eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
475 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
45 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان²²•¹²•¹⁴⁰² https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ _؏ــٰالم بِہ ؏ــشق رو؎تــُـــو۔۔ ⇦ بیـــــدٰار مےشَود⇩⇩⇩ ↶هَر روز ؏ـــٰا‌شقـــــآن تــُᰔـــو ۔۔ ◇◇بسیٰار مےشَود↷ ⇦ وَقتےسَـــــلٰام مےدَهَمت۔۔ در نــِـــگاه مَن؛ ❍↲تــَـــصویر مهربٰانے تـــُــو ۔۔ تِـــــکرٰار مےشَود‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌➛ ╰➤ ﴿سَـــــلٰام مهربــٰـــانترینم...𔘓﴾ ‎ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
🌙دعای ماه رمضان التماس دعا🤲🏻 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
استاد معتز آقائیTahdir joze23.mp3
زمان: حجم: 4.04M
🔊 گوش کنیم| تند خوانی قرآن کریم ⏯ 🎙 🎤 استاد معتز آقایی ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_-میگن‌دُعا‌در‌حق‌دیگران‌مستجابه ؛ میشه‌در‌حق ِمنه‌رو‌سیاه‌دُعا‌کنید؟! 🖤'✨»
سخت‌است‌‌عاشق‌شوۍ‌و‌یار‌نخواهد دلتنگ‌حرم‌باشۍ‌و‌ارباب‌نخواهد :) ! 🌱
«💛🌼» ❮✨❯چـادرت مـےتوأنــد قشَنگتریــن ❮✏️❯ سرخَــط خبـرهأ بأشَــد ❮💗❯ وقتــے طُ میتوأنــے قشَنگتریـن ❮😍❯تیتــرِ دیـدن خـدا بآشــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن 🧡خیـــآل‌تــــــــــو🧡 لبخندی زدم و گفتم: - ممنون مریم خانوم لطف داری شما. بقیه خدمه هم تبریک گفتن و ازشون تشکر کردم. یکم بعد محمد بیدار شد اما کسل بود چون بعد موقعه خوابیده بود شام شو دادم و خوابوندمش تا صبح سرحال باشه و این کسلی رو نداشته باشه. ساعت 2 بود که از شرکت برگشتم. فردا هم صبح زود دانشگاه کلاس داشتم و حسابی خسته بودم. خدمه که حتما خواب بودن و شام هم نخورده بودم. کت و کیف مو روی مبل انداختم در اتاق محمد و باز کردم خوابیده بود داخل رفتم و پتو رو روش مرتب کردم و بوسی روی پیشونیش کاشتم! تمام دارایی من بود. عجیبه غزال اینجا نبود. بیرون اومدم و اروم درو بستم. خواستم برم بالا که نگاهم به اتاق غزال افتاد. اروم در اتاق ش رو باز کردم روی تخت نبود و لامپ خاموش بود. پس کجاست اگه اینجا نیست؟ خواستم درو ببندم که صدای گریه های اروم رو شنیدم که حتم داشتم گریه ی خودشه. یکم که دقت کردم دیدم پایین تخت نشسته سرش روی پاهاشه و داره گریه می کنه. انقدر مظلوم گریه می کرد که از کار غروبم پشیمون شدم. پوفی کشیدم درو بستم و این بار در زدم و صداش کردم: - غزال. درو باز کردم که دیدم تند تند اشکاشو پاک کرد و گفت: - سلام بعله. لامپ و روشن نکردم که معذب بشه و گفتم: - بیا میز و بچین گرسنمه. باشه ی ارومی گفت و درو بستم. حتی ناراحتی ش هم با شیدا فرق می کرد. اون چنان وحشی می شد که می گفتم باید ببرن رام ش کنن اما غزال .... یه تی شرت سفید با شلوار مشکی راحتی پوشیدم و پایین اومدم. توی اشپزخونه رفتم پای گاز بود . نشستم که غذا رو اورد گذاشت. زیر چشمی نگاهی بهش انداختم چشاش و اون مژه های بلند ش خیس بود و بینی و لباش قرمز و قشنگ تابلو بود گریه کرده. خواست بره که گفتم: - بشین. ننشست روبروم که تابلو بشه و کنارم نشست که گفتم: - بکش توام. خواست بهونه بیاره که گفتم: - گفتم بکش. کشید و گفتم: - بخور. خودمم کشیدم و شروع کردم به خوردم. فقط با غذا بازی کرد که گفتم: - بدم میاد لاغر بشی می خوام همین جوری بمونی پس بخور. نگاهی بهم انداخت و چیزی نگفت. تمام که کردم گفتم: - فردا که کلاسم تمام شد به بادیگاردم می گم بیارتون دانشگاه بریم سرویس خواب انتخاب کنیم برای اتاق مون
⚫️ انالله و انا الیه راجعون 🔳 با نهایت اندوه درگذشت زن عموی گرامیمان را به عموی بزرگوار و عموزاده های گرامی و سایر بستگان تسلیت عرض نموده واز خداوند منان رحمت واسعه برای آن مرحومه و صبر و شکیبایی شما و باز ماندگان محترم را خواهانیم. 🥀🖤🏴🥀🖤🏴🥀🖤🥀🖤🏴🥀