همه میدانستند که مسئول تدارکات مجروح شده است
یک نفر که دستش مجروح بود گونی بزرگی رو گذاشته بود روی دوشش و تو سنگر ها جیره پخش میکرد!
بچه ها باهاش شوخی میکردن.
● -اخوی دیر اومدی!
● -برادر میخوای بکشیمون از گشنگی؟
● -عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برا خودشیرینی دیگه..
گونی بزرگ بود و سر اون بنده خداپایین.
کارش که تموم شد، گونی روگذاشت زمین ...
همه شناختنش!
سردار شهید محمود کاوه بود.
@sangar
روی جلد نوشته بود: دفترچه محاسبات نفس
وصيتنامه اش دو خط هم نمي شود!
نوشته:
"ولا تكونوا كالذين نسوا الله فانسٰهم انفسهم"...
همانند كساني كه خداي را فراموش كردند و خداوند به كيفر خدافراموشي، خودشان را از يادشان برد، نباشيد.
@sangar
چقدر خوب میشه که برای خودمون دفترچه ی محاسبات نفس داشته باشیم،قبل از اینکه خدا مارو محاسبه کنه خودمون این کارو انجام بدیم
@sangar
شهید علی بلورچی
مثَلُ الصَّلاهُ الخَمسِ کَمِثلِ نَهرٍ جارٍ، عذب عَلی بَابِ أحدُکُم یَغتَسِلُ فِیه کُلَّ یَومٍ خَمسَ مَرّاتٍ فَما یَبقَی ذالِک مِنَ الدَّنَس
نمازهای پنج گانه به نهر جاری گوارایی می مانند که بر در خانه هایتان روان است وهر روز پنج بار خود را در زلال آن شست و شو می دهید، و دیگر هیچ پلیدی باقی نمی ماند.
@sangar
رسول مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی(ص)/کنز العمال، ج ۷، ص ۲۹۱ حدیث 18931