eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
475 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
45 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان²²•¹²•¹⁴⁰² https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⏰🌱🪴 وقتی چترت خداست، بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد... شبتون به زیبایی بین الحرمین 😍🥺🕊🍃 التماس دعا دارم یا علی .... مواظب مهربونیاتون باشین رفقا... 🔴پایان فعالیت امروز کانال..🔴 مرسی که هستین ☺️🪴 ⛓لف نده رفیق بمونی قشنگ تره ..
‌🌿- بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:
🍃 صفحه ۱۳ 🌿 هر روز یک صفحه ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
013.mp3
زمان: حجم: 3.07M
🍃 صفحه ۱۳ 🌿 هر روز یک صفحه ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
13.mp3
زمان: حجم: 3.36M
🍃 صفحه ۱۳ 🌿 هر روز یک صفحه ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا قَاصِمَ شَوْکَهِ الْمُعْتَدِینَ... 🌱سلام بر تو و بر اعجاز دستهایت آن گاه که گَرد ستم را از روی شانه های زمین می تکانی و تاج و تخت فرعونیان را سرنگون می سازی... 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص۶۱۰ ┄┅═✧❁✧═┅ 💔 ای کاش دست‌های خالی‌مان به آستان اجابت، گره بخورد ای کاش زمزمه‌های مداوم دعای فرج، گره گشا بشود ای کاش این بغض گلوگیر و مداوم، راه باز کند ای کاش شما بیایید... صبحتون منور به عطر صلوات بر مهدی صاحب الزمان عجل الله❤️
🎁 مسابقه بزرگ حجاب فاطمی " يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ ... " شرکت کننده شماره : 43898 دختر گلم : فاطمه زهرا حیدری از بهشهر 🎁 جایزه نفر اول از بازدید بیشتر: مبلغ ۱.۵۰۰.۰۰۰ میلیون تومان 🎁 جایزه نفر دوم و سوم: هر نفری ۵۰۰/۰۰۰ هزار تومان 🎁 جایزه ۳٠ نفر بعدی: هر کدام یک تابلو فرش چهره اهدا خواهد شد. ✓ مهلت ارسال تا ادمین ثبت نام مسابقه: @girls_313 لینک شرکت در مسابقه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c " سفیــــــران حجـــــاب "
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن 🧡خیـــآل‌تــــــــــو🧡 تمام اتفاقات اخیر مثل یه فیلم از جلوی چشم هام رد شد. اتفاقات تلخی که انگار نمی خواست دست از سر من برداره. ترس و واهمه اینکه محمد قرار از پیشم بره وحشت به جونم انداخت. شایان بلند شد سمت امون اومد خسته بود و درمونده! اگر من که شریک زندگی ش بودم و رو اونجور خار و خفیف نمی کرد الان می تونستم مسکن ی روی درد هاش باشم اما اون به بدترین شکل ممکن منو از زندگیش حذف کرده بود. محمد محکم منو بغل کرد و گفت: - مامانی توروخدا منو نزار ببره من می خوام پیش تو بمونم. دستامو محکم دورش حلقه کردم. شایان حالا بهمون رسیده بود دقیق روبروم بود. نگاهی بهش انداختم که گفت: - نیومدم محمد و ببرم فقط اومدم ببینمتون همین. محمد و گرفتم سمت ش که بغلش کرد و گفتم: - محمد مامان من می رم تو اتاق زود بیا اونجا. محمد چشمی گفت خواستم برم که شایان گفت: - اما من دلم برای خودت تنگ شده. نگاهمو به زمین دوختم اون دیگه حالا نامحرمم بود و باید نگاه هامو کنترل می کردم! در جواب ش تلخ لب زدم: - هنوز اثار اون کمربند هایی که از سر دلتنگی روی بدن ام کوبیدی هست با همونا می شه فهمید چقدر دلتنگمی! چشماشو با درد بست. لبخند غمگینی زدم و اومدم برم که گفت: - بچه چطوره؟ بغض گلومو گرفت! بچه! با صدایی که سعی می کردم از بغض نلرزه گفتم: - خوبه خدا مراقب ش بود که از زیر کتک های تو سالم بیرون اومد
پاداش بسیار زیاد عیادت از بیمار