eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
310 دنبال‌کننده
5هزار عکس
751 ویدیو
29 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙دعای ماه رمضان التماس دعا🤲🏻 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
Tahdir joze24.mp3
3.94M
🔊 گوش کنیم| تند خوانی قرآن کریم ⏯ 🎙 🎤 استاد معتز آقایی ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
°•~♥ خُورشیدشَرمگین‌‌به‌ِتَماشای‌ِگُنبَدَت هَرصُبح‌اَزجَبین‌عَرق‌ِنُورمیچِکَد☀️ اَزپُشت‌بام‌ِخانه‌ِسلامت‌که‌میکُنم باران‌عِشق‌بَر‌دِلَم‌اَزدورمیچِکَد❣️ اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ‌یااَباعَبْدِاللّهِ‌الْحُسَیْن‹ع›✋️ ╰═•♥️◍⃟🎼═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مـا با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد، هـر کـسی بـا مـاسـت؛بـسـم الله هر کسی با ما نیست،خداحافظ :))
🌱 اگر كودك خجالتي داريد با اين روش كودك را اجتماعي كنيد. یک میکروفن خیالی جلوی فرزندتان بگیرید و با او مصاحبه کنید. 🔹 نظر او را درباره رنگ لباسش، آب و هوا، غذای مورد علاقه‌اش و… بپرسید و تا می‌توانید این مصاحبه را طولانی کنید. 🔻با این کار فرزندتان هم ابراز نظر و عقیده‌اش را تمرین می‌کند و هم صحبت کردن مقابل جمعیت را یاد می‌گیرد.
🍀 💎 🍀 ❇️ عليه السلام: بسا روزه دارى كه از روزه اش جز گرسنگى و تشنگى نصيب نگردد. و بسا نمازگزارى كه از ايستادنش به نماز جز بيدارى و زحمت سود نگيرد 🍃💠🍃🔸🍃🌹‌🍃💠🍃🔸🍃
☕دمنوش‌های پیشنهادی برای افطار 🔸 نعنا و لیمو؛ اکسیر هضم غذا 🔸چای بابونه و دارچین؛ تامین انرژی 🔸دمنوش عناب؛ بهبود گردش خون 🔸گلاب و زعفران؛ بهترین برای افطار 🍵 🔹پزشکان می‌گویند مصرف شیرینی و قند در افطار مهم‌ترین دلیل خستگی و خواب‌آلودگی است. با مصرف این دمنوش‌ها در کنار پرهیز از مصرف کافئین و قند، بعد از وعدهٔ افطار شاداب‌تر خواهید 🍏 🍊 ┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن 🧡خیـــآل‌تــــــــــو🧡 صبح با سر و صدای شایان بیدار شدم. خابالود تو جام نشستم و خمیازه ای کشیدم جلوی اینه وایساده بود و داشت دکمه های پیراهن شو می بست. ولی دید بیدارم از توی اینه نگاهی بهم انداخت و گفت: - بخواب ساعت 6 هست هنوز. سری تکون دادم توی روشویی رفتم و دست و صورتمو شستم. بیرون اومدم که شایان صدام کرد: - بلدی کروات ببندی؟ قبلنا برای بابا می بستم. با فکر بابا لبخندی زدم و گفتم: - اره. منتظر نگاهم کرد که سمت ش رفتم و کروات رو گرفتم ببندم براش که گفت: - لبخندت برای چیه؟کروات بستن دوست داری؟ سری تکون دادم و گفتم: - همیشه برای بابام می بستم با فکر به اون لبخند روی لبم اومد. بهم نگاه کرد و گفت: - امروز که نه ولی توی همین هفته قول می دم بهت که ببرمت سر خاک بابات به خاطر دیروز. ناباور و با ذوق نگاهش کردم و گفتم: - راست می گی؟ سری تکون داد و گفت: - اره. لبخندی زدم و گفتم: - ممنون. و عقب اومدن توی اینه خودشو نگاه کرد و بعد کت شو پوشید. من هنوز نمی دونستم کارش چیه اصلا!. بهش نگاه کردم و گفتم: - شغل ت چیه؟ خنده اش گرفت. بهم نگاه کرد و گفت: - چطور؟ روی تخت نشستم و گفتم: - خوب یعنی من نباید بدونم؟ یه دستشو توی جیب ش فرو کرد و گفت: - استاد دانشگاه هستم رعیس شرکت هم هستم. اهانی گفتم. سمت در رفت و گفت: - می خوای بخوابی؟ نه ای گفتم که گفت: - خوبه پس می تونی صبحونه بهم بدی. اهومی گفتم و منم همراه ش از اتاق بیرون اومدم. سری اول به محمد زدم که تخت خواب بود. توی اشپزخونه رفتم و شایان پیشت میز نشست. میز و چیدم و خودمم کنارش نشستم. صبحونه خوردیم و بعد صبحونه بلند شد بره منم تا دم در باهاش رفتم. کفش هاشو پوشید نگاهی به بادیگارد ها انداخت و گفت: - برو داخل خداحافظ. سری تکون دادم و گفتم: - باشه در پناه خدا. و درو بستم. رفتم تو اشپزخونه میز و جمع کنم که محمد خابالود اومد تو اشپزخونه با دیدن من گفت: - مامانی کی بیدار شدی؟ بغلش کردم و صورت شو بوسیدم و گفتم: - تازه مامانی تو چرا زود بلند شدی؟ سرشو روی شونه ام گذاشت و گفت: - اخه گرسنمه
♥️🍃 -حوالی چشمانت همه چیز آرام است . . تو ؛ تمام مسکن ها را به چالش کشیده ای'❤️ ‌ 🥰 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تَعریفِ مَن از عشْق هـَمان بود که گُفتَم در بَندِ کَسی باش که دَر بَندِ حُسین است ╰═•♥️◍⃟🎼═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا