eitaa logo
سَمتِ بِهِشت
2.6هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
6.7هزار ویدیو
217 فایل
‌ فعالیتها سایت www.samtebehesht.ir ویسگون http://www.wisgoon.com/samte_behesht پیام ناشناس http://harfeto.timefriend.net/16074218476816 ارتباط @Amirmehrab56
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊°•♡•°🕯🕯°•♡•°🕊 #با_شهدا #شهید_ابراهیم_هادی همسرت برای خودت است نه برای نمایش دادن جلوی دیگران میدانی چقدر از جوانان با دیدن همسر بی حجاب شما به گناه میفتند‼ 🕊°•♡•°🕯🕯°•♡•°🕊
مشکل کارهای ما اینه که برای رضای همه کار می کنیم به جز خدا 👤 #شهید_ابراهیم_هادی
✨✨ 🔻بهش گفتم ببین داش ابرام! دشمن داره راحت توی این جاده ها تردد میکنه.. ▫️گفت چی میگی؟ یه روزی میرسه مردم دسته دسته از همین جاده میرن کربلا.. 🌷 #شهید_ابراهیم_هادی ✨✨✨
این شعر ، پر از برات ابرآهیمـــــ است بے جسم و مزار ، ذاتِ ابرآهیمـــــ است تغییرِ مسیرِ خیلے از آدمها !! اینها همه معجزات ابرآهیمـــــ است... 🌷
🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋 قبل از صبح برگشت. پیکر هم روی دوشش بود. بود و . می گفت: یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز داشتیم. فقط همین شهید جا مانده بود. پیرمردی جلو آمد. بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود. سلام کردیم و جواب داد. همه ساکت بودند. انگار می خواهد چیزی بگوید اما! لحظاتی بعد سکوتش را شکست: آقا ابراهیم ممنون! زحمت کشیدی! اما پسرم...! پیرمرد مکثی کرد و گفت: پسرم از دست شما است! از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود از تعجب! گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از بود. صدایش هم لرزان و خسته: دیشب پسرم را در خواب دیدم. می گفت: در مدتی که ما و بی نشان بر خاک افتاده بودیم، هر شب مادر سادات (س) به ما سر می زد. اما حالا، دیگر چنین خبری برای ما نیست...! می گویند مهمانان ویژه حضرت زهرا(س) هستند! پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع ما را گرفته بود. به ابراهیم هادی نگاه کردم. دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد. می توانستم فکرش را بخوانم. ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود! ... 📚 سلام بر ابراهیم 🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
🌹🕊شهید ابراهیم هادی🕊🌹 ✋#قرار_روزانه_ما ☀️روزی [۵] پنج #صلوات هدیه به روح مطهر یکی ازشهدا داریم‼️ ╲\╭┓ ╭ 🕊 ┗╯\╲ 🎁هدیه امروز را تقدیم میکنیم به روح مطهر ✤ #شهید_ابراهیم_هادی✤ تاریخ تولد : ۱۳۳۶ نام پدر : مشهدی محمد حسین محل تولد: تهران تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۲/۲۲ محل شهادت: فکه لطفا 👇👇 ✅ عکس شهیدتون را همراه با ✅ نام و نام خانوادگی شهید ✅ نام پدر ✅ تاریخ تولد و محل تولد ✅ تاریخ_شهادت و ✅ محل_شهادت شهید را به پی وی ام بفرستید: ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
↞🌹↠🕊↞🌹↠ #شهدا_را_بشناسیم #شهید_ابراهیم_هادے باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه‌ها به ابراهیم گفت: «ابرام جـون! تیپ و هیکـلت خیلی جالـب شده. توی راه که می‌اومدی دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف می‌زدند». بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملاً معلومه ورزشکاری!» ابراهیم خیلی ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلا توقع چنین چیزی را نداشت. جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خنده‌ام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی می‌خورد غیر از کشتی‌گیر. بچه‌ها می‌گفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟!» ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: «ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگه‌ای باشه، فقط ضرره». شهید ابراهیم هادی کتاب سلام بر ابراهیم، ص41 ↞🌹↠🕊↞🌹↠
#شهید_ابراهیم_هادی♡: 🌱🍂 مشکل ما این است که برای رضای همه کار می کنیم جز رضای خدا....! 🌱________________________🌱 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #عکس_نوشته #طرح_پروفایل_مهدوی (استفاده از عکس ها با لوگوی خودتون هم آزاده)
🙄 باید به این باور 💰 برسیم کسی که 🛠 باید کارامونو 😷 ببینه میبینه... 🍁 🍁 🍁 🕊 @samtebehesht
🌹 : ما رهبر را برای دیدن و مشاهده کردن نمی‌خواهیم ما رهبر را می‌خواهیم برای اطاعت کردن.. من اگر نتوانستم رهبرم را ببینم مهم نیست؛ بلکه مهم این است که مطیع فرمانش باشم و او از من راضی باشد‌ ✌️ 🌸🌟 اول اردیبهشت، سالروز تولد مبارک 🌸 شادی روح این شهید بزرگوار صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهیدی که حاجات همه دوست دارانش را برآورده می کند شهید ابراهیم هادی... 🔸ماجرای نجات جان محکوم به اعدام در زندان کرمان بواسطه خواندن کتاب سلام بر ابراهیم چه بود؟ 🔸ابراهیم در عالم رویا به سوگندخورندگان در محضر قاضی چه گفت؟ 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهر : آقا ابراهیم اینمدت به خواب کسی نمیومد، خیلی پریشون بودیم وقتی به خواب اومد، پرسیدیم اقا ابراهیم چرا نیستی؟ کجایی؟ چرا انقدر به خواب ما دیگه  نمیای؟ پریشونیم. گفت: از اون موقع که حاجی اومده،ما کارمون زیاد شده، من شدم مسئول دفتر حاجی. ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂