🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻
👻😬👻😬
👻😬👻
👻😬
👻
ࢪمآن⇩
👋👀بچھمثبٺ👀👋
#به_قلم_بانو
#قسمت81
#سارینا
امیر رو نشوندم و یخ روی گونه اش گذاشتم که داد کشید:
- از مادر زاده نشده کسی سمت ش بیاد .
بقیه همه گیج شده بودن و اصلا نمی تونستن حرفی بزن.
اقا بزرگ عصا شو کوبید زمین که همه ساکت شدیم فقط اشکای من بود که بی وقفه می ریخت و هق هق های گاه و بی گاه ام.
اقا بزرگ با صدای جدی گفت:
- چی دارید می گید! افتادید به جون هم،؟
امیر داد کشید:
- تقصیر این نوه بی شرفته اقا بزرگ.
زن عمو مادر سامیار گفت:
- چی داری می گی امیر؟ این چه طرز حرف زدنه؟
امیر با خشم گفت:
- عه! پس من می گم خودت بگو زن عمو خودت بگو پسرت بی شرفه یا نه! .ه
همه زل زدن به دهن امیر که هق زدم:
- بسه دیگه امیر.
امیر هیسییی گفت و رو به زن عمو گفت:
- می دونستی تقصیر سامیار بوده سارینا رفته زیر ماشین؟ میدونستی وقتی افتاد تو خون می غلتید پسرت نگاهش می کرد و بعد هم بدون اینکه برسونت ش بیمارستان از اونجا می ره؟
برگشت سمت اقا بزرگ:
- یادته اقا جون؟یادته دکتر سارینا چی گفت؟ گفت نیم ساعت زودتر می رسوندش نمی رفت تو کما اگر این عوضی با ماشین ش می بردش سارینا6 ماه بین مرگ و زندگی نبود.
امیر بغلم کرد و گفت:
- اروم باش ابجی اروم باش.
(قضیه امیر و سارینا هم جداست ک چطور انقدر بهم وابسته ان و بهش می گه داداش و بغلش می کنه!)
مامان بهت زده گفت:
- یعنی چی من نمی فهمم دارید چی گید مگه سامیار چیکار کرده سارینا رفته زیر ماشین؟
امیر سرمو به اغوشش فشرد و گفت:
- توی عملیات اخر کیارش فرار کرد دستگیر نشد اما سامیار به کسی نگفت می دونست کیارش دنبال ساریناست تا به عنوان گروگان ازش استفاده کنه و سامیار هم سارینا رو طعمه می کنه هر روز پیش سارینا با مهربونی و نقشه سارینا هم نمی دونه همه اینا یه بازیه برای اینکه سامیار به هدف ش برسه و عاشق سامیار می شه اما سامیار کار خودشو می کنه و سارینا رو طعمه می کنه و کیارش و می گیره اون روز ساینا بهش گفته بیاد پارک و بهش می گه دوسش داره و سامیار اول یکی زد توی صورت ش بعد هم به بدترین شکل ممکن خورد ش کرد و هر چی توهین از دهنش در اومد بار سارینا کرد و گفت فقط برای رسیدن به هدف ش مجبور شده تحمل ش کنه و حالا که کارش تمام می کنه دیگه کاری به سارینا و احساساتی که به بازی گرفته بود نداره! سارینا با چشمای اشکی می دوعه بره که ماشین بهش می زنه و دید سارینا غرق خونه نموند رفت!
#رمان
#پند_شبانه🗯
یه نصیحت ساده:
وقتی کارفرما از شما کوکوسبزی ساده میخواد بهش قرمه سبزی با تهدیگ زعفرونی و دورچین سبزیجات ندین!
2.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درقنوتخوددعاکردمفراموشتکنم
حاجتمدرسجدهامادیدنرویتوشد..🤍!
#عاشقانهـمذهبے
•
#انگیزشی
💚 #خُدا؛
رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ.
خدا شما رو بلده...
حتی بهتر از خودتون.
اسراء⁵⁴
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند.
💌#عشق_فقط_خدا
در سڪوت شب
ذهنم را آرام ڪن
و مرا در پناه خودت بـه دور از
هیاهوے این جهان بدار...
بیقرار بودم و تو قرارم دادے 🌙✨
الهے
شبم را با یادت بخیر ڪن...
#شب_بخیر
هدایت شده از 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🌿- بِسمِخُداۍسَتّـٰارُالعیوب(: