🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻
👻😬👻😬
👻😬👻
👻😬
👻
ࢪمآن⇩
👋👀بچھمثبٺ👀👋
#به_قلم_بانو
#قسمت39
#سارینا
دور زد و با سرعت راه افتاد و معمور ها درو براش باز کردن و ثانیه ای که موند درو باز کنن ذهن ام ارور داد فرار کنم!
با عصبانیت ی که از این دیدم صد در صد منو می زنه به بابا هم می گه.
درو باز کردم و با دو دویدم نمی دونم کجا فقط دویدم.
که صدای در ماشین اومد و صدای سامیار:
- می کشمتتتت سارینا می کشمت.
دویدم سمت عمارت که سامیار داد کشید:
- رستمی بگیرش.
یه معمور جلو اومد و گرفتم.
جیغ زدم از دست ش فرار کنم ولی انقدر زور ش زیاد بود نمی تونستم سامیار رسید بهم و تا سر بلند کردم یه کشیده محکم نثار ام کرد که گیج شدم!
خدا لعنتت کنه با این ضرب دستت.
پلیسه متعجب گفت:
- چیکار می کنی سامیار ما حق نداریم کسی رو بزنیم!
سامیار بازومو با خشم گرفت و گفت:
- تو می خوای به من یاد بدی قوانین رو؟ دختر عمومهههه.
پسره حرفی نزد و من دستم روی صورتم بود و گریه می کردم.
یکی سامیار و صدا زد و با حرص گفت:
- دارم حالا برات.
دستمو کشید دنبال خودش و داخل سالن رفت به دستگیره در دستمو دستبند زد که با چشای گرد شده بهش نگاه کردم و رفت سمت بقیه.
کسی اومد بره داخل دیدم محمده.
صداش کردم که با تعجب برگشت و با دیدن من ابرو بالا انداخت و سمتم اومد که با صدای سامیار که از اون ور سالن داد می زد مواجه شد:
- سروان سمت اون دختر حق ندارید برید لطفا به کارتون برسید.
لعنتی!
محمد بیشعوری زیر لب گفت و مجبور شد بره بازرسی اتاق ها.
نیم ساعت گذشته بود و یه عده سرگرد و سروان و سرهنگ داشتن بحث می کردن.
صبر ام لبریز شده بود و حسابی قاطی کرده بودم خسته شدم بس که سر پا وایسادم رو به سامیار جیغ کشیدم:
- بیا دست منوووو وا کن کثافط واسه چی به من دستبند زدی؟ مگه ارث بابا تو خوردم.
بقیه سر ها چرخید سمتم و سامیار تهدید وار نگاهم کرد و گفت:
- ساکت باش سارینا.
با خشم گفتم:
- وای به حالت فقط وای به حالت یه خش این دستبند روی این دست من بندازه مامانم خودتو و هفت جد تو داغون می کنه به چه جرمی به من دستبند زدی ها بیا دست منو وا کننننن.
یعنی از سرهنگ ها گفت:
- سامیار چی می گه این دختر؟
سامیار گفت:
- دختر عمومه قربان خودم بعدا به این موضوع رسیدگی می کنم شخصیه!
با خشم گفتم:
- برو گمشو بابا شخصی مگه من زن تو ام واسه من تعین تکلیف می کنی؟ دوست دارممم اومدم پارتی اصلا می خوام دوست پسر هم داشته باشم اصلا می خوام برقصم و شراب بخورم به توچه؟
سامیار کنترل شو از دست داد و روم داد زد:
- خفه شوووو سارینا.
عصبی تر شدم و گفتم:
- غلط کردی سر من داد می زنی هنوز واسه این چک ی که بهم زدی چیزی بهت نگفتم که تلافی اونو سرت در میارم حالا وایسا و تماشا کن بیا دست منو وا کننن.
یکی از سرهنگ ها اومد و دستمو باز کرد اخیش داشت می شکست دستما!
مچ دستم قرمز شده بود.
خواستم از در برم بیرون که معمور جلوی در با اشاره سامیار درو بست و وایساد جلوی در.
هوووفی کشیدم و سمت سامیار رفتم.
از بین معمور ها گذشتم و جلوش وایسادم.
نگاه پرحصی بهم انداخت و گفتم:
- بگو درو باز کنه می خوام برم.
بازومو گرفت و هل داد تقریبا سمت مبل که مجبور شدم بشینم و گفت:
- از جفت من تکون نمی خوری!
بلند شدم و گفتم:
- نمی خوام بمونم پیشت می خوام برم اصلا به چه جرمی منو نگه داشتی؟
سامیار قدمی جلو اومد که قدمی عقب رفتم:
- اصلا بگو ببینم با سر دسته باند خلافکار ها چیکار داشتی که افتاده بود به جونت؟
چشم های همه به من دوخته شد.
نیشخندی زدم و گفتم:
- انقدر خوشکلم می خواستم زورت میاد؟
نگاه چپی بهم انداخت و گفت:
- زر نزن سارینا خوب؟ همین یه دلیل کافیه بخوام بدم بازداشتت کنن فهمیدی؟حالا هم بتمرگ سر جات!
#رمان
Even the darkest night will end and the sun will rise…
حتی تاریک ترین شبها هم با طلوع خورشید تموم میشن…🌔♥
#دلـــــی
🍓🍃🤍
هدایت شده از 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🌿- بِسمِخُداۍسَتّـٰارُالعیوب(:
حملة القُرآن عُرفاء اهل الجنّة . . .
همراهان قرآن، عارفان اهلِ بهشت هستند .
پیامبراکرمصلواتاللهعلیه | #احادیث
🟤سلام امام زمانم✋
بٰا هَرنَفسے..؛
*سَلام ڪَردَن﴿؏ـــِشق۔۔𔘓﴾ أست۔۔*
_آقـــــآ بہِ تــُᰔـــو۔۔۔اِحتـــــرٰام ڪَردَن ؏ـِـشق۔۔ أست۔۔۔
اِسم قَشَنـــــگت ۔۔؛
بِہ میٰان چوُن آیَد۔۔
أز رو؎« أدب» ۔۔!
"قیـــــآم ڪَردن ؏ِـــشق أست"۔۔۔𑁍۔۔۔
#السَّلامُعَلَیکیاخَلیفَةَاللهِفےارضِھ
#اݪهۍعَجللِۅَلیڪالْفࢪج
#امامزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما را اگر چه چشم تماشا ندادهاند
ای غایب از نظر به خیال تو سوختیم..💔
_اللهمعجللولیكالفرج🤍
#امام_زمان #آقای_غریب
به غبار حرم کرب ُبلایت سوگند ؛
دوست دارم که شبی در حرمت گریه کنم ..!
#دلتنگ💔
#صلےالله_علیڪ_ایها_اربابــــ
عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند
عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری...
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج
Majid Yalan - Parandeh.mp3
2.09M
🎵 مجید یلان • بنام پرنده♥
•🎧•●━━━┈┈ ───❤️⇆❤️
#جدید
برای کسی که دوسش داری به جای:
"صبح بخیر" بنویس:
"بلند شو! دلم میخوادت"
تحقیقتات نشون داده به محض دریافت پیام از سمت کسی که دوسش داری بدن شروع به ترشح "سرتونین" میکنه و در طول روز شاد هستی و احساس خوبی داری...🙃🍊
و صبح بخیر..
تا شنیدم
کھ تو از شعر خوشت مۍآید
چند وقتۍست کھ یک
شاعر پرچانھ شدم . .♥️'
#عاشقانه_مذهبی
🌺امام صادق علیه السلام:
▪️ قلْتُ لَهُ بِأَيِّ شَيْءٍ يُعْلَمُ اَلْمُؤْمِنُ بِأَنَّهُ مُؤْمِنٌ قَالَ بِالتَّسْلِيمِ لِلَّهِ وَ اَلرِّضَا فِيمَا وَرَدَ عَلَيْهِ مِنْ سُرُورٍ أَوْ سَخَطٍ.
▪️مومن شناخته می شود با تسلیم بودن در برابر خداوند و راضی بودن به آنچه از خوشی و ناخوشی برایش رخ میدهد.
📚 اصول کافی (باب الایمان و الکفر)
جلد ۲ صفحه ۶۲