eitaa logo
ثامن شهید بهشتی (ره)۳۴۶
283 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
6هزار ویدیو
460 فایل
جهت اطلاع رسانی و مطالب فرهنگی ارتباط با مدیر کانال @alimohammadi213 @Zynab72 کانال دیگر ما https://eitaa.com/SAboozar313
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام فردا اردو داریم اردوگاه سلمان داخل تهران (شامل استخر.تیراندازی.معرق کاری. سالن بازی و.. ) هزینه ۱۵هزار تومان سن ۱۳الی ۲۲ سال بسیجی پایگاه ناهار با ما است. هرکس میاد مشخصات کامل خودش رو تا امشب ساعت ۱۰ برای خانم حیدری بفرسته و فردا راس ساعت ۸ بدون تاخیر پایگاه باشد و برگشت ساعت ۱۶ خانم معصومه حیدری ‏‪0 919 007 0793‬‏
خیلی ها با فرمانده لشكر کار داشتند؛ ولی نمی توانستند در ساعت مشخصی او را پیدا کنند. مسئولیت او طوری بود که وقت بیكاری نداشت. بیكاری که نه، اصلًا فرصت نبود اگر کسی با او کاری دارد، به راحتی بنشیند و با فرمانده خود صحبت کند. فرماندهی لشكر کاری سخت و پیچیده بود. از طرفی فرمانده لشكر، فرمانده لشكر اسلام بود و باید به رسم مسلمانی، ارتباطش با زیردستان را تقویت می کرد و در هر فرصتی گامی برای خدمت به آنان برمی داشت. برای حل این مسئله، ابتكار جالبی از خود نشان داد. نیم ساعت قبل از اذان به مسجد می رفت و می نشست؛ اینگونه هرکس با او کاری داشت می دانست اگر هیچ جا دستش به فرمانده لشكر نرسد، نیم ساعت قبل از نماز می تواند او را در مسجد پیدا کند و به آسودگی حرفش را با وی در میان بگذارد. این ابتكار سردار ، علاوه بر آنكه قدمی در راه رفع مشكلات و رسیدگی به امور زیردستان محسوب می شد، روشی غیرمستقیم برای جذب دیگران به مسجد بود و باعث می شد توفیق نماز جماعت نیز عاید دیگران شود. ۵۰-📚قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص ۲۲ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
#آیت_اللهی_در_کاباره❗️ 🍃لبنان به عروس خاورمیانه معروفه ، انواع و اقسام فساد هم توش هست ، #امام_موسی_صدر رهبر شیعیان لبنان که خیلی تو مردم محبوب بود یه روز کاملا ناگهانی وارد یک کاباره شد ، همه مشغول میگساری بودند ، یدفه همه تا او را دیدند دست و پای خودشون و گم کردند اما در میان تعجب همه سید هم پشت میز میکده نشست و به خدمتکار گفت برای من هم مشروب خوب بیاورید ، سکوتی به آنجا حاکم شد اما او شوخی نمی کرد و جدی گفت پس چرا وایسادی ؟ خدمتکار رفت با حالت شرمندگی یه پیاله مشروب آورد گذاشت جلوی سید ، همه با تعجب بهش نگاه می کردن که چی میشه که ناگهان سید یه تیکه جگر از گوشه عبایش دراورد و انداخت تو لیوان مشروب ، و به صحبت با جوان ها ادامه داد ، بعد مدت خیلی کمی جگر بسیار کوچک شده بود و انگار تو مشروب حل شده بود ، ناگهان سید برنامه اصلیشو شروع کرد ، و گفت رفقا اسلام برا همین میگه مشروب نخورید ، ببینید این مشروب با این تیکه جگر چی کار کرد ، دقیقا همین ضرر رو به بدنتون میزنه ... 🍃او همیشه این مدلی #نهی_از_منکر می کرد ، البته این مدل #نهی_از_منکر خیلی هنر می خواست و هزینه داشت و ممکن بود مورد تهمت ها واقع بشی اما او می دونست تو جایی که سبک زندگی ها کاملا غربی شده باید یکمی با جوان ها همراه شد بعد حرف اصلیتو بزنی ، این جوری بود که همه بهش می گفتن مسیح لبنان و بزرگ و کوچیک مریدش بودن... 📚به نقل از حجت الاسلام زائری  ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
عکس از خدادادی
فرماندهی لشكر، کم جایگاهی نیست. چند هزار نیرو تحت امر یک فرمانده لشكر قرار دارند و اوامرش را اطاعت می کنند. فرمانده لشكر بودی که خیلی ها او را فاتح خرمشهر و یكی از موفق ترین و نام آورترین فرماندهان سپاه اسلام می دانند. برای نشان دادن اهمیت نماز، و اینكه بفهماند فرمانده لشكر در مقابل خدا و احكام شریعت، خاضع و مطیع است، وقت اذان رفت جلوی نمازخانه. چند نفر در صف اول برایش جایی باز کردند. حاج حسین خرازی با همان خنده همیشگی اش از آنان تشكر کرد. رفت جلوتر و در میان بهت همگان، میکروفون را گرفت و ایستاد به مكبّری! همه از این کار او تعجب کردند. به طور معمول مكبّری را افراد کم سن و سال به عهده می گرفتند؛ اما این بار فرمانده یک لشكر فاتح و سربلند آمده بود و با افتخار برای اقامه فریضه الهی، تكبیر می گفت. این اقدام آموزنده ، درسی فراموش ناشدنی برای همه نیروها بود و روحیه شان را دوچندان ساخت. ۵۱-📚قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص ۳۱ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
سلام علیکم اصلاحیه جشنواره بادبادک ها
عکس از خدادادی
✍...زود شناختمش که اهل و مستحبی است. از همان روز .سر ظهر وسط غیبش زد. با سینی آب هویج بستنی پیدایش شد. گفت رفته بخواند. هنوز باهاش راحت نبودم. به مادرش گفتم《چرا آقا محسن برا خودش بستنی نخریده؟》چادرش را کشید توی صورتش و یواشکی در گوشم گفت: است. موقع انتخاب حلقه هم گفت من دست نمی کنم؛ برای مرد .اولش که افتاد رو دنده لج که اصلا نمی خواهم. بعد که زهرا اصرار کرد به رضا داد. همه بازار رو زیر پا گذاشتیم تا ست و پیدا کنیم. راوی خانم ارینب حسینی مادر همسر شهید 📚 فصل ۱ ص ۱۹ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
🔷روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند: من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند. اصحاب پرسیدند چطور ؟ 🔷مولا فرمودند: آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند. ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت: شما دو توهین به من کردید; ◽️ اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ، ◽️ دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟ شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من "علی" فروش شوم؟ 💰تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی "علی" عوض نمی کنم. آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست. 🔷مولا گریه می کردند و می فرمودند: به خدایی که جان "علی" در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست... شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخورده بودند 📚الکافی/ ج ۸ https://eitaa.com/payegah_shahid_beheshti
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا