eitaa logo
سَمتِ بِهِشت
2.6هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
6.7هزار ویدیو
217 فایل
‌ فعالیتها سایت www.samtebehesht.ir ویسگون http://www.wisgoon.com/samte_behesht پیام ناشناس http://harfeto.timefriend.net/16074218476816 ارتباط @Amirmehrab56
مشاهده در ایتا
دانلود
🕰 با صدای شنیدن در چشمان بسته خودم را باز کردم روسری را مرتب کردم ، چادر گلدار را از گوشه‌ای برداشتم . همین طور که به سمت در می‌رفتم ،چادر را سر کردم ،با صدای بلندی گفتم چه کسی هستی؟ سمیه باز کن فخرالسادات! لبخندی زدم ، با چهره گشاده از او استقبال کردم. سلام خواهر جان چه عجب از این طرف‌ها! سمیه لبخندی زد سلام خیلی دلم برای تو تنگ شده بود😍 ببخشید صبح زود مزاحم شدم، دستم را از روی شانه او برداشتم ، به سمت در راهنمایی اش کردم، این چه حرفی هست می‌زنی تو همیشه مرا حم هستی!🥲 اتفاقاً کسی خانه نیست دلم خیلی گرفته بود، پدر که در محبس است مادر هم.... سمیه سرش را زیر انداخت؛ مادرت کجاست ؟! به امامزاده صالح رفته است، تا برای آزادی پدرم دعا کند. وارد اتاق شدیم خواستم به سمت مطبخ بروم تا کمی خوراکی بیاورم ،که سمیه دستم را گرفت برای دیدن تو به اینجا آمدم فرصت برای خوردن فراوان هست. سمیه با هیجان خاصی گفت فخرالسادات بگو چه شده است؟ آهی کشیدم گفتم :حتماً باز اتفاق بدی افتاده است . سمیه گفت اشتباه می‌کنی! این بار کمی متفاوت از قبل هست با کشته شدن ناصرالدین شاه شرایط جوری شده است که می توانند آزادمردان به نشر معارف و تاسیس مدرسه بپردازند . قرار است مدارس بیشتری تاسیس شود تا پسرها بتوانند به مدرسه بروند . آه از نهادم بلند شد😮‍💨 چه سودی برای ما دارد وقتی ما به مدرسه نمی‌رویم، تو به این فکر کن وقتی برادرت از خدمت سربازی برمی‌گردد، می‌تواند دوباره به مدرسه برود و در اوقات بیکاری به تو درس بدهد. زیر لب زمزمه کردم خدا را شکر شرایط کمی بهتر شد بعد نگاهی به سمیه کردم راستی قالی را تمام کردین ؟! سمیه گفت نه هنوز تو به ما کمک می‌کنی؟ تمام شود چندان چیزی از آن باقی نمانده است . چند لحظه‌ای سکوت کردم و بعد گفتم به مادرم می‌گویم اگر قبول کند چرا که نه! نویسنده :تمنا 🥰🥺
زمان مشروط.pdf
668.1K
پی دی اف داستان زمان مشروط خدمت دوستان ، کل داستان قسمت به قسمت در کانال هست🌱❤️
 « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم 📆پنجشنبـــــه ......۱۴۰۳/۰۷/۱۹ ☘ 🪴 ☘ 🪴 https://eitaa.com/joinchat/183173121Ceb7539d574
🕗 گندم از دست تو خورده‌ست و کبوتر شده است طبق تقدیر قشنگی که مقدر شده است با یک سلام زائر آقا شوید✋ 🤚 اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
♦️‌سلام امام زمانم 🔹‌سلام بر تو اى صاحب عصر و زمان ؛ سلام بر تو اى جانشین خداى رحمان؛ سلام بر تو اى شریک و هم‏سنگ قرآن؛ سلام بر تو اى داراى دلیل و برهان قاطع؛
‌‌‌﷽ تلاوت امروز قرآن کریم صفحه ۳۵۰
هروقت بوده است غم ما زیادتر دست کرامتت شده پیدا زیادتر ای خوش‌به‌ حال‌ و روز گدایی که در طلب دستش به سمتت آمده بالا زیادتر بیهوده نیست شوق دل ما به کربلا دیوانه مایل است به صحرا زیادتر روزتون حسینی🌞
ماجرای انگشتری که رهبری پس داد شهید معزغلامی صدای خوبش را نذر اهل بیت(ع) کرد و ارادتش به دختر ۳ ساله امام حسین(ع) را با مداحی‌های سوزناکش نشان ‌داد و همین شد که نشان شهادتش را بالاخره در نوروز سال ۱۳۹۶ در سوریه از سالار شهیدان گرفت. بعد از شهادتش مادرش خواب عجیبی می‌بیند و انگشتر حسین را در دیداری به رهبری هدیه می‌دهد. درسخوان بود و شاگرد اول رشته تجربی. اما عشق به پاسداری او را از رشته تکنسین اتاق عمل به دفاع از حرم آل الله کشاند. «شهید محمدحسین معز غلامی» جوان دهه هفتادی و تک پسر خانواده، از همان کودکی، دلداده اهل بیت(ع) بود و به وقت جوانی پامنبری آیت الله مجتهدی شد. پدرش مداح و پیرغلام هیئت بود و حسین هم پا جای پدر گذاشت و شد مداح و هیئتی. صدای خوبش را نذر اهل بیت(ع) کرد و ارادتش به دختر ۳ ساله امام حسین(ع) را با مداحی‌های سوزناکش نشان ‌داد و همین شد که نشان شهادتش را بالاخره در نوروز سال ۱۳۹۶ در سوریه از سالار شهیدان گرفت. بعد از شهادتش مادرش خواب عجیبی می‌بیند و انگشتر حسین را در دیداری به رهبری هدیه می‌دهد. ماجرای این انگشتر و تاکید رهبری به حفظ آثار و یادگاری‌های شهدا را در گفت و گو با مادر شهید مرور می‌کنیم.
روایت انگشتر فیروزه ای و توصیه رهبری در دل محله فردوس غرب، هر جا اسم شهید معزغلامی است، سوز مداحی‌های او برای اهالی تداعی می‌شود. اهالی که ارادت ویژه به این خانواده شهید دارند و ما را برای رسیدن به خانه شهید راهنمایی می‌کنند. اما خانه پدری شهید، چند سالی است که از فروغ پدر، خاموش شده و مادر حالا در سوگ پسر جوان و همسر مهربانش نشسته است. وقتی قرار بر صحبت از خاطرات حسین می‌شود «زهرا ابراهیمی» در همان ابتدا برایمان از ماجرای خواب و انگشتری که به دستان رهبری متبرک شده بود می‌گوید: «یک شب در عالم خواب دیدم که حضرت آقا به خانه ما آمده و با شوق از ایشان پذیرایی می‌کنم. بعد انگشتر فیروزه‌ای حسین را به رهبری هدیه دادم. ایشان در حالیکه انگشتر را به دست داشتند به ستون خانه تکیه داده و گفتند الحمدالله که ستون این خانه محکم است. صبح وقتی بیدار شدم با ذوق خوابم را به همسرم تعریف کردم و مرحوم حاج علی اکبر گفت که انشالله همین طور می‌شود و انگشتری را خدمت ایشان می‌بریم.» خواب مادر تعبیر شد و چند روز بعد در دیدار که خانواده شهدا با حضرت آقا داشتند، مادر شهید انگشتر را خدمت ایشان بردند. باقی ماجرا را مادر اینطور تعریف می‌کند: «خدمت آقا خواب را تعریف کرده و انگشتر را تقدیم‌شان کردم. ایشان بعد از دست کردن انگشتر، آن را به من برگرداندند و گفتند ممنون که شما این را به من هدیه دادید اما من به شما پس می دهم. این امانت و یادگاری شهید است. باید به درستی حفظ و نگهداری شود.» مداح بود و هیئتی حسین حافظ قرآن بود اما دوست داشت بیشتر از اینکه حافظ باشد عمل کننده به آن باشد و همین طور هم بود. سبک زندگی‌اش قرآنی و معرفتش اهل بیتی(ع) بود. اما اینکه چطور شد همه در دانشگاه متوجه شدند که او حافظ چندین جز از قرآن است را مادر اینگونه تعریف می‌کند: «در دانشگاه امام حسین(ع) در دوره ۵۰روزه، اجازه نمی‌دادند حسین از دانشگاه خارج شود. از قضا این دوره با ماه محرم مصادف شد. خب حسین مداح بود و هیئتی. تازه پای ثابت هیئت حاج محمود کریمی هم بود. آن روزها برایش سخت می‌گذشت و غصه می‌خورد. همزمان دانشگاه، مسابقات حفظ قرآن کریم برای دانشجویان برگزار و برای نفر اول، جایزه ۱۰ روز مرخصی و ۴روز تشویقی تعیین کرده بود. حسین اول شد و با مرخصی تشویقی توانست به آرزویش رسیده و به هیئت برود.» ابراهیمی در ادامه از ویژگی های اخلاقی حسین می‌گوید: «مهم‌ترین حسن او، اخلاص در کارهایش بود. با وجود انجام فعالیت‌های فرهنگی موثر و رتبه‌های اولی که در رشته‌های حفظ قرآن و مداحی داشت، اما نمی خواست کسی از موفقیت‌هایش باخبر شود. با بچه‌ها، کودکانه و با بزرگ‌ترها، محترمانه رفتار می‌کرد و برای همه احترام قائل بود. همیشه پای من و پدرش را می‌بوسید. از او می‌خواستیم این کار را نکند، ولی می‌گفت احترام به پدر و مادر وظیفه است و من ثواب خودم را از این کار می‌برم.» انتخاب سرنوشت، تکنسین اتاق عمل یا مدافع حرم حسین از کودکی با ماجرا شهادت و ایثارگری بیگانه نبود، چرا که چند نفر از نزدیکانش در سال‌های دفاع مقدس شهید و جانباز شده بودند. مادر شهید با اشاره به این نکته می‌گوید: «یکی از عموهای حسین شهید شده و دیگری جانباز. مرحوم پدرش حاج علی اکبر هم از درجه داران ارتش بود. تربیت در چنین فضایی او را به پوشیدن لباس پاسداری تشویق کرد. با اینکه در دانشگاه در رشته تکنسین اتاق عمل قبول شده بود اصرار داشت که وارد دانشگاه افسری سپاه شده و آنجا ادامه تحصیل دهد. وقتی از او خواستیم رشته خودش را ادامه دهد و بعد وارد سپاه شود گفت اگر دکترا هم بگیرم، دوست دارم به سپاه برگردم و لباس سبز پاسداری بپوشم.» دوران پاسداری‌اش مصادف شد با ایام اعزام نیرو به سوریه برای مبارزه با داعش. داوطلبانه اعزام شد و شجاعانه جنگید.
ماشین مدل بالا برایش خریدیم تا از رفتن منصرف شود… بعد از ۲ دختر، حسین تک پسر خانواده بود و پدر روی او حساب زیادی باز کرده بود. دوست داشت حسینش را داماد کند و با نوه‌هایش در خانه سرگرم شود. دوست داشت کنارش باشد و به وقت پیری عصای دست. برای این آرزوهایش دست هر کاری زد. بحث ازدواج پیش کشید و حتی یک مدل بالا برایش ثبت نام کرد. مادر دراین باره بیشتر برایمان می‌گوید: «چند روز قبل شهادتش ماشین به اسمش درآمد. تماس گرفتیم و گفتیم حسین! ماشینت از قرعه در آمد. گفت نه آن ماشین مال من نیست، من اصلا سوار آن ماشین نمی‌شوم. خودتان با این ماشین جدید بروید مسافرت. کسی چه می‌دانست که خودش را آماده سفر تا بی‌نهایت کرده بود.» عروج در شب تولد تقویم وقتی به روزهای تولد حسین رسید تقدیر دیگری برای او رقم زد. برای هر مادری روز تولد فرزند، خاطره انگیزترین و شیرین‌ترین روز زندگی است. اما تولد ۲۳ سالگی حسین با شهادتش گره خورد. مادر اینطور از آن روزهای سخت می‌گوید: «عادت نداشت بدقولی کند. گفته بود، سال تحویل کنار ماست اما در اعزام سومش هرگز برگشتی در کار نبود. گویا از فرمانده خواسته بود تا برای مرخصی عید، متاهل‌ها را ترجیح دهند و خودش به احوالپرسی مجازی با ما بسنده کرده بود. بعد از تماس و تبریک سال نو دیگر هیچ خبری از او نداشتم. بارها در فضای مجازی به او پیام دادم و خواستم حتی با ارسال یک کلمه من را از سلامتی خودش با خبر کند. ولی بعد از چند روز بی‌خبری، در شب تولدش که عیدی و کادو هم برای او آماده کرده بودیم، خبر شهادتش را در فضای مجازی پیچید. خودش گفته بود مادر تو اولین نفر در خانواده هستی که خبر شهادتم را در فضای مجازی می‌بینی. وقتی این حرف را گفت دلم لرزید اما باور نکردم. همین طور هم شد. حالا من ماندم و یک دنیا دلتنگی برای دیدن عزیزکرده‌ام. تنها دلخوشی‌ام این است که جانش را راه حق و عشق به امام حسین(ع) فدا کرده و مدافع حرم شد.» منبع:همشهری آنلاین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادر شهید فهمیده: سیدحسن نصرالله می‌گفت رمز پیروزی ما حسین فهمیده بود و عملیات استشهادی را از حرکت او اقتباس کردیم مجید فهمیده در ثریا: ☘خطبه عقدم را سیدحسن نصرالله خواند و علی‌رغم تمام تدابیر امنیتی پدر و مادرم را تفتیش نکردند ☘شهید نصرالله پرسید آمده‌ای ازدواج کنی یا شهید شوی!؟ 🔹از حضرت آقا خواستم اجازه ولایی برای حضور در جنگ داعش به من بدهند و ایشان گفتند تا پدرت هست از او اجازه بگیر ـــــــــــــــــــ
﷽ ❤️ امیرالمومنین امام علی عليه السلام 🍀منْ أَوْمَأَ إِلَى مُتَفَاوِتٍ، خَذَلَتْهُ اَلْحِيَلُ كسى كه به كارهاى مختلف بپردازد نقشه‌هايش به جايى نمى‌رسد 📗 نهج البلاغه، حکمت 403
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆چرایی مَسِّ جن کودکان؟ ▫️قرآن کریم : يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ پهلوی دو تا شاه داشت سه بار فرار کردند فقط آدمای حقیر از این‌ها طرفداری می‌کنند ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
📸 دلنوشته دختر شهید رئیسی امروز داشتیم یک دسته از دارو ها را جابجا می کردیم. مامان گفتند ببین روی این کرم ها چی نوشته بلند خواندم کرم ترک پا ، کرم ....، ... دلم تکان خورد دیدم مامان زیر دست هایشان بی صدا گریه می کنند. مدت زیادی بود که به خاطر سفر های زیاد و پشت هم و سفر با ماشین تو جاده های سخت زانو های بابا درد های زیادی داشت . گاهی حتی نشستن در نماز براشون سخت میشد . به زحمت نماز می خواندند. این هفته های قبل از شهادت درد پا اذیت می‌کرد. یک دکتری آمده بود چسب درد زده بود . نمی دونم چسب درد رو بد زده بود، چسب بد بود یا پوست حاج آقا خیلی حساس بود که اطرافش پر از تاول شده بود. کار به اورژانس و پانسمان و...کشید. من با شنیدن این خبر خیلی بهم ریختم. از تصور دردی که می کشیدن خیلی اذیت بودیم. حساسیت فصلی پوستی هم اضافه شده بود . پاشنه پاشون ترک میزد. این همه کرم برای همان بود. وقتی میرفتند تبریز هنوز پاشون پانسمان داشت. پوست حساس لطیف و پانسمان و تاول ها همه در چند ثانیه سوخت . بعدترها فهمیدیم بخشی از پای ایشان در ورزقان جا مانده بود و دوستانمان همانجا به خاک سپرده اند. پیکر اربا اربا سهم روضه های شب هشتم محرم بود برای حاج آقا... ما را بخرد کاش ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از نماز این دست کشیدن به مهر و سپس به صورت را تا به حال انجام نمی‌دادم ... 🔻اثرات معنوی خاصی دارد: در روایت ابراهیم بن عبد الحمید آمده است امام صادق(ع) به مردى فرمود: اگر تو را همّى رسید دست به موضع سجده‌ات (آن خاکى که بر آن سجده می‌کنى) بکش سپس بر صورت خود از جانب گونه چپ و بر پیشانى خود از جانب گونه راست مسح کن. سپس سه بار بگو: «بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ، الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنِّی الْغَمَّ وَ الْحَزَنَ» به نام خداوندى که معبودى جز او نیست داننده غیب و آشکار است، بخشاینده و مهربان است، بار الها! رنج و اندوه را از من دور ساز. (من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 331) 2. حسین خراسانى که فردی نانوا بود، می‌گوید: در نزد امام جعفر صادق(ع) شکایت کردم از دردى که با من بود. آن‌حضرت فرمود: هنگامی که نماز را خواندی، دست خود را در موضع سجودت بگذار، بعد از آن بگو: «بِسْمِ اللَّهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ -صلّی الله علیه و آله- اشْفِنِی یَا شَافِی لَا شِفَاءَ إِلَّا شِفَاؤُکَ شِفَاءً لَا یُغَادِرُ سُقْماً شِفَاءً مِنْ کُلِّ دَاءٍ وَ سُقْمٍ»؛ به نام خدا. محمد رسول خدا است. درود خدا بر او و آل او باد. مرا شفا ده، اى شفادهنده! نیست شفایى، مگر شفاى تو. شفایى که وا نگذارد بیمارى را، شفایى از هر درد و بیمارى. (کافی، ج 2، ص 567)
 « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم 📆جمعـــــــه ......۱۴۰۳/۰۷/۲ ☘ 🪴 ☘ 🪴 https://eitaa.com/joinchat/183173121Ceb7539d574
♦️‌سلام امام زمانم 🔹‌السّلام علیکَ ایُّها المقدَّمُ المأمول... 🔹‌سلام بر تو ای مولایی که آرزوی آمدنت بهترین آرزوهاست و آرزومندان و منتظرانت، برترین مردم تاریخ... 🔹‌زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
‌‌‌﷽ تلاوت امروز قرآن کریم صفحه ۳۵۱