#لطیفه_نکته ۲۷۹
خیلی دوست داشتم خوشگل میبودم که الان بگم:
این زیبایی، چیزی جز بدبختی واسه من به ارمغان نیاورده .... 😍
ولی متاسفانه هم زشتم،
هم بدبخت،
معنی ارمغانم نمیدونم چیه😂😂
ولی خداییش همیشه حق رو میگم
دیدی که😁😆
به نام خداوند حق محور
سلام
امام صادق علیه السلام
إِنَّ لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ سَبْعَ حُقُوقٍ فَأَوْجَبُهَا أَنْ يَقُولَ الرَّجُلُ حَقّاً وَ إِنْ كَانَ عَلَى نَفْسِهِ أَوْ عَلَى وَالِدَيْهِ فَلَا يَمِيلَ لَهُمْ عَنِ الْحَق
مومن بر مومن هفت حق دارد که واجبترین آنها گفتن حق است،
هر چند به ضرر خود و یا پدر و مادرش باشد.
پس نباید بخاطر آنها از حق فاصله بگیرد.
بحار الانوار، ج۷۱، ص۲۲۳
┅═══🍃✼🍃═══┅
شجاعت گفتن حق حتی اگر به ضرر خود انسان باشد یکی از مهمترین شاخصههای انسانیت و ایمان به خداست.
خدایا ما را در گفتن حق حتی در شرایط سخت موفق بدار.
شاداب و حقگو باشید
یا علی مدد.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews759797104121494857169509.pdf
10.65M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
امروز؛ دوشنبه
۱۹ دی ۱۴۰۱
۱۶ جمادیالثانی ۱۴۴۴
۹ ژانویه ۲۰۲۳
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
پیدیاف روزنامههای ایران، وطن امروز، شرق و اعتماد در "سالن مطالعه"
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۶۷
🖋 مقالهی پانزدهم:
#جنگهایخلفا_و_منفعتیهود_از_آن
قسمت نهم؛
۲. جلوگیری از خیزش صحابه و مشغولیت افکار عمومی
یکی دیگر از اهداف برافروختن آتش این جنگها پراکنده ساختن اصحاب از مدینه بود.
آنها در مدینه با مشکل بزرگی رو به رو بودند و آن، اصحاب رسول خدا (ص) بود.
اصحاب در روزهای نخست به دلایل خاصی با آنها همکاری کردند و از علی علیهالسلام رویگردان شدند.
این به دلیل نفاقزدگی و یا به دلیل در نظر گرفتن طمع منافع مقطعی و یا به دلیل کینه و عقدههایی بود که از علی علیهالسلام داشتند و برخی از روی حسد از آن حضرت رویگردان شدند و به سران سقیفه پیوستند.
حضور این افراد در جبهه آنان مقطعی بود و پس از مدتی از عملکرد خود پشیمان میشدند و درمییافتند که فریب خوردهاند.
کسانی هم که به خاطر منافع دنیوی به آنان پیوسته بودند، هر روز بر طمعشان افزوده میشد؛ به گونهای که هرکدام از این افراد با سپری شدن زمان، خود را رقیب آنها میدانستند و هرگز به اینکه مورد تشویق حکومت واقع شوند و نصیب اندکی از سوی حکومت به آنان برسد، راضی نمیشدند و هرکدام دستکم هوای حکمرانی و استانداری در سر میپروراندند تا با حکومت همکاری کنند.
کسانی هم که به خاطر کینه و حسد با علی علیهالسلام با آنان همراه شده بودند، قطعاً پس از مدتی اگر خواستههایشان برآورده نمیشد، با سران سقیفه وارد دشمنی میشدند و عداوت آنان را در دل میگرفتند.
بنابراین تجمع اصحاب در مدینه خود مشکلی برای ابوبکر شده بود و آنان ناگزیر بودند برای منحرف ساختن افکار از موضوع خلافت، چارهای بیندیشند.
افزون بر این، با راه انداختن جنگ فتوحات، اصحاب رسول الله که سخنان رسول خدا را شنیده بودند، در این جنگها کشته میشدند و دیگر این سخنان از طریق آنان که پیامبر را درک کرده بودند و اسلام را به خوبی می شناختند، برای نسل دوم انتقال نمییافت و سران سقیفه آنگونه که خود میخواستند نسلهای بعدی را تربیت میکردند.
در همین دوران، نفاقزدگان از اصحاب، وقتی حقیقت را مییافتند، تنها کاری که میتوانستند انجام دهند، این بود که به سوی علی علیهالسلام بیایند و فرمان او را بپذیرند.
حضرت با فراست و راهنماییهای خود، آنان را از معرض ترور و کشتهشدن محفوظ میداشت.
کسانی هم که به طمع قدرت و کینه از علی علیهالسلام به جمع سران پیوسته بودند، چون فراست نداشتند و روش را نمیدانستند، بسیاری در این جنگها کشته میشدند و یا به صورت مرموزانه در معرکهی قتال ترور میشدند.
اندکی که باقی میماند، با موقعیتی که با فتوحات پیش میآمد و منصبهای جدید که پدید میآمد، با منصبی راضی میشدند.
بنابراین رسیدن به پول و زمین در این جنگها، یکی از اهداف اصلی بود که بتوانند با این وسیله اطرافیان خود را راضی نگه دارند.
در این فتوحات پولهای فراوانی به دست خلافت میافتاد که آمار آن از حیطهی حساب هم خارج بود.
افزون بر اینها، در طی این جنگها، افکار از موضوع خلافت به مسئله فتوحات معطوف میشد و سخن روز مردم میشد و جنگ، از آنجا که رعب و وحشت در پی داشت، مردم را به فکر رفع خطر جنگ میانداخت و اختلافات داخلی به فراموشی سپرده میشد.
در این شرایط، سخنان علی علیهالسلام و تنی چند از اصحاب که به واقعیت مسئله آگاه بودند، خریداری نداشت.
۳. منافع یهود در جنگها
با توجه به ادعای ما که دستگاه حاکمیت پس از پیامبر تحت نفوذ یهود بود، این سؤال مطرح میشود كه؛
یهودیان از جنگهای خلفا و پیشرفت اسلام در سایر مناطق چه سودی میبردند؟
ادامه دارد...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7096
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت شصت و هشتم؛
«خرمشهر شهر خون آزاد شد.»
این خبر را از تلویزیون شنیدم و دیدم تصویر هزاران هزار عراقی را که زیرپوشهایشان را درآورده بودند و دستهایشان به علامت تسلیم بالا بود.
مردم همدان توی خیابانها آمده بودند
ماشینها توی روز با چراغ روشن میرفتند و بوق شادی میزدند.
بوی اسپند و بانگ صلوات در همه جا پیچیده بود.
سر چهارراهها شیرینی پخش میکردند و به هم تبریک میگفتند
وهب را بغل کرده بودم و توی خیابان میگشتم که چشمم به پلاکاردی افتاد که میخکوبم کرد.
نوشته بود:
«پرواز ملکوتی فرمانده سپاه همدان وجانشین تیپ ۲۷ محمدرسول الله «ص» حاج محمود شهبازی بر مردم شریف و انقلابی...»
چشمانم سیاهی رفت
یک گوشه نشستم.
حاجمحمود و حسین مثل یک روح در دو بدن بودند
میتوانستم حدس بزنم که حسین چه حال و روزی دارد.
دیگر نه به فکر زخم پای او بودم و نه در اندیشه بچه توراهیام.
فقط از خدا میخواستم او را زنده ببینم ...
... تا یکی از بچههای سپاه را که از خرمشهر آمده بود، دیدم
از حسین پرسیدم، گفت:
"حالش خوبه، عصا رو هم کنار گذاشته"
پرسیدم:
"پس چرا نمیاد؟!"
سکوت کرد و رفت.
چند روز بعد پیکر محمود شهبازی و سایر شهدای فتح خرمشهر را برای تشییع به همدان آوردند.
پشت سر تابوت او از میدان امام تا خیابان شهدا رفتم
احساس میکردم پشت تابوت حسین میروم.
همسر حاجآقا سماوات که نگرانیام را میدید؛ گفت:
"نگران نباش! حسینآقا حالشون خوبه. اما چون مسئولیت دارن ناچارن بمونن ...
محمود شهبازی را برای تدفین به شهرش اصفهان بردند
تعدادی از خواهران سپاهی هم به اصفهان رفته بودند؛ میگفتند:
"پدر و مادر شهید شهبازی تا روز تشییع نمیدونستن فرزندشون فرمانده سپاه همدان و جانشین تیپ محمد رسول الله بوده."
شهادت شهبازی داغی سنگین بر دل حسین بود.
این را در لابهلای نامهای که برایم نوشت، فهمیدم؛
نوشته بود:
"محمود شهبازی رفت،
دنیا براش کوچیک بود
خیلی کوچیک"
و در انتهای نامه احوال وهب و بچه توراهیام را پرسیده بود.
فرزندمان پسر بود و قرار بود اسمش مهدی باشد
پا به ماه بودم.
خواهرم ایران از وهب مواظبت میکرد
عمه هم تهران بود
چند ماهی میشد که پدرم پس از سالها تنهایی به اصرار بزرگترها زن گرفته بود.
وقتی مهدی به دنیا آمد؛ نه همسری! نه مادری! و نه مادر شوهری!
سر بیشتر کوچهها حجله شهید گذاشته بودند
شهدای عملیات جدیدی به نام رمضان.
حالا فهمیدم که چرا حسین نمیتوانست بیاید
کمکم جای خالی حسین را برای ما حاجآقا سماوات و همسرش پر کردند.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee