند؛ اما موسی (ع) همچنان آرام و مطمئن بود و می‌دانست وعده‌های خداوند درباره‌ی نجات بنی‌اسرائیل و نابودی قوم سرکش، تخلّف‌ناپذیر است. بنابراین با یک دنیا اطمینان و اعتماد، رو به جمعیت وحشت‌زده بنی‌اسرائیل کرد و گفت: «چنین نیست (آنها هرگز بر ما مسلّط نخواهند شد)، چرا که پروردگار من با من است و به‌زودی مرا هدایت خواهد کرد.» (۱۰) در این هنگام که شاید بعضی با ناباوری سخن موسی (ع) را شنیدند و همچنان در انتظار فرا رسیدن آخرین لحظات زندگی بودند، فرمان نهایی صادر شد. چنان‌که قرآن می‌فرماید: «پس ما به موسی وحی کردیم که عصایت را به دریا بزن.» (۱۱) موسی (ع) چنین کرد و عصا را به دریا زد؛ «پس ناگهان دریا شکافته شد و هر بخشی همچون کوهی عظیم روی هم انباشته شد و در میان آنها، جاده‌ها نمایان گردید.» (۱۲) فرعون و فرعونیان که از دیدن این صحنه، مات و مبهوت شده بودند و چنین معجزه‌ی روشن و آشکاری را می‌دیدند، باز هم از مَرکب غرور پیاده نشدند و به تعقیب موسی (ع) و بنی‌اسرائیل پرداختند و به سوی سرنوشت نهایی خویش پیش رفتند. (۱۳) به این ترتیب، فرعون و فرعونیان وارد جاده‌ی دریایی شدند. آیه می‌فرماید: «ما، موسی و تمام کسانی را که با او بودند، نجات دادیم و درست، هنگامی‌که آخرین نفر از بنی‌اسرائیل از دریا بیرون آمد و آخرین نفر از فرعونیان داخل دریا شد، فرمان دادیم آب‌ها به حال اول خود بازگردند. امواج خروشان یک‌مرتبه فرو ریختند و سر بر هم نهادند؛ فرعون و لشکرش را همچون پرهای کاه با خود به هر جا بردند؛ در هم کوبیده و نابود کردند.» (۱۴) به این ترتیب بنی‌اسرائیل از دست فرعون و فرعونیان خلاصی یافتند و در جاده‌ای بلند، به سوی تقدیر خویش به‌راه افتادند. سامری، شخصیّتی بت‌پرست به‌نام موسی بن ظفر از سرزمین «عرق» بود که در دوران نبوّت حضرت موسی (ع) به «مصر» آمد و به آن حضرت ایمان آورد. (۱) سامری، خاله‌زاده موسی (ع) و شاگردش بود. (۲) مفسّران گفته‌اند سامری هنگام نزول وحی بر موسی (ع) جبرئیل را دید. او یکی از نخبگان بنی‌اسرائیل بود. هنگامی که جبرئیل پس از غرق شدن فرعون و لشکریان او بر اسب بهشتی سوار بود سامری مقداری از خاک جای پای جبرئیل را برای تبرّک برداشت. از خواص آن خاک این بود که به هر چیزی نزدیک می‌شد، روح در آن دمیده می‌شد و حرکت می‌کرد. (۳) گوساله سامری یا گوساله هارون، گوساله‌ای از طلا بوده است که سامری (به روایت قرآن) یا هارون (به روایت تورات)، آنگاه که موسی (ع) به کوه «طور» رفته بود، از زر ساخت و بنی‌اسرائیل را به پرستش آن دعوت کرد. (۴) درخواست بنی‌اسرائیل از حضرت موسی (ع) برای کتاب و شریعت باعث شد تا حضرت موسی (ع) سی روز برای عبادت به «طور» برود. موسی (ع)، هارون (ع) برادرش را، در میان قوم به جانشینی گذاشت تا به فرمان او زندگی کنند و به طور سینا رفت. به‌فرمان خداوند، وعده‌ی سی روزه‌ی او به چهل روز کشید. (۵) در این هنگام، سامری، بنی‌اسرائیل را گرد خود آورد و گفت موسی با هفتاد تن از میان شما بیرون رفته است و همه هلاک شدند. اکنون می‌خواهم خدای موسی (ع) را به شما بنمایانم. سامری، منسوب به «سامر» یا «سامره» است. در حال حاضر، نام محلّی در فلسطین است که به‌نظر می‌رسد اسم قوم یا طایفه‌ای باشد که در گذشته در آنجا می‌زیستند. برخی بر این باورند که هم‌فکران یا فرزندان سامری، بعدها در منطقه سامره فلسطین ساکن شدند و نام این محل یا طایفه به اعتبار سکونت هم‌فکران یا فرزندان او بوده است. سامری، از اصحاب حضرت موسی (ع) و دارای دانشی شگفت و علمی برتر بود. وی، از دانش شهودی و ریاضت بهره برده بود و دستی بر علوم غریبه داشت. ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🌺❤️ ❤️🌺 🇮🇷قسمت هشتم🇮🇷 زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد ... حسابی لجم گرفته بود. - من رو به یه پیرمرد فروختی؟ خنده اش گرفت ... رفتم نشستم کنارش. - این طوری ببندی شون لو میری ... بده من می بندم روی شکمم ... هر کی ببینه فکر می کنه باردارم! - خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چی شد؟ ... خطر داره ... نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط ... توی چشم هاش نگاه کردم ... - نه نمیگن ... واقعا دو ماهی میشه که باردارم! سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب ... دومین دخترمون هم به دنیا اومد ... این بار هم علی نبود ... اما برعکس دفعه قبل... اصلا علی نیومد ... این بار هم گریه می کردم ... اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود ... به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشت او خبری نداشت. تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم ... کارم اشک بود و اشک ... مادر علی ازمون مراقبت می کرد ... من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد ... زینب بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید ... از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت ... زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده ... توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد ... تهران، پرستاری قبول شده بودم . یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود ... هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه ... همه چیز رو بهم می ریختن. خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست ... زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد ... چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن ... روزهای سیاه و سخت ما می گذشت ... پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود ... درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم ... اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ... ترم سوم دانشگاه ... سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو ... دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن ... اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت. چطور و از کجا؟ ... اما من هم لو رفته بودم ... چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم ... روزگارم با طعم شکنجه شروع شد ... کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد. چند ماه که گذشت. تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن ... به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود. اما حقیقت این بود ... همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه ... و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه ... توی اون روز شوم شکل گرفت ... دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن ... چشم که باز کردم ... علی جلوی من بود ... بعد از دو سال ... که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن ... زخمی و داغون ... جلوی من نشسته بود. اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید... لب هاش می لرزید ... چشم هاش پر از اشک شده بود... اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم ... از خوشحالی زنده بودن علی ... فقط گریه می کردم ... اما این خوشحالی چندان طول نکشید ... اون لحظات و ثانیه های شیرین ... جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد ... قبل از اینکه حتی بتونیم با هم صحبت کنیم ... شکنجه گرها اومدن تو ... من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن. علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود ... سرسخت و محکم استقامت کرده بود ... و این ترفند جدیدشون بود. اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن ... و اون ضجه می زد و فریاد می کشید ... صدای یازهرا گفتنش یه لحظه قطع نمی شد ... با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم ... می ترسیدم ... می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک ... دل علی بلرزه و حرف بزنه ... با چشم هام به علی التماس می کردم ... و ته دلم خدا خدا می گفتم ... نه برای خودم ... نه برای درد ... نه برای نجات مون ... به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه ... التماس می کردم مبادا به حرف بیاد ... التماس می کردم که ... بوی گوشت سوخته بدن من ... کل اتاق رو پر کرده بود. ثانیه ها به اندازه یک روز ... و روزها به اندازه یک قرن طول می کشید ... ما همدیگه رو می دیدیم ... اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد ... از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد ... از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود ... هر چند، بیشتر از زجر شکنجه ... درد دیدن علی توی اون شرایط آزارم می داد ... فقط به خدا التماس می کردم: - خدایا ... حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست... به علی کمک کن طاقت بیاره ... علی رو نجات بده! بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم ... شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه ... ◀️ ادامه دارد... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی برای حجاب کتک میخورند و کشته میشوند، صدای هیچ بنی بشری در نمی آید. در هیچ جای جهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️چرا واسه این زن یقه پاره نکردن؟ چرا ماجرای مهسا برجسته می‌شود و ماجرای شلیر، بایکوت؟ 📍فقط مهسا دختران ایرانه؟ 📍هم مهسا کُرد بود هم شلیر 📍زنی که جانش را فدای عفتش کرد ✍️شامگاە روز شنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۱، یک مرد همسایه به بهانه مریضی همسرش از شلیر تقاضای کمک می‌کند و او را به خانه خودش دعوت می‌کند این مرد متجـاوز مسلح، قصد تعرض به این بانوی جوان (۳۶ ساله به نام «شلیر رسولی» و اهل روستای «چشمیدر» شهرستان مریوان استان کردستان) را داشتە و این زن عفیفه برای نجات خودش از دست مرد شیطان‌صفت، خود را از پنجره‌ی منزل به پایین پرتاب می‌کند و پس از چند روز بستری در بیمارستان جان می‌دهد. 📌جزئیات بیشتر از زبان همسرش https://tn.ai/2774040 🌹حالا این زن، به نماد عفاف کردستان تبدیل شده است؛ روحش شاد و یادش گرامی🌹 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
۲۳ ✅ رنگ بازی 🔻 رنگ انگشتی و آب رنگ امروزه در بازی کودکان نقش ویژه ای دارد. آن ها از دست زدن به این رنگ ها لذت می برند. وقتی با این رنگ ها درست و صورتشان را رنگ آمیزی می کنند، لذت بیشتری می برند. 🔸 بساط رنگ ها را روی یک زیر انداز پلاستیکی پهن کرده و اجازه بدهید کودک با انگشتانش نقاشی کند. نقاشی کشیدن روی دیوار های سرامیک با رنگ های انگشتی، تجربه شیرین و کم نظیری برای کودکان است. دیوار حمام هم جای خوبی برای این نقاشی هاست؛ زیرا نه کودک احساس محدودیت کرده و نه به خانه آسیبی می رسد. ◀️ آشنایی با رنگ ها در این بازی نسبت به بازی های دیگر بیشتر حاصل می شود؛ زیرا کودک در این بازی نتیجه مخلوط کردن رنگ های را خیلی راحت و زود مشاهده می کند. ⚜ خاصیت رنگ سازی های جدید با رنگ های انگشتی خلاقیت کودک را هم بالا می برد. این بازی برای بچه هایی که حس خوبی نسبت به حمام ندارند بسیار کارساز است. 📚 برگرفته شده از کتاب بازی، بازوی تربیت -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
📖 جایگاه محمدعلی فروغی در تاریخ معاصر قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/3377 🖋قسمت دوم دکتر علی‌محمد نقوی، جامعه‌شناس و محقق معاصر، می‌نویسد: "فروغی مغز متفکر رژیم یکی از غرب‌زدگان فراماسونر بود. فروغی که خود مورد احترام شدید تمام غرب‌زدگان است، در عالم سیاست تا نخست‌وزیری هم پیش رفته و عامل سیاست رژیم در جهت اسلام‌زدایی و ورود فرهنگ غرب بوده است. فروغی بود که با خیانت‌های خود عامل اصلی تداوم رژیم پهلوی، پس از عزل رضاخان گردید. نخست با زمینه‌سازی استعفای احمدشاه راه را برای سلطنت رضاخان هموار کرد و سپس بعد از حمله متفقین، مجلس سیزدهم را تحکیم کرده، باعث جانشینی محمدرضا خان گردید." (۸) 🔹معروف است، و مورخین عصر پهلوی بیشتر برای تزئین چهره‌ی فروغی، می‌نویسند: در سال ۱۳۱۴ به‌خاطر یادداشتی که از او نزد محمدولی‌خان اسدی (نایب‌التولیه مغضوب آستان قدس رضوی) یافت شد، از نخست‌وزیری کناره‌گیری کرد و خانه‌نشین شد. با توجه به نقش و مقام مهم و یگانه‌ی فروغی، چنین واقعه‌ای، در صورت صحّت، نمی‌تواند چیزی بیش از يك توجیه باشد برای کناره‌گیری سنجیده و عامدانه‌ی فروغی از صحنه‌ی علنی سیاست. شاید او می‌خواست و تمایل داشت که در پسِ پرده باشد و به کارهای «بزرگتر»، که به فراغت نیاز داشت، بپردازد و در عین حال، وجهه‌ی «روشنفکرانه» و «فاضلانه» خود را برای «آینده» محفوظ دارد. اگر فروغی در اوج دیکتاتوریِ نفرت‌زای رضاخانی، که جان و مال و ناموسِ نه‌تنها «عامّه» بلکه حتی بخش وسیعی از «خواص» نیز ملعبه‌ی دست مختاری‌ها بود، بر مسند رئيس‌الوزرایی قرار داشت، به‌راستی آیا می‌توانست در روزهای سرنوشت‌ساز شهریور ۱۳۲۰ چنان نقش تاریخی ایفاء کند و به‌عنوان نخست‌وزیرِ «مدیر» و «مدبّر» در روزهای سیاه اشغال کشور توسط بیگانه چهره‌نمایی کند؟! آری، فروغی، برای کسب چنین «محبوبیّتی» و ایفای چنین نقشی به چنان «مغضوبیّتی» نیاز داشت! (۹) ◀️ فروغی و شهریور ۱۳۲۰ در شهریور ۱۳۲۰، واضح بود که ابقای رضاخان بر سریر سلطنت، مهم‌تر از همه به‌خاطر نارضایتی عمیق و محسوس توده‌ی مردم و لرزان‌شدن پایه‌های تاج و تختش، دیگر غیرممکن است. برای سیاست‌پردازان بریتانیا سه امکان برای وضع آینده‌ی حکومت ایران مطرح بود: 👈۱- اعاده‌ی سلطنت قاجاریه و به تخت نشاندن محمدحسن میرزا و پسرش حمید. آنتونی ایدن (وزیر خارجه بریتانیا) در ۱۰ سپتامبر ۱۹۴۱ / ۱۹ شهریور ۱۳۲۰ برای ارزیابی مسئله به ملاقات آنها می‌رود و در تلگراف «بسیار محرمانه» به بولارد می‌نویسد: پرنس حسن قاجار وارث سلسله قاجار در لندن است و من او و پسرش را به‌طور خصوصی ملاقات کردم… پرنس حسن آماده است تا اگر چنان‌چه جنبشی در ایران برای بازگرداندن سلسله قاجاریه به سلطنت به‌وجود آید به ایران برود. او پسرش را نیز همراه خود به ایران خواهد برد. پرنس حسن گفت که فروغی قبلاً معلم او بوده است و لذا او [فروغی] شاید نسبت به بازگشت سلطنت قاجار سمپاتی داشته باشد. (۱۰) ولی، برخلاف تصور محمدحسن میرزا، فروغی نظر مساعدی نسبت به اعاده سلطنت قاجار نداشت. (۱۱) به‌علاوه، در دیداری که در ۱۳ سپتامبر (۲۲ شهریور) سِر هوراس سیمور (معاون وزارت خارجه انگلستان در امور خاورمیانه) و هارولد نیکلسون (رئیس بی.بی.سی) با شاهزادگان قاجار داشتند، نتیجه‌ی ارزیابی منفی بود. سیمور به‌خصوص از این‌که حمید پسر محمدحسن میرزا، که افسر نیروی دریایی انگلستان بود، يك كلمه فارسی نمی‌دانست، ناراحت شده بود. (۱۲) بنابراین، این امکان به‌طور قطعی منتفی شد. (۱۳) 👈۲-استقرار يك رژیم جمهوری در ایران، با ریاست شخصیت‌هایی چون فروغی (کاندید انگلیسی‌ها) یا ساعد (کاندید روس‌ها). (۱۴) این امکان با موانع زیر مواجه بود: الف: ریاست‌جمهوری فروغی مورد مخالفت روس‌ها بود (۱۵) و بنابراین توافق دو قدرتِ تعیین‌کننده‌ی انگلیس و شوروی بر سر يك چهره دشوار بود و به زمان کافی نیاز داشت. با توجه به ضرورت تصمیم‌گیری سریع، این امر ناممکن بود. ب: فروغی شخصاً با استقرار نهاد جمهوری در ایران موافق نبود و لذا پیشنهاد ریاست‌جمهوری خود را نپذیرفت. (۱۶) ج: اصولاً مقامات بریتانیایی به‌طور سنّتی نسبت به استقرار جمهوری در ایران نظر مساعد نداشتند و سلطنت را مناسب‌ترین شکل حکومتی منطبق با فرهنگ و روان‌شناسی مردم ایران تشخیص می‌دادند. مسلّماً این نظریه از اندیشه‌های مونارشیستی و باستان‌گرایانه اردشیر ریپورتر و فروغی متأثر بود. 👈 در نتیجه، تنها راه معقول و ممکن برای مقامات انگلیسی، امکان سوم یا تداوم سلطنت از طریق سلسله پهلوی و به‌وسیله شخص ولیعهد بود. درباره‌ی کاندیدهای دیگر درون خاندان پهلوی (علیرضا و عبدالرضا) ارتشبد فردوست توضیح داده است. ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/3451 -------------- 🖋"سالن مطالعه" @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 ۵ 🎞این قسمت:من سرمایی ام! -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
صفحه ۱۰۹
۱۹۰ به نام خداوند مهربان سلام امروز یک ماجرای کوتاه انسانی بجای روایت تقدیمتان می شود باشد که انسانیت الهی بر همه دنیا حاکم شود. در زمان شاه مى خواستند در منطقه بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوارى ملّى را بسازند و بايد 35 خانه خراب مى شد به اطلاع صاحبان خانه ها رساندند كه خانه شما را مترى فلان مقدار مى خريم. هر كس اعتراض دارد، بنويسد تا رسيدگى شود هيچكس به جز مرحوم راشد اعتراض نكرد. اين جريان خيلى بر مسؤولين گران آمد، و گفتند: «فقط اينكه آخوند است، اعتراض كرده!» بعد مرحوم راشد را دعوت كردند و آماده شدند براى اينكه به او حمله كنند و خفيفش نمايند* *راشد آمد و بعد از سلام و احوالپرسى از او پرسيدند كه اعتراض شما چيست؟ گفت: حقيقتش اين است كه اين خانه را من سالها قبل و به قيمت خيلى كم خريده ام و در اين مدت زمان طولانى مخروبه شده و به نظر من قيمتى كه شما پيشنهاد كرده ايد، زياد است!! من راضى نيستم از بيت المال مردم قيمت بيشترى براى خانه ام بگيرم بُهت و تعجّب همه را فرا گرفت و يكى از اعضاى كميسيون كه از اقليتهاى دينى بود، از جا برخاست و راشد را بوسيد و گفت: «اگر اسلام اين است، من آماده ام براى مسلمان شدن...» -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews759797104121515448105315.pdf
8.89M
بسم الله الرحمن الرحیم امروز چهارشنبه‌ ۳۰ شهریور ۱‌۴۰۱ ۲۴ صفر ۱۴۴۴ ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۲ ذکر روز چهارشنبه: یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ تمام صفحات -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
۲۴ 👈 ویژه کودکان زیر ۶ سال ✅ کشیدن شکل اشیاء به کمک خود اشیاء 🔻 دستتان را روی یک کاغذ بگذارید. یک خودکار یا مداد را کنار انگشتانتان گذاشته و همین طور بکشید تا شکل دستتان روی کاغذ کشیده شود. 🔸 این کار را با وسایل دیگر هم می‌توان انجام داد؛ مثل بشقاب، لیوان، قاشق، خودکار و... ◀️ خلق اشکال معنا دار موجب می شود کودک اثر خود را به صورت ویژه در این بازی ببیند. 📚 برگرفته شده از کتاب بازی، بازوی تربیت -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
📖 تاریخ فرهنگی "قبیله لعنت" قسمت دهم ◀️ ۲ اصل ماجرا را از زبان آیات سوره‌ی طه بخوانیم: خداوند متعال در سوره طه، آیات ۸۵ تا ۹۹ تفصیلاً به عملکرد سامری می‌پردازد و می‌فرماید: «ما قوم تو را [پس از آمدن تو] آزمایش کردیم و سامری آنها را به گمراهی کشید.» (۶) 🔹زمینه‌های بازگشت در برخی از افراد بنی‌اسرائیل وجود داشت و آنچه باعث مخفی‌ماندن این تمایل شده بود، حوادثی بود که هنگام خروج از «مصر» تا به این موقعیّت، پی در پی، سر راه بنی‌اسرائیل قرار می‌گرفت. از این‌رو، تنها فتنه و آزمایشی خاص می‌توانست پرده از نهاد آنها بردارد. واقعه‌ی سفر حضرت موسی (ع) به «طور»، مجال امتحان بزرگ را فراهم آورد. 🔹سامری دست به کار شد و به‌فرموده قرآن: «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ (۷) پس برای آنان گوساله‌ای بیرون آورد، پیکری بی‌روح که صدای گوساله داشت [سامری و پیروانش] گفتند: این معبود شما و معبود موسی است که [آن را] فراموش کرده است.» در تفسیر این آیه در «تفسیر راهنما» آمده است: ۱. سامری از زیورآلات به دور ریخته شده‌ی بنی‌اسرائیل [یا به تعبیر برخی تفاسیر، زیورآلاتی که از فرعونیان نزد بنی‌اسرائیل مانده بود] (۸) تندیسی به شکل گوساله‌ی نر ساخت و آن را ارائه کرد. «عِجل» یعنی گوساله‌ی نر، توصیف «عِجْلاً جَسَداً» بیانگر این نکته است که گوساله به شکل تندیس بوده نه این‌که گوساله‌ی واقعی باشد؛ ۲. ساخت گوساله‌ی زرّین به‌دست سامری، پنهان و به دور از چشم بنی‌اسرائیل صورت گرفت. «أخرج» تنها ناظر به مرحله‌ی عرضه‌ی گوساله بر بنی‌اسرائیل است و مسکوت ماندن مراحل قبل از آن (ساخت گوساله)، نشانگر مستور بودن آن مراحل از انظار عمومی است؛ ۳. تندیس گوساله‌ی زرّین سامری، نعره‌ای همانند بانگ گوساله داشت. «خُوار» یعنی صدای بلند گاو و گوساله (لسان العرب). از آنجا که تندیس ساخته شده‌ی سامری به‌شکل گوساله بود، پیداست که صدای آن نیز همانند صدای گوساله بوده است؛ ۴. سامری، فردی ماهر در فنّ مجسمه‌سازی و آشنا به نقاط ضعف فکری بنی‌اسرائیل بود. تعبیر «گوساله‌ای درآورد» حاکی از شدت شباهت مجسمه‌ی گوساله، به شکل حقیقی آن است؛ ۵. شنیده شدن صدای گوساله از تندیس دست‌ساز سامری، مایه‌ی فریفتگی بنی‌اسرائیل و باور به معبود بودن آن شد. ذکر هر یک از اوصاف گوساله، نشانگر دخالت آن در گرایش بنی‌اسرائیل است؛ ۶. سامری، تندیس گوساله‌ی زرّین را به‌عنوان «اله» بنی‌اسرائیل و موسی(ع) معرفی کرد؛ ۷. گروهی از بنی‌اسرائیل در معرّفی‌کردن گوساله‌ی زرّین، به‌عنوان معبود با سامری همراهی و همکاری داشتند. فعل جمع «قالوا» می‌رساند که عده‌ای در اطراف سامری مجتمع گشته و مرام او را ترویج می‌کردند یا این‌که از گذشته با او هم‌کاری و هم‌فکری داشتند و در زمان نمایش‌دادن گوساله، به ترویج عقیده‌ی باطل خود پرداختند؛ ۸. بنی‌اسرائیل، دارای زمینه‌ی مساعد فکری برای پذیرش گوساله‌ی طلایی به‌عنوان معبود بودند. انتخاب شکل گوساله برای القای بت‌پرستی و ارتداد سریع بنی‌اسرائیل، به‌خصوص پس از مشاهدات معجزات موسی (ع) گویای برداشت یاد شده است؛ ۹. سامری و پیروان او، به دروغ مدّعی فراموش شدن معرّفیِ گوساله به‌عنوان معبود، از جانب موسی (ع) شدند؛ ۱۰. سامری و طرفداران و مبلّغان او، پرستش گوساله را از جمله عقاید موسی(ع) وانمود کردند؛ ۱۱. لزوم هوشیاری در برابر جعل و منتسب‌سازی عقاید انحرافی و ساختگی به پیامبران و مکتب آنان؛ ۱۲. بهره‌گیری از شخصیّت‌های محبوب جامعه و وابسته نشان دادن افکار و رفتار خویش به آنان، از ترفندهای رهبران ضلالت است؛ ۱۳. سامری، فردی ناسپاس در برابر نعمت‌های خداوند و بی‌توجّه به الطاف و کمک‌های ویژه‌ی او بود. چنان‌چه ضمیر فاعلی «نَسی» به سامری برگردد، مراد از فراموشی سامری، بی‌توجّهی او به عنایات الهی و نجات از فرعونیان و نزول «مَنّ و السّلوى» و نظایر آن خواهد بود؛ ۱۴. موسی (ع) در دیدگاه و تبلیغات سامریان، رهبری فراموش‌کار حتی در اصولی‌ترین مسائل اعتقادی معرفی شده است؛ (۹) 🔹آنچه که در بسیاری از تفاسیر درباره‌ی ساخته‌شدن گوساله توسط سامری و صدایی که از دهان گوساله خارج می‌شد، آمده است، حکایت از آن دارد که نویسندگان محترم از چند نکته غفلت ورزیده‌اند. ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee