🔴 "دیدی گفتــم ممـــنوع!
💠 وقتی همسرتان اشتباه میکند بلافاصله به او نگویید: دیدی گفتم؟ اگر از اشتباه كردن در حضور شما هراس داشته باشد شک نكنيد به تدريج از شما دورتر می شود و به مرور، احساس آرامش و لذتِ با شما بودن برایش کمرنگ میشود.
💠 این هراس، زمینهی از بین رفتن اقتدار و اعتماد بهنفس همسر، مخفیکاری، دروغگویی و کم شدن ارتباط کلامی او با شما شده و به مرور باعث اختلاف و ســرد شدن رابطهتان خواهـــد شـــد.
💠 تغافل و یا توجیه خطای همسر در نزد دیگران، هم زمینهی اصلاح همسرتان را فراهم میکند و هم شما را در نزد او محبوب میسازد.
💠 درخطاهای بزرگ و ریشهدار که از همسرتان سر میزند اگر استمرار پیدا کرد حتماً با مشاور در میان بگذارید.
#همسران_مثبت
━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
✍ دور نیست که با یک سیلی توسط دلاور مردان ما، از این جنایت پشیمان شوید
اما بدانید #انتقام_سخت ما روزی است که قدس را از لوث وجودتان پاک کنیم
و آن روز چقدر نزدیک است...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#طوفان_الاحرار
#امام_زمان
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡
🧡🌱
📚ࢪمآن
🧡خیـــآلتــــــــــو🧡
#بہ_قلم_بانو
#قسمت43
#غزال
شایان با مکث گفت:
- خوب برگردین به کلاس درس بریم سراغ ازمایش مون البته فقط چند قلم از مواد موجود بود که خیلی هم خطرناکه و صحیح نیست انجام بدم چون ترکیب ش مثل اسید می مونه و گوشت بدن و اب می کنه اما برای یادگیری انجام می دم ببنید!
پایین گذاشت وسایل رو و داشت چند تا چیز رو با هم قاطی می کرد که یهو یکم از مواد که داشت قاطی می کرد ریخت رو دستش و عقب اومد که سریع پا شدم محمد و پایین گذاشتم و سمت ش رفتم و گفتم:
- شایان چی شد؟خوبی؟
یکم از دست شو مواد سوخته بود و صورت ش توی هم رفته بود.
دانشجو ها هم از جا بلند شدن و حال ش رو می پرسیدن.
دستشو گرفتم و به جای سوختگی نگاه کردم و گفتم:
- ببین با خودت چیکار کردی چرا مراقب نیستی؟
وقتی دیدم چیزی نمی گه سر بلند کردم بهش نگاه کردم که دیدم خیره داره نگاهم می کنه.
خجالت کشیدم و دستشو ول کردم و گفتم:
- خوبی؟درد نداری؟
نگاهشو ازم گرفت و گفت:
- خوبم چیزی نیست نگران نباش برو بشین.
سری تکون دادم و برگشتم نشستم.
برگشت نگاهی بهم انداخت و دوباره شروع کرد به توضیح دادن محمد و توی بغلم نشوندم که گفت:
- مامانی بابایی چی شد؟
لب زدم:
- چیزی نیست مامان جان نگران نباش.
حدود نیم ساعتی گذشت که کلاس تمام شد.
شایان یه ادرس نوشت روی تخته و گفت:
- یه ساعت دیگه می بینمتون.
همه سری تکون دادن تک تک و بیرون رفتن.
بلند شدم و دست محمد و گرفتم شایان کیف شو و ساک محمد و بلند کرد و گفت:
- بریم .
سری تکون دادم و راه افتادیم.
سوار ماشین شایان شدیم و راه افتاد سمت ویلا.
نگاهی به من و محمد انداخت و گفت:
- خسته شدین؟محمد بابا خسته شدی؟
محمد گفت:
- نه بابایی.
منم نه ای گفتم.
شایان گفت:
- اصلا یادم نبود که امروز به دانشجو ها برای تشویقی قول دادم ببرمشون ویلا یهویی شد فردا می ریم خرید.
به بیرون نگاه کردم و گفتم:
- مشکلی نیست.
#رمان
🌷﷽🌷
☪ #عاشقانه_های_نیمه_شب 💟
🔻#دعای_افتتاح
3️⃣ همه کارها به دست سلطان عالمه
🌺الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَامُضادَّ لَهُ فِى مُلْكِهِ ، وَلَا مُنازِعَ لَهُ فِى أَمْرِهِ . الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَاشَرِيكَ لَهُ فِى خَلْقِهِ ، وَلَا شَبِيهَ لَهُ فِى عَظَمَتِهِ 🌺
💠سپاس خدای را که در فرمانروایی رقیبی ندارد و برای او در کارش نزاعکنندهای نیست، سپاس خدای را که در آفرینش شریکی ندارد و در بزرگی شبیهی برای او نیست.
⚠️دیر یا زود میفهمم که اگه سراغ دیگران رفتم و اونها را جایگزین خدا کردم ، اشتباه محض بوده⚠️
✅✅ همه سر سفره ی خدا نشستن .
✴️ای کاش اینو زودتر می فهمیدم ✴️
💐
💐💐
💐💐💐
💐💐💐💐
🖤 #سلام_امام_زمانم
🖤#سلامآقاجانم
🖤سلام بر مولایی که
تنها نشان باقیمانده از دین
و حجّت های خداست...
🖤سلام بر او که
گنجینہ علم الهی است...
🖤 به امید دیدن روز ظهور روزی که
دین و ایمان جانی تازه می گیرد.
🖤#مهدی_جان_عج
🖤#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🖤صبحتون معطر به عطر صلوات بر مهدی صاحب زمان (عج)
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهُم