#سکانس_سوم
ام سلمه وارد خانه ی تازه عروس می شود
گوشه ای نشسته
زانوی غم بغل گرفته و اشک می ریزد!
ام سلمه نگران شد
چیزی شده دخترم؟
از شوهرت راضی نیستی؟
نه مادر جان
سه روز است حسینم را ندیدم
دلم برای حسین تنگ شده است...
ام سلمه فرمود: می روم حسینت را بیاورم.
وارد خانه شد
حسین هم گریه می کرد
چرا گریه می کنی پسرم؟
سه روز است زینبم را ندیده ام!
#علیاءمخدره